چه دروغ سفید کوچکی به تازگی به بچه های خود گفته اید؟

من می گویم که کامیون بستنی که از طریق محله ما عبور می کند ، کامیون موسیقی است. این موسیقی موسیقی را برای لذت بردن از مردم در تابستان پخش می کند.
نسیم واتسون
لانسینگ ، میشیگان

وقتی دلم نمی خواهد با اسباب بازی ای که کودک نوپای من انتخاب می کند بازی کنم ، به او می گویم که باتری آن تمام شده است ، حتی اگر اسباب بازی باتری نگیرد. با شوهای تلویزیونی نیز کار می کند. متاسفم عزیزم ، دورا باید به باتری های جدیدی احتیاج داشته باشد. بعداً بررسی خواهیم کرد.
کریستین استیونز
ایساکوه ، واشنگتن

من وانمود می کنم که بخت و اقبال کوکی چیزهایی می گوید مانند ساعت خواب شما امشب 15 دقیقه زودتر خواهد بود. متأسفانه ، این فقط تا زمانی که آنها قادر به خواندن باشند کار می کند
ربکا اینشتین شور
فواره دره ، کالیفرنیا

بله ، ما برای شام مرغ می خوریم. (من در واقع ماهی خدمت کردم.)
دورین سایز فلورس
بارستو ، کالیفرنیا

اینکه ماشین روشن نشود مگر اینکه همه در آن قفل شوند. من فقط کلیدهای جرقه زنی را فشار می دهم تا آخرین کمربند کلیک کند.
جنیفر نیلسون
Roscoe ، ایلینوی

وقتی دخترم التماس کرد که در زمین بازی متوقف شود ، من گفتم ، ببخشید ، اکنون همه زمین های بازی بسته است. او عاقلانه پرسید که چرا بچه های دیگر در یکی از کنار ما بازی می کنند؟ من پاسخ دادم که آنها از قوانین پیروی نمی کنند.
کارول کاتنا
نیویورک، نیویورک

کودک دو ساله من معتقد است که اسباب بازی های خاصی در فروشگاه زندگی می کنند و برای بازدید از آنجا هستند.
قبل از ریلی
ساتن ، ماساچوست

پری دندان دیشب نیامده بود چون بیمار بود. جایگزین او احتمالاً در مسیر جدید بسیار گیج شده است. من مطمئن هستم که او امشب خواهد آمد.
جولی نیکلز فورر
پلانو ، تگزاس

چیزهایی در راهرو صندوق برای تزئین است و قرار نیست ما آنها را بهم بریزیم.
ارین سیبلدت اولسون
دیترویت ، میشیگان

برای اینکه کودک سه ساله ما را بخورد ، می خواهیم سبزیجات او را فوق العاده قوی کند. پشت میز ، اجازه دادیم که دستان ما را بلند کند. در پایان غذا ، او می تواند دستان ما را با یک انگشت بالای سر ما قرار دهد!
میشل بوژک باکر
مک کیزپورت ، پنسیلوانیا

این کلم قرمز نیست - ماکارونی بنفش است.
آن ماری اونیل
بروکلین ، نیویورک

پسرم در بارنی با دختری برخورد کرد. من توپ های اسفناج درست کردم - چیزی که او معمولاً به آن دست نمی زند - و به او گفتم که این دستور العمل های اوست. با ادب آنها را خورد!
کریستین میلز سرل
کلیولند ، اوهایو

وقتی که من در دستشویی آماده می شوم و بچه ها شروع به کوبیدن در می کنند ، من وانمود می کنم که وقتی واقعاً قفل شده ام ، گیر کرده است.
شری ولشل کوربت
بوستیک ، کارولینای شمالی

مک دونالد برای یک مهمانی خصوصی بسته است.
میشل سوچاند مکفرسون
ساحل ویرجینیا ، ویرجینیا

من به پسر دوستم گفتم که قطب نما روی داشبورد ماشین من وسیله ردیابی است تا اگر مادرش بد رفتاری فوراً ما را پیدا کرد.
روژنیا آرگو لمبو
ماناساس ، ویرجینیا

که من هنوز 29 ساله هستم.
بخش دب
ریچفیلد ، ویسکانسین

آن خانم روی جلد مجله مد نقاشی است. هیچ کس در زندگی واقعی به نظر نمی رسد.
کیتی پنلند
دایزبورگ ، تنسی

کلوچه های قندی که مادربزرگ درست کرد نوعی ادویه است. (بنابراین می توانم همه آنها را برای خودم داشته باشم.)
ربکا اسکات
Sauk Rapids ، مینه سوتا

پسرم فکر می کند یک صندلی گرم در عقب ماشین ما دارد و من دلم نبود که به او حقیقت را بگویم. من خیلی دوست دارم از او بپرسم که آیا احساس می کند تاشو گرم می کند؟
تریسی اسمیت گلدبرگ
هاستینگ-آن-هادسون ، نیویورک

قبل از اینکه به خانه مان برویم ، به بچه هایم گفتم که ما هزینه بیشتری می دهیم تا آن را برای ارواح اسپری کنیم.
امی تالکوت کنارد
پوریا ، ایلینوی

نه عزیزم ، من ناراحت نیستم که شما اسپاگتی را در اتاق نشیمن خوردید و آنها را روی کاناپه قهوهای مایل به زرد و فرش بژ ریختید.
جنیفر تورنتون
اوکلاهما سیتی ، اوکلاهما

جاروبرقی تمام اسباب بازی های شما را می مکد. شما باید ببینید بچه های من هر وقت صدای خلأ را شنیدند برای تمیز کردن هجوم می آورند.
شستا بروکر
باکلی ، واشنگتن

بچه ها ، آنچه دروغ کوچک دارد شما اخیراً گفته شده؟

'مادر گفت من می توانم یک ساندویچ بستنی را برای صبحانه بخورم.
رولند ، 3 ساله

بله ، دندانهایم را مسواک زدم.
جک ، 9 ساله

با یک لیمو برخورد کردم و ستاره های داخل ماشین مشق شب من را دزدیدند.
جیسون ، 11 ساله

وقتی از او پرسیدند که چگونه ناهار او ناگهان ناپدید شد: یک هیولای بزرگ با دندانهای سبز و موهای بنفش وارد آشپزخانه شد و آن را دزدید.
کلر ، 3 ساله

من به پدرم گفتم که نمی توانم اتاقم را تمیز کنم زیرا از اینکه گربه من فوت کرد افسرده شده بودم. او شروع به خندیدن کرد زیرا گربه من دو سال پیش مرد.
آنو ، 11 ساله

در حالی که غبار پرتقال روشن پوشانده شده است: نه ، من یوزپلنگ نخورده ام.
ریس ، 3 ساله

مامان من بچه دیگری دارد.
مکلین ، 6 ساله

نه ، مامان ، من گلها را انتخاب نکردم. آنها فقط سقوط کردند.
کیمبرلی ، 7 ساله

'من به مردم گفتم كه قبلاً هرگز دروغ نگفته ام.
آیانا ، 9 ساله