تابستانی که عاشق مرد بستنی شدم

تابستان که 18 ساله شدم ، عاشق مرد بستنی شدم. اگرچه ، او از لحاظ فنی فقط یک مرد بود. در حقیقت ، ما هر دو هنوز بچه ای بودیم که به خود می گفتیم همه بزرگ شده ایم. او پشت پیشخوان در Baskin-Robbins محلی کار می کرد و من را با فضیلت اسکوپ و خطوط وانت بسیار آهسته من فریب داد. (عطر و طعم شما چیست؟ من 31 نسخه اصلی دارم.)

پسر یک افسر نظامی که اخیراً از تگزاس به دبیرستان ویرجینیا ما نقل مکان کرده بود ، او یک فوتبالیست با استعداد بود که بیش از حد هواداران باهوش بود - که به این معنی بود که او یک فرد خارجی است. با این حال ، او ناز بود ، و اگر او چند مخروط رایگان به دست می داد ، می توانست به سرعت یک عزیز را فرود بیاورد. در عوض ، او من را انتخاب کرد: دختری که بستنی را دوست نداشت.

این دندانهای من است من در آلمان بزرگ شدم و آب چاه می نوشیدم ، که ظاهراً باعث مینای دندان نرم و حساسیت من به سرما شد. تا به امروز ، باید صبر کنم تا نوشابه های گازدار ماشین آلات خودکار قبل از بیرون آمدن برگه به ​​دمای اتاق برسند. یک لرز در برابر مولار من و - zing! درد مستقیم به سینوسهای من. آخرین چیزی که می خواستم بخورم بستنی بود. اما وقتی دیدم عاشق شده ام ، به هر حال این کار را کردم.

وقتی او شیفت شب را در بستنی فروشی کار می کرد ، من چند دقیقه قبل از بستن قرار ملاقات با او ملاقات می کردم. او در را قفل می کرد ، علامت را برمی گرداند ، سپس هر کدام از طعم هایی که فکر می کرد برای من خوشایند است را ارائه می دهد. در حالی که او ظرف های کثیف و قاشق های کفگیر ، آشپزخانه های چسبناک ، میزهای کافه های آغشته به سس شکلات و کلوچه ها را از کف خرد می کرد ، صحبت می کردیم. باید فنجان یخ زده ام را بچرخانم تا آنقدر ذوب شود که بدون درد غذا بخورد. (در صورتی که نمی دانید ، بستنی پودر زمان زیادی طول می کشد و هیچ کس به دلیل خوبی ولرم راکی ​​جاده را سرو نمی کند.)

آن شب ها ساعت ها با هم بودیم. همه عاشقانه های قبلی من کاملاً فرمولی ، مختصر و ناخوشایند بوده است ، بنابراین برایم مهم نبود که این تاریخ های واقعی نیستند. به هر حال ، او در حالی که پیش بند پوشیده بود و زیر چراغهای نئون صورتی رنگ دستش را گرفته بود ، من را بیش از هر کس که ملاقات کرده ام ، خنداند.

خنده دار است که چقدر دور از منطقه راحتی خود برای عشق می روید. زن جوانی که برای شیرینی های سرد کام نداشت ، عاشق مرد بستنی شد و بعد از هفت خرداد با او ازدواج کرد. امسال هشتمین سالگرد ازدواج ما است - و اولین تابستان ما با هم جدا است. عاشقانه ما یک بار دیگر به سمت غیر متعارف چرخیده است. او یک پزشک ارتش است که به تازگی در افغانستان اعزام شده است.

من نمی توانم بستنی را به اردوگاه نظامی او بفرستم ، اما یک چیز می توانم قول بدهم: وقتی او برگردد ، من یخچال را با هر یک از آن 31 طعم و سپس برخی از آنها را تهیه می کنم. و این بار من حتی شستشو می کنم

درباره نویسنده

سارا مک کوی نویسنده رمان ها است The Baker’s Daughter (14 دلار ، amazon.com ) و زمان بارش برف در پورتوریکو (13 دلار ، amazon.com )