خواهران تنها: چگونه 9 زن دونده شدند

الکساندرا آلرد فردی نیست که از یک چالش پرهیز کند. مربی تناسب اندام 47 ساله و سابق اسباب رقابت ، در زادگاهش در میدلوتیان ، تگزاس ، فوتبال حرفه ای زنان ، کتابهای خود منتشر شده و مبارزه با آلودگی صنعتی (در کنار ارین بروکوویچ ، نه کمتر) را بازی کرده است.

اما در ژوئن 2010 الکس متوجه شد که با یک مشکل غیرمنتظره دست و پنجه نرم می کند: چگونه اعتماد به نفس را در دانش آموزان خود در سالن ورزشی محلی ایجاد کند. تعدادی از زنانی که در کلاس کیک بوکسینگ الکس شرکت می کردند ، دائماً از ظاهر و احساس خود شکایت داشتند - اما در برابر کارهای زیادی که برای بهبود زندگی آنها انجام می شود مقاومت می کنند. برخی از آنها با شرایط ناتوان کننده کنار می آمدند. لیندا دین ، ​​مدیر فروش مجلات 52 ساله ، 10 سال با بیماری های مختلف دست و پنجه نرم می کرد. پتی سوپر شاو ، ثبت کننده دانشگاه نیز 52 ساله ، در یک حادثه کودکی انگشتان انگشتان پای راست خود را از دست داده بود. میشل پاو (خواهر الکس) ، یک مربی 49 ساله در کالج ، دو بار گردن خود را شکسته بود و از سردردهای مزمن رنج می برد.

افراد دیگر در این گروه - مانند مینروا مینی سیلوا ، دستیار اداری 49 ساله. جیل دونگان ، معلم 42 ساله مدرسه ابتدایی ؛ جولی واتکینز ، نویسنده 40 ساله ؛ شری تورز ، دستیار اجرایی 49 ساله ؛ و هدر ولز ، یک متخصص حسابهای مالی 36 ساله - از شکل و شمایل خارج بودند. در ابتدا ، الکس دلسوز بود. اما پس از گوش دادن به نوحه های گروهی هر هفته در مورد اینکه چقدر احساس ناامیدی و خستگی می کنند ، او به اندازه کافی کافی داشت.

الکس: من گفتم ، خانمها ، در حال حاضر ما می خواهیم یک مایل را بدویم.

جذاب: همه ما خندیدیم. برای من بیماری کرون ، سیستیت بینابینی ، فیبرومیالژیا ، آرنج تنیس تشخیص داده شده است - شما آن را نامگذاری کنید. من فقط دو ماه زودتر به عنوان آخرین تلاش برای کمک به خودم به ورزشگاه پیوسته بودم. فکر کردم ، به هیچ وجه نمی توانم بدوم.

مینی: من از دبیرستان فرار نکرده بودم.

شری: در طی چند سال ، ازدواج 24 ساله من به پایان رسیده بود و من از کار اخراج شدم. وقتی وارد کلاس الکس شدم ، حالم خیلی بد بود ، از راه رفتن نفس نفس افتادم.

پتی: من در کفش خود یک دستگاه ارتوتیک می پوشم. دویدن تقریباً غیرممکن به نظر می رسید.

جولی: پنج سال قبل ، من دویده بودم ، اما فقط برای تحت تأثیر قرار دادن دوست پسرم (که اکنون شوهر من است). من از آن زمان سه بچه داشتم و 40 پوند اضافه کردم.

میشل: هیچ کس به جز الکس فکر نمی کرد که ما بتوانیم یک مایل کامل دوام بیاوریم.

جذاب: من نیز مانند بسیاری از زنان ، در کل زندگی بزرگسالی خود مشغول کار و مراقبت از فرزندان بودم و از خودم مراقبت نمی کردم. در نتیجه ، خودم را دوست نداشتم.

