چگونه هالووین را درمان می کنم - حتی اگر یک لقمه آب نبات هم بچه های من را به بیمارستان بفرستد

هالووین همیشه مرا وحشت زده کرده است. وقتی بچه بودم ، پشت مامان پنهان می شدم و چشمانم را محکم می بستم وقتی چهره های نقابدار از کنار ما رد می شدند و در پیاده رو خنده می زدند. من به عنوان یک مادر ، یاد گرفته ام که ترس خود را از ماسک و هیولا کنترل کنم. با این حال ، هالووین چیزی است که هنوز رویاهای من را آزار می دهد ، زیرا هر دو فرزند من حساسیت غذایی شدیدی دارند.

دختر پنج ساله من باید از مصرف هشت غذا پرهیز کند و پسر دو ساله من حتی بیشتر از این غذا دارد. اکنون ، من نه از چهره افراد ترفند دهنده ، بلکه از کیسه های ترفندهای درمانی آنها ، پر از موادی که می توانند فرزندانم را به بیمارستان بفرستند ، می ترسم.

دخترم در اولین هالووین واقعی خود 14 ماهه بود. او در یک مهمانی با لباس سنجاقک نو پا می کرد ، گاهی اوقات سر خود را به هم می زد تا آنتن هایش را تکان دهد یا با خوشحالی بال هایش را بزند. در آن زمان ما قبلاً فهمیده بودیم كه او به لبنیات ، تخم مرغ ، بادام زمینی و مغزهای درختی حساسیت دارد - یك لقمه ماست باعث واكنش آنافیلاكتیك شده بود و ما همیشه یك تزریق اپی نفرین با خود حمل می كنیم. برنامه من در آن سال این بود که به او اجازه دهم سرگرم کننده باشد و غذاهای بابا را ذخیره کند. اما وقتی او را به خانه آوردم ، او به سطل هالووین خود رسید و بوسه هرشی را گرفت. بسته بندی فویل نقره یک تکه کوچک را از دست داده بود ، و یک شکلک از داخل شکلات را نشان می داد. کمتر از یک دقیقه دست او را لمس کرد ، اما همین کافی بود تا کندوهای کوچک روی صورت او ظاهر شوند.

بنابراین در هالووین بعدی ، دستکش های محافظتی به لباس او اضافه کردیم. در آن سال ما نیز کشف کردیم پروژه کدو تنبل تیل ، که درمانگران را تشویق می کند موارد خوب غیر غذایی ارائه دهند تا هالووین را برای کودکان مبتلا به آلرژی فراگیر کند. در حالی که در آن سال هیچگونه خوراکی غیر غذایی دریافت نکردیم ، دستبندهای براق و بروشورهای آموزشی را به همسایگان خود تحویل دادیم. ما همچنین در آن سال یک سنت خانوادگی دیگر با الهام از جادوگر را تغییر دهید - مخلوطی بین جن در قفسه و پری دندان - که آب نبات هالووین را برای هدیه عوض می کند. در خانواده ما ، فرزندان من این امکان را دارند که آب نبات خود را به بابا بدهند یا آن را با بچه های دیگر به اشتراک بگذارند. سپس آنها به خانه می آیند و از غذاهای منتخب خود لذت می برند. دخترم همیشه از مارشمالو درخواست می کند (او عاشق یک مارک خاص ، پر از مواد قندی و ضد آلرژی است) ؛ برادرش مسیری کمتر خوراکی را طی می کند. برچسب ها! و دایناسورها!

یکی از لحظات موردعلاقه ما در هالووین این بود که سال گذشته در یک فروشگاه در مرکز شهر توقف کردیم و به هر یک از کودکان یک دایناسور کوچک اسباب بازی به عنوان یک خوراکی اهدا شد. این تنها چیزی بود که آن روز جمع کردند و توانستند آن را نگه دارند. من جلوی بغل کردن این فروشنده بی خبر را گرفتم ، اما نتوانستم جلوی اشک های چشمانم را بگیرم. خیلی وقت ها هست که مجبورم نه بگویم. این لحظات نادر که می توانم بگویم بله بسیار احساسی هستند زیرا در یک لحظه آنها به سادگی بچه های عادی می شوند.

اکنون به پنجمین هالووین حساسیت به مواد غذایی نزدیک می شویم. هم فرزندان من می آموزند که چگونه از خود دفاع کنند و هم آلرژی های غذایی خود را توضیح دهند ، و من می آموزم که به سیستمی که در نظر گرفته ایم اعتماد کنم. البته ماندن در خانه و جلوگیری از چنین وضعیت خطرناکی آسان تر خواهد بود. اما برای فرزندانم ، هر روز پر از موقعیت های خطرناک است. همیشه کودکانی هستند که با غذا در اطراف قدم می زنند. من نمی توانم آنها را از زندگی روزمره عقب نگه دارم ، به خصوص نمی خواهم آنها را از تجربه اتفاقات و مناسبت های خاص عقب نگه دارم. حتی اگر ما قسمت معمولی هالووین را از بین بردیم ، کودکان من قسمت لباس پوشیدن را دوست دارند. آنها هرچه بیشتر ساعت را با لباس و شخصیت در خانه می گذرانند. آنها زمانی را که می توانند در شهر به عنوان حیوانات مورد علاقه ، پرنسس ها یا ابرقهرمانانشان قدم بزنند ، کاملاً در آغوش می کشند. آنها دوست دارند که همه دنیا درگیر نقش آفرینی خیالی باشند. برای آنها، این بزرگترین درمان

من هنوز هم احتمالاً معلق می مانم و مطمئن می شوم که آنها به هیچ یک از آب نبات ها دستکش ندهند. من به عنوان یک پدر و مادر ، تلاش می کنم ترس خود را در مورد آلرژی غذایی آنها کنار نگذارم. در حالی که آلرژی غذایی تهدید کننده زندگی قطعاً ترسناک است ، من می خواهم فرزندانم با وجود این شرایط رشد کنند. من می خواهم آنها زندگی کنند که ناشی از ترس نیست.

شاید امسال بتوانیم به ترس از هیولاها برگردیم.