آنچه داشتن یک قلم قلمی به من در مورد ارزش کارتهای دست نویس یاد داد

نامه می آید! من به مادربزرگم که در اتاق دیگری بود و برای یک قرعه کشی محلی قلاب دوزی می کرد ، داد زدم. قبل از اینکه او پاسخ دهد ، در صفحه را باز کردم و تپه علفی مقابل خانه مان را پیچ کردم. صدای او از پشت سر من عقب افتاد و گفت ، آهسته آهسته ، و در حیاط بمان!

در صندوق پستی ، بدون اینکه قانون او را نقض کنم ، به اندازه کافی خم شدم تا نگاه اجمالی به وسیله نقلیه ای که از خیابان ما می آمد ، ببینم. یک چراغ چراغ قرمز و منفرد - که به طور اتفاقی در بالای جیپ دیسپچر USPS لنگر انداخت - ابر خاکی را در جاده ماسه ای ما برید.

از زمان کودکی ، به طور جدی منتظر می ماندم تا نامه به خانه ما در دورهام ، ماین برسد. روزها را در Farmer’s Almanac تقویمی که تا پانزدهم هر ماه در آشپزخانه ما معلق بود ، وقتی که من & amp؛ apos؛ d سرانجام از چارلستاون ، ماساچوست تحویل بگیرید. عموی من ، لینوس کمپبل ، تقریباً نابینا بود ، اما این باعث نشد او هر ماه نامه های شخصی و دستی را برای من بنویسد.

به و از جانب آدرس ها تقریباً ناخوانا بود ، شبیه چیزی مانند خط باستان یا هیروگلیف مصری. هر پاکت نامه حاوی یک کارت بود که در یک طرف آن یک پیام کوتاه نوشته شده بود و یک ضرب سکه به سمت دیگر آن نوشته شده بود. این سکه ها از سکه های نادر تا نیم دلار ، از یافته های عادی پیاده رو گرفته تا ژتون های دستگاه گمبل ، متغیر بود. در ذهن جوان من ، یکی بیش از دیگری ارزش نداشت. همه اینها را در یک مکان خرج نکنید یا این یکی را به چاه آرزو بریز ، او می نوشت.

هر چند ماه یا یک بار ، نامه طولانی تری درون آن جمع می شود. خبرهای جالب ، درس های تاریخ و نگاهی اجمالی به ذهن خلاق دایی من که از هر صفحه ظاهر می شود. من فهمیدم که نمی توانی با چشمان باز عطسه کنی و روزها سعی کردم با زبانم بینی ام را لمس کنم. من درباره غرب غربی بیش از هر بچه اطراف می دانستم و داستان های او با داستان دکتر سئوس رقابت می کرد ، اما با قافیه ای مشکوک.

برخی از کارتها با طرحهای رنگارنگ حیوانات ، ساختمانها و گلها در قسمت جلوی دست ساخته شده بودند. برخی دیگر کارت های مضحک و خنده دار خریداری شده از یک فروشگاه محلی نو در چارلستاون بودند. برای یک شوخ طبعی اضافه شده ، سلام و احوالپرسی عمویم غالباً نام اشتباه را عمداً در بر می گرفت: سالی ، مابل ، سارا ، شریل.

من بلافاصله به نوع خود پاسخ می دهم ، معمولاً نقاشی از خودم یا کمیک بریده شده از روزنامه محلی ما - و همیشه یک نامه دست نویس - به عقب می فرستم. فریسکی دزدکی بود و كیف كلی بوسه های هرشی را خورد ، من در یک نامه به او گفتم. او دفعه دیگر پاسخ داد ، و پرسید آیا سگ کنجکاو ما از واقعه Great Chocolate Incident of Surprise غیر قابل تصور زنده مانده است؟ به او گفتن که من تقریبا در مدرسه یک مسابقه پاپ برگزار کرد ، او مرا تشویق کرد که بهترین کار را انجام دهم ، زیرا بهترین شما همه کسانی است که می توانند درخواست کنند. مایلز ما را از هم جدا کرد ، با این حال من یک تشویق ، مشاور و کمدین همیشه حاضر را در کنار خود داشتم.

وابستگی به قلم ما سالها به طول انجامید. با گذشت زمان ، صفحات دست نویس وی به پاراگراف تقلیل یافت و پاراگراف ها سرانجام به چند جمله که در یک صفحه تنها نوشته شده بود ، کاهش یافت. کمبود کلمات او را جبران می کردم ، تا زمانی که انگشتانم درد می کرد ، می نوشتم. روزی که به او گفتم فریسکی از دنیا رفته است ، به حالت ثابت فانتزی صورتی گریه کردم. وقتی اولین تکیه گاه خود را میخ کردم ، یک دختر چوبی شکل که روی دندانش درحال چرت زدن است ، کشیدم. من وقتی کمتر نوشت بیشتر نوشتم.

سپس ، یک روز ، پاکت های او دیگر متوقف شد. ماه ها ، با وجود خواهش های مادربزرگم ، همچنان امیدوارم که کنار صندوق پستی باشم. اما عموی من دیگر نمی توانست آنقدر خوب ببیند که بتواند برایم طرح بکشد یا برایم بنویسد.

از زمان مکاتبه نهایی ما جهان تغییر کرده است. SEND جایگزین گرمای جوهر شده است و پیام های فوری عادی جدید هستند. نمی توانم لبخند بزنم ، چرا که روز گذشته تماشا کردم که دو نوجوان از طرف مقابل یک زمین فوتبال به یکدیگر پیام می دهند و به نوعی کد نوجوانان اشاره می کنند و می خندند.

اما پس از نوشتن نامه ، متوجه شدم که هر نقطه از i و دوره با تفکر در انتهای جمله قرار می گیرد ، به این معنی است که کسی به شما فکر می کند. یک شکلک هرگز نمی تواند جایگزین آن نوع شخصی سازی شود - نوعی که به پرورش دوستی ، ایجاد رابطه عاشقانه و در غیر این صورت ، ایجاد روابط عالی کمک می کند. راحتی به ندرت لحظه ای را به خاطره ای ماندگار تبدیل می کند. همانطور که عموی من به من آموخت ، روابط عالی به زمان و تلاش نیاز دارد و هیچ چیز بر صمیمیت نامه ای که با دست نوشته شده باشد ، غلبه نمی کند.

علی رغم حرکتهای بیشمار ، و از بین رفتن بسیاری از وسایل در طول راه ، من هنوز یکی از کارتهای دایی ام را در آستین یک قدیمی نگه دارم خلاصه خواننده . لبه های آن فرسوده شده و نوار آن قهوه ای است ، اما کلمات دست نویس او تازه هستند مانند روزی که پاکت نامه را از یک صندوق پستی در جاده Stackpole بیرون آوردم: تا دفعه بعد ، مابل. با عشق از چارلستاون.