زنان که منفی شده اند ، نمی توانستند ببینند که گذاشتن یک پا در مقابل پای دیگر چگونه می تواند تفاوتی ایجاد کند. اگرچه قبلاً آنها فقط قبل از کلاس فقط به طور عادی گپ زده بودند ، اما آنها ناگهان در مقابل الکس صحبت کردند که هیچ توجهی نکرد.

الکس: من آنها را به فرار فرستادم. من می دانستم که این زنان قوی هستند ، اما آنها باور نمی کردند. آنها به یک دلیل نیاز داشتند تا احساس خوبی نسبت به خود داشته باشند.

جذاب: خیلی خسته شدم فقط نفس کشیدن سخت بود.

میشل: هیچ چیز به طور طبیعی حرکت نمی کند - نه پاها ، پاها یا بازوهای من.

پتی: من آخرین نفر بودم که تمام کردم ، اما همه اعضای گروه بیرون از سالن ورزشی منتظر ماندند و من را تشویق کردند. من از سال 2006 که برای کارشناسی ارشد از صحنه عبور کردم ، چنین تشویقی نشنیده بودم.

الکس: می دانید چرا دیدن کسی اولین مایل خود را دویدن بسیار هیجان انگیز است؟ زیرا اگر بتوانید یک را اجرا کنید ، می توانید سه را اجرا کنید. سپس پنج. سپس هشت. و غیره

جولی: پس از آن ، الکس وارد کلاس شد و گفت ، ما 5K اجرا خواهیم کرد. پس بهتر است ، یک ماراتن نیمه! چند نفر از ما شکایت کردیم ، این خیلی زیاد است! یا وقت ندارم! یا من فرم ندارم! واقعاً ترسناک به نظر می رسید ، اما ما توافق کردیم که دویدن خود را ادامه دهیم.

احساس سوختگی

تابستانهای تگزاس بسیار گرم و مرطوب است. برای جلوگیری از بدترین شرایط هوا ، زنان ساعت 5 صبح خود را از رختخواب بیرون می کشیدند یا بعد از کار با هم ملاقات می کردند تا پنج روز در هفته با هم بدوند. (به طور چشمگیری ، آنها روزهای دیگر در ورزشگاه کیک بوکس کردند.) در ابتدا ، فقط تعداد کمی از مارک دو مایل عبور کردند. اما همانطور که آنها به تدریج مسافت بیشتری را طی می کردند و مسافت بیشتری را طی می کردند ، باشگاه اصلی دویدن بدنسازی میدلوتیان - همانطور که شروع به تماس گرفتن با خود کردند - از ترس از خراب شدن و یا قرار گرفتن در انبوهی در کنار جاده ترسید. شگفت آورتر اینکه آنها از دویدن با هم لذت می برند.

پتی: اگر کسی تا به حال به من گفته بود که سحرگاه برای بلند شدن از خواب بیدار می شوم ، می گفتم او از ذهنش خارج شده است.

جذاب: من باور نمی کردم که هرگز بتوانم خیلی دور بدوم ، اما هر بار که زنان دیگر مرا تحت فشار قرار می دهند تا ادامه دهم.

جولی: با تعجب همه ، دویدن شروع به تبدیل شدن به اعتیاد گروهی ما کرد. احساس موفقیت در همه ما انگیزه داشت. قدرت. تسکین استرس و رفاقت.

آنها دوستی شدید برقرار کردند ، و این بسیار غیرمعمول بود زیرا یافتن مقطع متنوع تر از زنان دشوار است. این گروه که از 24 تا 52 سال سن داشتند ، شامل زنان متاهل و مجردها ، معتقدان مذهبی و غیر کلیسایی ، محافظه کاران حزب چای و طرفداران اوباما بود. و با این حال بحث های کوتاه در مورد فرار آنها به زودی جای خود را به بحث های عمیق تری در مورد چالش های شخصی و حتی مسائل مرگ و زندگی داد.

