مرا از اینجا بردار

دارم میرم ، برای شوهرم زمزمه کردم.

شما نمی توانید بروید ، او عقب زد. ساعت 3 صبح است این دوستان ما هستند.

نگران نباش من فقط یک هتل پیدا می کنم و به موقع برای صبحانه به اینجا برمی گردم. آنها حتی نمی دانند من ترک کردم.

دیگر نمی توانید این کار را انجام دهید! مردم فکر می کنند ما عصبانی هستیم. فقط به دلیل چسبناک بودن دستگیره نمی توانید از خانه کسی خارج شوید.

اوه ، اما فقط دستگیره در نبود. حداقل همه چیز در ذهنم همه چیز بود. این حدود 10 سال پیش بود و من و شوهرم به عنوان مهمان آخر هفته به خانه دوستان عزیز با یک پسر یک ساله دعوت شده بودیم. این قبل از این بود که بچه های خودم را داشته باشم ، قبل از اینکه بفهمم شرط اساسی کودکی چسبندگی است و من پنج سال اول زندگی آنها را با ترس و محکم دستمال مرطوب را می گذرانم.

همان موقع فقط یک چیز را می دانستم: یک دستگیره در با من نجوا می کرد ترسناک آمیتیویل –like: دریافت کنید. بیرون

من هرگز خانه دار خوب نبوده ام. و - علی رغم آنچه ممکن است این قسمت نشان دهد - به این دلیل نیست که من بسیار خسته کننده هستم. من یک خانه کامل در خانه خودم هستم ، البته یکی با سطوح خشک و بدون غلظت.

اما بعد از سالها که خیلی سعی کردم از خودم لذت ببرم وقتی دیگران برای تعطیلات آخر هفته مرا دعوت می کنند ، من اساساً این کار را رها کردم. دوست دارم فکر کنم بهترین نوع مهمان هستم: کسی که در واقع با شما نمی ماند.

عجیب ، مردم همیشه آن را به روش من نمی بینند. مخصوصاً مفتخر به خانه ، آنهایی که عاشق ورقهای 1000 شمارش و روشهای شیادی حیله گرانه و اجاق های وایکینگ با شعله ریز مخصوص گرم کردن شکلات یا هر جهنمی هستند - آن افراد من را دوست ندارند. آنها خیلی مرا دوست ندارند. من دوستانم را به دلیل ناتوانی خود در این برنامه از دست داده ام و از سخاوت میزبانی آنها پشتیبانی می کنم.

این چیزهاست: شوهر من - بریتانیایی که عشق او به ماندن در خانه دیگران می تواند با عشق برتی ووستر ، از رمان های P. G. Wodehouse رقابت کند - فکر می کند من بی ادب هستم.

او نادرست است. آنچه من از آن رنج می برم بیش از حد ادب است ، و وحشت از همه راه هایی است که من می توانم مطابق با استانداردهای خودم نباشم. من با آگاهی از طبیعت غیر سیاسی خود نفرین شده ام ، و اگر مجبور باشم بیش از دو ساعت وقت خود را به ادب برسانم ، اطمینان پیدا می کنم که بیش از حد سوار می شوم و هر حرف احمقانه ای را در ذهنم می گویم. و بسیاری از موارد احمقانه در ذهن من وجود دارد.

بنابراین باید تا ابد هوشیار باشم. من مثل گرگینه ای هستم که هنگام جاسوسی از یک ماه کامل ، می داند تنها راهی که مردم عاشق او برای دیدن فردا زندگی می کنند این است که اگر خودش را در کمد قفل کند و کلید را ببلعد.

وقتی این مشکل خود را به یکی از دوستانم اعتراف کردم ، او بلافاصله شروع به ذکر تمام اوقات شگفت انگیزی که در خانه های دیگران داشته است: هامورهایی که در آن قرار دارد ، پیممی که در لیوانهای یخی بلند و جرعه ای نوشیده است در حالی که به خودش اجازه می دهد احساس دوست داشته شدن و پرورش یابد. او دیوانه است.

به من اجازه دهید کاتالوگ راه های مختلفی را بگذارم که وقتی در کنار مردم می مانی همه چیز اشتباه می شود.

مردم اقلام مورد نیاز شما را پنهان می کنند. قهوه کجاست؟ نه ، نه آن مقصر بدون کافئین. واقعی قهوه. جای تعجب نیست که همه در این خانه هنوز ساعت 6:30 صبح خوب می خوابند ، من فقط بیرون می روم و در فروشگاه نبش قهوه می خرم. اوه صبر کن ، هیچ فروشگاهی در گوشه ای وجود ندارد - این یک است حوضچه .

ساعت 6:30 صبح است و تمام کاری که می خواهم در این مرحله انجام دهم این است که به خانه بروم.

