12 مورد از جالب ترین چیزهایی که برای شما اتفاق افتاده است

ماه ها پس از فوت خواهرم ، من در خانه تنها بودم و آماده کار می شدم. در حالی که داشتم تخت را می ساختم ، با صدای بلند گفتم که چقدر دلم برای او تنگ شده و چراغ در اتاق خواب خاموش شد. وقتی از او پرسیدم که او او هستی ، دوباره ادامه یافت. فقط لحظه ای آنجا ایستادم و گفتم ، آیا واقعاً تو هستی؟ و دوباره نور خاموش شد. بعد از چند ثانیه ، دوباره روشن شد و من به او گفتم ، متشکرم که جلوی ما را گرفتی. به نوعی حالم بهتر شد ، اما وقتی شوهرم به او گفتم کاملاً آزاد شد.

- کنی توست ، پویالوپ ، واشنگتن

خوندم دراکولا برای اولین بار درست در حدود هالووین. یک شب مشغول خواندن کتاب در یک رستوران بودم و همانطور که بیرون آمدم ، تنها ، پس از تاریک شدن هوا ، دیدم یک خفاش روی شیشه جلو اتومبیل من نشسته است!

- نانسی اشورست ورث ، پلانو ، تگزاس

من 18 سال اول زندگی خود را در جاده ای گذراندم که نه تنها گویا جن زده بود بلکه یک زنبورستان و یک صومعه نیز داشت. هر سال هالووین ، نوجوانان در خیابان ما می گشتند و به دنبال روح راهبه ای می گشتند که خود را حلق آویز می کرد. بین اجتناب از ارواح و زنبورها ، این یک ماجراجویی بود!

- کریستینا جنتیل ، وست نیوبری ، ماساچوست

داشتم فیلم می دیدم حلقه . طبق این طرح ، هرکسی که نوار فیلم نفرین شده را تماشا کند ، پس از آن یک تماس تلفنی دریافت می کند و فقط هفت روز دیگر زندگی می کند. به محض تمام شدن فیلم ، بهترین دوست من با من تماس گرفت. من قطعاً انتظار نداشتم.

- سیندی ویلیامز

من یک بار به خانه ای خالی برگشتم و می توانم صدای کلیدهای پیانوی خودم را بشنوم! با اطمینان می گویم که من قطعاً مبهوت شده ام.

- BRENNAKOWALL

بعد از اینکه ما چند سال پیش به یک مجموعه داماد اضافه کردیم ، اتفاقات عجیبی افتاد. صداهای خنده دار شنیدم. نوعی گرد و غبار سفید روی زمین پیدا کردم. من شاهد بودم که مردی از اتاق لباسشویی ما بیرون آمد و گفت: ببخشید. یک رسانه به من گفت که ، سالها قبل ، مردی در زیر منطقه ای که ساخته شده بود ، کشته شده بود و او نمی دانست که او مرده است. او به من گفت به مرد بگو که او مرده است و او می تواند ترک کند. من این کار را کردم ، و او رفت. ما او را کاسپر صدا می کردیم.

- ایولین کلول ، کلرمونت ، فلوریدا

مادرم با دوربین پولاروید از پسر عموی خود در تابوت عکس گرفت. ما منتظر پیشرفت آن بودیم و وقتی این اتفاق افتاد ، تنها چیزی که در تابوت بود ، کت و شلوار او بود. من جوان بودم و این باعث ترس من شد.

- بابی سو کاکس براون ، هاریمن ، تنسی

من در آلمان مستقر شده بودم و با دوستم در آشپزخانه ام نشسته بودیم. داشتم به او می گفتم که من آشپزخانه را دوست دارم ، به جز انگشتر شیشه ای سبز و زشت روی چراغ آویز کره زمین. ناگهان چراغ شروع به تکان خوردن می کند. با چشمانی گشاد و دهان باز در آنجا نشستیم. تقریباً با نشانه ، حلقه سبز خرد شده و در کف آشپزخانه پراکنده شد. مبهوت !!!

- جولی تراویس ، کوهستان ، آیداهو

من و شوهرم در یک اتاق خالی از سکنه هتل در منطقه فینگر لیک نیویورک اقامت داشتیم. شب اول که آنجا بودیم ، دیدم یک آقا بزرگتر حوالی ساعت 2 بعد از ظهر در انتهای تخت اضافی نشسته است. او داشت کفش هایش را در می آورد و آماده صعود می شد. من به شوهرم گفتم ، فقط برای این که او به من بگوید این شراب است. عصر روز بعد ، شوهرم او را دید و به من گفت که او آنجا است و او در حال برداشتن کلاه است - جزئیاتی که من شب اول دیده بودم اما به او نگفتم. شب سوم به سختی خوابیدیم.

- جسیکا گراوات ، لانگورن ، پنسیلوانیا

بعد از اینکه سال گذشته اولین خانه ام را خریداری کردم ، در باغ پشتم چیزی غیرمعمول پیدا کردم ... یک سنگ قبر! من نمی دانم این جوان چه کسی بود ، اما من می ترسم سنگ را جابجا کنم. بنابراین تا به امروز هنوز آنجاست.

- هدر موير ، ريچلند ، واشنگتن

مادربزرگ من دو ماه قبل از تولد اولین فرزندم درگذشت. مادرم هنوز با من تماس نگرفته بود تا به من بگوید. من حدود ساعت 4 صبح بیدار شدم مادربزرگم را پیدا کنم که در پایین تخت من ایستاده است. او به من نگاه کرد و گفت ، من بسیار متاسفم که اینجا نیستم تا دخترت را نگه دارم. من نمی دانستم کودک من دختر است یا پسر. وقتی دخترم به دنیا آمد ، نمی دانستم چه فکری کنم. هنوز 50 سال بعد این کار را نمی کنم.

- کاترین کانینگام ، ردینگ ، کالیفرنیا

فکر کردم صدایی از خواب بیدارم کرد ، اما در عوض از رویا به صدایی که نام من را صدا می کرد بیدار شدم. هیچ کس در خانه نبود.

- MALTRYCANTRELL