جولی: من برای باردار شدن دوباره در تلاش بودم و چنان ترسیده بودم که مجبورم درمان های باروری را شروع کنم. اولین باری که اعتراف کردم برای هر کسی فرار کرده است.

هدر: دختر هشت ساله ام ، آلیسون ، سرطان استخوان تشخیص داده شد. من ویران شدم ، و دویدن را متوقف کردم. اما زنان دیگر مرا فراموش نکردند. وقت گذاشتند تا تماس بگیرند و کنار بیایند. آنها همچنین یک برنامه سرگرم کننده برای آلیسون ترتیب دادند که 4000 دلار برای کمک به پرداخت صورت حساب های پزشکی او جمع آوری کرد. خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. خوشبختانه ، بیماری دخترم زود گرفتار شد. او اکنون 10 ساله است و حالش خوب است.

یک جاده طولانی

در حالی که تعدادی از زنان ، مانند پتی و شری ، ترجیح می دادند مسیرهای کوتاه تری را رعایت کنند ، بقیه سرانجام با دویدن های طولانی تری دست و پنجه نرم می کنند و در ماراتن 13.1 مایلی در Cleburne ، تگزاس ، در 30 اکتبر 2010 حرکت می کنند. اما در طول تابستان ، رژیم آموزشی بی امان شروع به مالیات دادن از نظر جسمی برای همه آنها کرد.

الکس: همه یک مینی ذوب داشتند.

جیل: زیاد عرق می کنم ، بنابراین مجبور شدم راه های خلاقانه ای برای جلوگیری از از دست دادن الکترولیت ها ابداع کنم. من قبلا ترشی سرخ شده را خوردم.

الکس: جیل یک بار آنقدر نمک از دست داد که انگشتان پایش زیرش حلقه شد و دیگر نمی توانست راه برود.

جیل: گوساله ام گره زد و گرفتگی به سمت پای من حرکت کرد. مجبور شدم روی انگشتان پا راه بروم تا آنها را صاف کنم ، سپس دوباره شروع به دویدن کردم.

الکس: روز دیگر ، مینی خط آهن را از بین برد.

مینی: هنوز باورم نمی شود که پا یا دستم را نشکسته ام.

الکس: موانع بسیار زیادی وجود داشت: رانندگان احمق تقریباً ما را در جاده دور می کردند. ما در مسیرهای پیاده روی با آدمهای م copرده برخورد کردیم. من خیلی عادت کردم که مارها را ببینم ، شروع کردم به بیرون کشیدن آنها با چوب از مسیر.

میشل: اما علیرغم همه اینها ادامه دادیم. قدرتی ناشی از داشتن زنانی دوست است که از شما حمایت می کنند.

الکس: به عنوان مثال ، جیل از ارتفاع متحجر شده است ، بنابراین هر بار که از روگذر عبور می کردیم ، مینی بی سر و صدا به کنارش حرکت می کرد. برخی از زنان در اطراف سگ ها عصبی هستند ، بنابراین اگر با سگهایی سست روبرو می شدیم ، من و میشل جلوی من فرار می کردیم. ما یاد گرفتیم که از یکدیگر مراقبت کنیم.

ساخت آزمایشی

در تمام اوایل پاییز ، اعضای باشگاه دونده در مسابقات محلی کوچک شرکت می کردند ، از جمله مسابقه ای که در یک مسیر موانع گل آلود و به سبک نظامی برگزار می شد. آنها نردبان های طناب را به هم زدند ، از میان گودال ها خزیدند و حتی از روی آتش پریدند و هر بار به هم می چسبیدند. برای شش نفر از زنان ، این تمرین در نیمه ماراتن منتظر مدت طولانی اکتبر به اوج خود رسید.

