سرطان مرا وادار کرد که زیبایی من را زیر سال ببرند ، اما من راه های جدیدی برای دوست داشتن خودم پیدا کرده ام

یک شب هنگام خواب چرت زدن به طور تصادفی توده پستانم را کشف کردم. سعی می کردم به موقعیت راحتی برسم که بازویم به پستان راستم فشار آورد و برای لحظه ای زودگذر احساس کردم یک ضربه سخت و به اندازه نخود دارد که به بازوی من فشار می آورد. از آنجا که تمام زنان خانواده من پستانهای کیستیک دارند ، من اجازه ندادم که خوابم خراب شود. هفته بعد ، پس از بررسی پزشک توسط آن ، توده مورد نمونه برداری شد. نتایج آزمایش بهترین سناریو را نشان داد: من در مرحله 1 کارسینوم مجرای غیرتهاجمی قرار داشتم. من تازه 41 ساله شده بودم.

حتی اگر آن را زود گرفتند - و من به همین دلیل امروز زنده هستم - از بسیاری جهات ، سرطان مرا کشت. در واقع به شخصی که قبل از تشخیصم بودم خاتمه یافت. جراحی سینه هایم را برداشت. شیمی درمانی پوست بی عیب و نقص ناخن های من را به سرقت برد. تاموکسیفن ، داروی مسدودکننده استروژن که به مدت 10 سال روی آن قرار گرفتم ، باعث شد تا پوند بروم. من به نظر نمی رسیدم قبل از تشخیصم و من مطمئناً همان احساس را نداشتم.

همه ما می دانیم که زیبایی توهم است ، اما تلاش برای حفظ ظاهر فیزیکی خود پس از درمان سرطان مانند تلاش برای دود کردن است. این می تواند درست قبل از چشمان شما محو شود. حداقل در مورد من اینگونه بود. این بخشی از یک بازمانده است که هیچ کس شما را برای آن آماده نمی کند. و حتی می تواند وحشیانه تر از خود نبرد باشد.

بیشتر بازماندگان بعد از سرطان تغییر فیزیکی و احساسی مشابهی را تجربه می کنند. من در این کار تنها نیستم. گرچه این اغلب زندگی را تغییر می دهد ، اما می تواند زندگی را نیز تأیید کند. همانطور که شاهد کمرنگ شدن خود قبلی ام بودم ، موارد مهم دیگر مورد توجه قرار گرفتند. با تغییر دیدگاه من ، توانستم زندگی خود را به روشی تازه و بدون فیلتر ببینم. من آن را لحظه پروانه خود می نامم ، زیرا به من کمک کرد تا به شخصی آزادتر ، شادتر و مثبت تر تبدیل شوم.

مسخ کار آسانی نیست. این نیاز به تغییر ذهن و قلب دارد و از همه مهمتر قصد . با تمرکز بر این چهار مورد توانستم تفکر و نگرش خود را تغییر دهم.

زندگی خود را حساب کنید: تزریق شیمی درمانی من معمولاً چهار ساعت طول کشید. این زمان زیادی را برای من در نظر گرفت تا به زندگی خود فکر کنم و با مرگ و میر خود روبرو شوم. وقتی آنجا می نشستم ، یک سوال مدام به ذهنم خطور می کرد: اکنون که شانس دوم زندگی را دارید ، چگونه می خواهید از این سفر فردی قدرتمند ، باهوش ، قدرشناس تر بیرون بیایید؟ وقتی شروع به فکر کردن درباره روزهایی می کنید که ممکن است نگیرید ، برای هر لحظه ارزش خود را شروع می کنید. من هر روز با پدر و مادرم تماس می گرفتم. شروع به پرداخت نعمت هایم با کارهای کوچک مهربانانه روزانه کردم. من به دنبال رویاهایم رفتم و اولین کتابم را نوشتم ، Pretty Sick: راهنمای زیبایی برای زنان مبتلا به سرطان (14 دلار ؛ amazon.com )