من نیمه شب همان مونولوگ داخلی را تکرار می کنم ، فقط این بار در مورد کوکتل های جین خواهد بود. منظورم این است که چه نوع افرادی آهک خود را در معرض دید قرار نمی دهند؟

افراد در خانه های دیگر چیزهایی می خورند که در واقع خوردنی نیستند. فکر می کنم ایده این است که وقتی مهمان هستید ، این تجربه باید شامل غذای مخصوص باشد و غذای مخصوص از هر 10 بار نه بار کاملاً وحشتناک است. به طور جدی ، اگر اختاپوس واقعاً طعم آن را خوب می چشید ، آیا Octo Shacks با نقطه چین وجود ندارد؟

البته ، من همچنین افرادی را که کارهای بزرگی در مورد عادات غذایی گرانبهای خود انجام می دهند ، تحقیر می کنم. بنابراین من چیزی نمی گویم. در عوض ، اکنون و پس از آن ، رفتارهای کمی را با خودم به همراه می آورم که دوست دارم و طبیعتاً قصد دارم آنها را به اشتراک بگذارم. گاهی اوقات این به خوبی پیش می رود. چقدر متفکر! میزبان فریاد می زند. هرچند بیشتر او نگاه خنک به من شلیک می کند: اوه ، پخت و پز من به اندازه کافی برای شما مناسب نیست؟

خانه های مردم ساکت است. من در منهتن زندگی می کنم ، و در نتیجه کمی از سکوت عجیب هستم. در مناطق داخلی ، هیچ سر و صدایی مرا از بین می برد. بوق ماشین کجاست؟ کامیون های زباله پشتیبان گیری می کنند؟ چرا هیچ کس جیغ نمی کشد ، من تو را می کشم! در نیمه های شب؟ ناراحت کننده است در این چارچوب ذهنی ، هر جغد جغد مانند ورود چهار سوار آخرالزمان به نظر می رسد.

مردم آینه های حقه بازی دارند. به راستی ، من در خانه دیگران 10 پوند چاق ترم. آینه هاست؟ یا شاید این واقعیت است که افراد دیگر دارند آینه ، که من نمی کنم.

افرادی که هرگز نمی خواهید بدون کفش تجسم کنید ، به طور حتم و برهنه در مقابل شما ظاهر می شوند. خوب ، شاید برهنه نباشد. اما لباس کافی ندارد. و برای من این بدان معناست که چیزی در بالا یا پایین وجود ندارد.

مردم از تعارف های بد کلمه قدردانی نمی کنند. شخصاً به نظر نمی رسد که هرگز آکورد درست را بزنم. من فکر می کنم مشکل این است که من یک Decor Moron هستم: من فرقی بین Pottery Barn و Precious Heirloom نمی دانم.

یک بار ، من به دیدار یک خانواده به خصوص بزرگ رفتم و شروع کردم به تماشای کارهای دوست داشتنی دانش آموز کلاس چهارم آنها ، که همه این حیوانات کوچک سیرک را قالب زده بود و آنها را در یک دیورامای عجیب و غریب روی میز قهوه قرار داده بود. پدر با خونسردی جواب داد این یک کالدر است.

مردم توالت فرنگی مشکل دارند. آیا لازم است بیشتر بگویم؟

به نظر می رسد خانه های مردم مشکل ایجاد می کنند. آنها فقط انجام می دهند. همیشه. منظورم این است که ، من خانم مارپل نیستم. اینطور نیست که وقتی در خانه شخصی حاضر می شوم که شیطان پرستان آدم کشی دنبال می کنند. اما من هرگز به خانه شخصی نرفته ام بدون اینکه نوعی کارمای بد با خودم بیاورم.

چگونه وارد خانه دوستی شدم که کودک سه ساله او در آن لحظه به آبله مرغان مبتلا شده بود ، اطمینان حاصل کرد که من - یکی از سه بزرگسالی در کل جهان که از کودکی به این بیماری مبتلا نبوده ام - آیا 10 روز بعد در اورژانس به سر می برید؟ چرا روزی که در خانه یکی از دوستانش کفشدوزک غرق شد ، در خانه را زدم - بنابراین تضمین می کنم که من ، یک حشره خوار ، شب را با گوش دادن به صدای ملایم موجودات کوچک پوسته سخت که خود را روی ملافه های من کامیکاز می کنند ، می گذرانم؟

لطفاً اجازه دهید صریح بگویم: از لحاظ تئوری ، من می خواهم از شما دیدار کنم. (و من امیدوارم که از من دیدن کنید ، زیرا ترس و نفرت من از خانه دار بودن ، به اندازه کافی عجیب ، داشتن میهمانان خانه.) بالاخره من خیلی شما را دوست دارم. من می خواهم به بچه هایت سرگرم شوم ، با حیوانات خانگی تو شیر بخورم ، داروهای موجود در کابینت دارو را ثبت کنم و در ساعات پایانی صحبت کنم. و سپس می خواهم به هتلی بروم ، مینی بار را خالی کنم و قبل از اینکه سفارش صبحانه خود را روی دستگیره بدون لک بگذارم ، یک یادداشت تشکر برای شما بنویسم تا قابلمه قهوه داغ و کاملاً کافئین دار دقیقاً در ساعت 6:30 صبح تحویل داده شود.

جودیت نیومن نویسنده کتاب تو باعث می شوی مثل یک زن غیرطبیعی باشم (13 دلار ، amazon.com ) او برای بسیاری از نشریات ، از جمله نیویورک تایمز ، Vanity Fair ، و Vogue . او در منهتن زندگی می کند.