الکس: تمام آموزش ها و برنامه ریزی ها ، کارهای مسخره آور زودهنگام ، دستکاری کار و خانواده - همه آن لحظه قبل از مسابقه خلاصه می شد. تنها چیزی که می خواستید بدانید این بود که آیا می توانم این کار را انجام دهم؟ تنها کسی که صبح نیمه ماراتن فکر نمی کرد لیندا بود. او فوق العاده عصبی بود.

جذاب: شکمم گرفتگی داشت. شب قبل نتوانسته بودم بخوابم.

الکس: من به او یک استراتژی دادم: هشت مایل را که قبلاً در تمریناتش انجام داده بود بدو ، و بقیه را راه برود.

جولی: ما با قدرت شروع به کار کردیم ، فکر می کردیم این دوره مسطح خواهد بود. سپس اولین تپه خود را زدیم و ... آه پسر ، زشت بود.

مینی: برای اینکه زمان بگذرد ، ما به نوبت داستانهای ظالمانه ای درباره خودمان تعریف می کردیم.

الکس: که هرگز به اشتراک نمی گذاریم! آنچه در دویدن اتفاق می افتد ، همچنان در حال فرار است. و در مایل نه لیندا احساس خوبی داشت و فقط به راه خود ادامه می داد ، یک پا جلوتر از پای دیگر.

جذاب: الکس ، مینی ، جیل ، میشل و جولی سه تا شش دقیقه جلوتر از من به پایان رسید. همه آنها در آنجا ایستاده بودند و منتظر بودند که من از خط پایان عبور کنم. آنها فریاد می زدند و تشویق می کردند.

الکس: حتی مینی ، تاقی کلاس ، چشمانش اشک ریخت.

مینی: دیدن لیندا از باور اینکه بیمار است و به خودش شک دارد تا سالم و با اعتماد به نفس بسیار شگفت آور است.

جذاب: من خیلی دردناک بودم ، به سختی راه می رفتم. اما فوق العاده بود

روبرو شدن با موانع

برای برخی ، به پایان رساندن نیمه ماراتن به اندازه کافی موفقیت آمیز بود ، اما یک گروه اصلی - جیل ، میشل ، مینی ، جولی و البته الکس - تصمیم گرفتند برای ماراتن وایت راک دالاس در 5 دسامبر 2010 تیراندازی کنند.

با این حال ، فقط یک مسابقه 5 هفته ای مانده بود ، زنان حتی با مشکلات بیشتری روبرو می شدند. آموزش رانها ، زانوها ، کمر و گوساله های آنها را خسته کرده بود. جیل و مینی دچار خودباوری شدند ، و نگران بودند که نتوانند مسافت 26.2 مایل را طی کنند. شوهر جولی با گارد ملی به خارج از کشور فرستاده شد ، که این امر آموزش وی را هنگام دستکاری سه بچه و یک شغل تمام وقت برای او دشوار می کند. مینی و الکس هر دو به ذات الریه مبتلا شدند.

الکس همچنین با خبرهای وحشتناکی دست و پنجه نرم می کرد: دختر 15 ساله اش ، کتی ، که قصد داشت در ماراتن نیمه سفید در وایت راک بدود ، تومور مغزی تشخیص داده شد. قرار بود عملیاتی برای حذف آن هفته بعد از مسابقه انجام شود.


الکس: من یک کنترل عجیب هستم من می توانم دویدن را کنترل کنم ، اما نمی توانم وضعیت پزشکی دخترم یا جراحی او را کنترل کنم. من حتی نمی خواستم فکر کنم ، اگر مشکلی پیش بیاید چه می شود؟ اما ترس آنجا بود. آموزش برای این مسابقه چیز خوبی به من و کتی داد تا وقتی منتظر بودیم ببینیم چه اتفاقی می افتد ، روی آن تمرکز کنیم.

میشل: نگران الکس بودم. او در مورد وضعیت کتی بسیار تحت فشار بود.