ارزش خودتو بدون : با پایان یافتن درمان سرطان من دیگر بدن خود را تشخیص نمی دادم. من چیزی را که دیدم دوست نداشتم. تاموکسیفن من را در مرحله یائسگی قرار داد ، یائسگی پزشکی ناشی از آن بود که متابولیسم را کند می کند و یک دست کلوچه و بازوهای بال خفاشی به من می دهد. من همچنین از جای زخمهای قرمز و قرمز که از پستانهایم می ترسید متنفرم. مدام به این فکر می کردم که چقدر ظاهرم ناخوشایند است ، چقدر احساس خونسردی می کنم و دیگر هیچ کس نمی خواهد مرا جذاب ببیند. سپس ، روزی به ذهنم خطور کرد: من قسمت بهتری از سه سال را صرف ضرب و شتم سرطان کرده بودم ، و در آنجا با یک گفتگوی درونی منفی ، خودم را شکست می دادم. همیشه متنفرانی پیدا می شوند که به شما می گویند آنچه راجع به شما دوست ندارند. اما نیازی نیست که در آن گروه کر شرکت کنید. بله ، من از زخم های خود متنفرم ، اما اکنون سعی می کنم آنها را اثبات ملموسی ببینم که من از بیماری که می خواست مرا بکشد ، قوی ترم. من قویتر از بودم سرطان .

ابراز قدردانی: به نظر کلیشه ای می آید ، اما خوشحال بودن وقتی که مشغول ناراحتی ، عصبانیت یا کینه توزی هستی واقعاً سخت است. اجازه ندهید چیزهایی که ندارید چیزهایی را که دارید فراموش کنید. وقتی که من به سختی می توانم روی نکات مثبت زندگی ام تمرکز کنم ، شروع به انجام یک کار خوب در روز برای افراد اطرافم می کردم که نیاز به افزایش داشتند. اخیراً ، پشت سر مردی که پول کافی نداشت ، در صف قهوه بودم. در حالی که او خواستار تغییر بود ، من صندوقدار را برای دو قهوه بزرگ آماده کردم - یکی برای من ، یکی برای آقا. من همچنین این نکته را مطرح کردم که یکشنبه شب با همه اقوام سالخورده ام تماس بگیرم. من وقت خود را صرف گپ زدن با آنها می کنم تا آنها احساس تنهایی کمتری کنند و بدانند کسی به آنها اهمیت می دهد. این کارهای کوچک باعث می شود که نسبت به آنچه که دارم سپاسگزارم و می توانم در زندگی کسی تغییر ایجاد کنم. زمانی که به گزینه های واقعی نگاه می کنید ، دیدن انعام بی پایان زندگی شما طولی نمی کشد.

خوشبین باش: زندگی سخت است. وقتی بیمار شدم ، سعی کردم با یافتن پوشش نقره در هر شرایطی مثبت باقی بمانم. مجبور به جراحی ماستکتومی می شوم - حداقل من همیشه مشاعره مشکوک خواهم داشت و مجبور نیستم سوتین بپوشم! موهایم را از دست می دهم - حالا من باید کلاه گیس هایی را به رنگهای مختلف و برش های متفاوت از موهای طبیعی خود بپوشم! همیشه قدم زدن در پارک نبود ، اما این تجربه را از نظر روحی و جسمی برایم آسان تر می کرد.

تغییر نحوه مشاهده زندگی من و اعمال آن تغییرات عملی غیر دردناک نبود. در بعضی مواقع واقعاً ناراحت کننده بود. هنوز هم هست این یک کار مداوم در حال انجام است. اما حتی در روزهای خونسرد ، من احساس خوشبختی ، امیدواری و آرامش بیشتری نسبت به گذشته دارم. من همیشه این را می گویم ، و درست است: سرطان تقریباً مرا کشته است ، اما اینطور است واقعاً جانم را نجات داد

كیتلین ام. كیرنان نویسنده كتاب است Pretty Sick: راهنمای زیبایی برای زنان مبتلا به سرطان (14 دلار amazon.com )