دو تا از سخت ترین اتفاقات زندگی من در عرض یک ماه اتفاق افتاد: ازدواج من به پایان رسید و مادرم فوت کرد. میدانستم که از شکستهایم جان سالم به در میبرم، اما در آن زمان، در اواسط 30 سالگی، هیچ ایدهای نداشتم. من انجام داد می دانم که به زمان نیاز داشتم، کمی سکوت، تا با خودم باشم و سعی کنم با اتفاقی که افتاده کنار بیایم. و به این ترتیب، چند روز پس از مرگ مادرم - هفته ای که خانه ای را که در نیوهمپشایر با همسر و سه فرزندم داشتم ترک کردم - از کوهی بالا رفتم.
برای هر کوهنورد جدی، کوه مونادناک نیوهمپشایر آنقدرها هم مهم نیست. پیاده روی یک روزه است، حداکثر چهار ساعت بالا و حداکثر سه ساعت پایین. اما برای من، آن ساعتها فضایی آرام برای درک آنچه اتفاق افتاده بود، و همچنین زمانی برای پشت سر گذاشتن آن در قسمتهای شیبدار و صخرهای یک مسیر، تنها کاری که میتوانید انجام دهید این است که به سختی نفس بکشید و یک پا را جلوی آن قرار دهید. دیگری.
با نگاهی به گذشته، فکر میکنم به کوه مونادناک به عنوان یک نماد نگاه میکردم: اگر به قله برسم، همانطور که میدانستم میتوانم، این نشانهای بود که حالم خوب است. انجام دادم و هستم.
از آن سال هر پاییز، من کوه مونادناک را صعود کرده ام - گاهی با یک دوست، گاهی تنها. چند سالی با همسر دومم جیم صعود کردم. وقتی او پنج سال پیش درگذشت، من یک بار دیگر با یک صعود طولانی و سخت از دست دادن خود را مشخص کردم. البته پیاده روی در ساحل برای زانوها راحت تر است. اما نکته ای که در مورد کوه ها وجود دارد این است: آنها یک مقصد واضح و مطلق را به شما ارائه می دهند - قله. و سپس یکی دیگر - پایین. برای من کوه جایی است که انسان بتواند غم و اندوه بیاورد یا شادی را جشن بگیرد. هر بار که دوباره به اوج می رسم به خودم یادآوری می کنم: من یک بازمانده هستم.
جویس مینارد نویسنده این خاطرات است در خانه در جهان و رمان روز کارگر . رمان جدید او، راه ها را بشمار ، این ماه بیرون است
- نوشته جویس مینارد