جیل: در تمام مدت ، ما تمرینات خود را مانند گذشته ادامه دادیم. آخر هفته هایمان را در اطراف دویدن برنامه ریزی می کردیم و هرچه می خوردیم و می نوشیدیم تماشا می کردیم. ما برای برگشتن به محل کار و خانواده خود تقریباً عکسهای معکوس انجام دادیم و مسیرهای ما آنقدر طاقت فرسا شد که با استقامت عاطفی ما بهم ریخت.

مینی: برای آخرین دویدن ما ، الکس گفت که ما فقط یک مسیر آسان را انجام خواهیم داد. او دروغ گفت. در عوض ، او به طور مخفیانه مدار 13.4 مایل را ترسیم کرده بود - همه در سرمای هوا.

الکس: باید دروغ می گفتم! مینی مدام می گفت ، من نمی توانم این کار را انجام دهم من نمی توانم آن را انجام دهم او می گذاشت همه این تردیدها به ذهنش خطور کند.

مینی: شروع به بریدن کرد. دست و پاهایم را احساس نمی کردم. من می توانستم الکس را بکشم! اما این روش او بود که من را تحت فشار قرار می دهد.

الکس: مردم همیشه به من فحش می دهند. من آن را شخصاً نمی دانم من می دانستم که اگر زنان در عمق زمین فرو روند ، آنها می توانند کارهای زیادی انجام دهند.

جیل: وقتی شک کردم که آیا واقعاً می توانم یک ماراتن را به پایان برسانم ، به انگیزه الکس وابسته شدم. و او این کار را کرد.

خط پایان

صبح مسابقه ، زنان از انتظار گیج بودند. آموزش برای ماراتن بسیار بیشتر از سوزاندن کالری و ایجاد مقاومت بوده است. زنان در حال غلبه بر ترس ها و ناامنی هایی بودند که سالها آنها را درگیر خود کرده بود.

جولی: آن روز صبح ، الکس به هر یک از ما نگاه کرد و گفت ، امروز زندگی تو تغییر خواهد کرد.

جیل: ما سعی کردیم همه چیز را سبک و خنده دار نگه داریم ، زیرا وقتی جدی شدیم ، فهمیدیم که چه کاری می خواهیم انجام دهیم ، پاره پاره شدیم.

میشل: یک بار ، در حالی که من یک دوره بسیار دردناک در زندگی خود را می گذراندم ، الکس به من مدالی داده بود که از دویدن در ماراتن سن آنتونیو بدست آورده بود. این برای من خیلی معنی داشت. و حالا اینجا بود که می خواستم خودم را بدست آورم.

جیل: ما در آغاز با هم ماندیم. اما حدود مایل شش ، متوجه شدم که همه را از دست داده ام. برگشتم تا سعی کنم آنها را پیدا کنم. من به این زنان احتیاج داشتم! به هیچ وجه نمی توانستم این کار را به تنهایی انجام دهم.

مینی: حدود مایل هشت ، زانوی من شروع به حرکت کردن کرد. هر وقت قدم برمی داشتم درد سختی می کشیدم. الکس با من ماند

الکس: من مثل احمقی که می خواستم مینی را سرگرم کنم دورم دویدم. نمی خواستم تسلیم شود

مینی: راه می رفتم و می دویدم و در تمام مدت گریه می کردم.

الکس: این دوستان شما هستند که شما را در یک ماراتن عبور می دهند. وقتی باسن شما شروع به صحبت می کند و زانوها شروع به آزار می کنند ، این دوستان شما هستند که درد سر شما را غرق می کنند.

جولی: حدود مایل 16 ، من به یک دیوار بزرگ برخورد کردم. احساسم در آغوشم از دست رفت. تا مایل 19 ، من می خواستم به یک توپ حلقه بزنم و گریه کنم. سرانجام تا مایل 22 فکر نکردم ، این مسخره است. من میتوانم این کار را انجام دهم. و بعد پاهامو تو چرخ دنده گذاشتم و بلند شدم.

الکس: وقتی من و مینی به منزل منزل رسیدیم ، من بسیار خوشحال شدم و گفتم که با جولی ، جیل و میشل که کارشان تمام شد و در حاشیه منتظر بودند صحبت کردم.

میشل: به الکس گفتیم مسابقه را تمام کند. او چنان روی احساس ما متمرکز شده بود که فراموش کرد از خط پایان عبور کند.

مینی: آن زنان به من نشان دادند که حتی در حین برخورد با آسیب های جسمی ، من می توانم هر کاری انجام دهم.

میشل: بعد از آن فکر کردم ، شاید یک مسابقات سه گانه انجام دهم. و من خیالی نمی کردم! من هرگز احساس اعتماد به نفس بیشتری نکردم.

الکس: کیتی در حالی که دستانش را بالای سرش گرفته بود از روی خط پایان پرید. وقتی او آن شب به رختخواب رفت ، در حالی که مدالش کنار تختش بود ، او یک دختر خوشحال بود. و سپس سه روز بعد او جراحی شد و ما فهمیدیم که تومور او خوش خیم است. خدا را شکر. به محض اینکه از عمل جراحی بهبود یافت ، از من س askingال کرد: بنابراین ، چه زمانی می توانم دوباره شروع به دویدن کنم؟

رفتن از راه دور

باشگاه در حال اجرا ملاقات های خود را تا آنجا که می توانند ادامه می دهد. این زنان با هم در 10 کیلوگرم ، مسابقات راه پله و نیمه ماراتن های دیگر شرکت کرده اند. و در این روند آنها بسیاری از شیاطین شخصی خود را فتح کرده اند.

جذاب: من دیگر از هیچ دارویی استفاده نمی کنم. بیماری های جسمی من همه تحت کنترل است. فشار خون من طبیعی است دیگر احساس می کنم نیمه مرده نیستم این به خاطر دویدن است - و زنان شگفت انگیز زندگی من که اگر متوقف شوم کاملا صادقانه لب به لب من می اندازند.

میشل: به دلیل صدمات نخاعی و عصبی ، همیشه سردرد خواهم داشت. اما من دیگر تحت تأثیر آنها نیستم.

جولی: در بهار 2011 ، 5K دیگر اجرا کردم - در حالی که سه ماهه باردار بودم. من هم با شوهرم دویدم. آموزش ما را بسیار نزدیکتر کرده است. ما احساس می کنیم که دوباره با هم قرار گذاشته ایم.

پتی: من از هر آنچه که هستم بهتر و بهتر به نظر می رسم. من 45 پوند از دست داده ام.

جذاب: اکنون زنانی را در کلیسای خود می بینم که دارای اضافه وزن و از زندگی خود راضی نیستند و فکر می کنم آنها همان کسانی هستند که من در گذشته بودم. من آنها را تشویق کرده ام که شروع به دویدن کنند.

میشل: امروز که هستیم به خاطر الکس است. او کسی است که ما را از کاناپه های ما پایین آورده و به کفش های مخصوص دویدن آورده است

مینی: من این دو سال گذشته را برای هیچ چیز تغییر نمی دهم. این زنان برای خندیدن ، گوش دادن ، گریه کردن با من و به چالش کشیدن من آنجا بوده اند.

الکس: اینطور نیست که ما برای المپیک تمرین می کنیم. هیچ شکوهی وجود ندارد اما من قبلا روی سکوهای مدال بوده ام و برای من این دویدن ها رضایت بخش تر هستند. حتی دویدن از طریق گورستان در تاریکی یا سر و کار داشتن با مارها در مسیر ما نمایانگر چیزی برای هر یک از ماست.

جذاب: من می گفتم ، من نمی توانم تمام وقت. آن را بارها و بارها در سرم گفتم. حالا من به خودم می گویم ، تو می توان این کارو بکن شما اراده تمام کردن به همین دلیل من فرار کردم.