بهترین فروشگاه های پدر

پدرم به من می گوید ، یک مرد هرگز نباید یادگیری را حتی در آخرین روز خود متوقف کند. میمونید ما دو نفر در ورودی یک Costco نزدیک خانه اش در نیوجرسی ایستاده ایم. این اولین سفر ما با هم به آنجا است. او در شرف نشان دادن چگونگی به حداکثر رساندن فضای بار گاری های خرید پر بار است که برای ما انتخاب کرده است. او می گوید مشاهده کنید. با یک حرکت مچ ، صندلی کودک تاشو را باز می کند.

اما چرا؟ من می پرسم. چرا وقتی بچه ها در خانه با همسرم هستند باید این صندلی های کودک را گسترش دهیم؟

‘همه اوقات به موقع باید ببینی.’ سروانتس.

همانطور که درهای شیشه ای باز می شوند ، احساس جنگ یا پرواز می کنم. با هجوم صفحه های صفحه تخت چشمک زن ، دید من تار شده است. مردی به من توصیه می کند که نمونه های سالاد گوشت خرچنگ را بخورم. یک نگهبان خواستار دیدن کارت عضویت من است. سپس او متوجه پدر من می شود. دکتر زوین! او فریاد می زند. من تعجب کردم که کی می آیی!

او می گوید ، وقتی ما دور می شویم ، لوله های او را بسته ام سه هفته پیش. (پدر من یک متخصص زنان و زایمان است ، FYI.) او اضافه می کند مرا دنبال کنید. صبر کنید تا همه موزها را اینجا ببینید. رفتار من

اخیراً دوستان من نگران هستند که مبادا تبدیل به پدرشان شوند. من نگرانم که نباشم پدرم آرام و جمع است. من گیر و گیج هستم. علایق وی از سکه شناسی تا فلسفه است. من به عنوان پدر دو کودک خردسال و شوهر یک همسر شاغل ، هر فعالیتی را که قبل از اصطلاح بعد از مدرسه قبل از آن نباشد ، اهمیت زیادی نمی دهم.

بالاتر از همه ، پدر من سخاوتمند است. که ، من می ترسم ، من را به یک گیرنده تبدیل کرده است. به طور خاص ، یک گیرنده دستمال توالت 36 بسته ای که به من می دهد ، چمدان های مایع ظرفشویی را که به من می دهد ، تیلبوهای تمیز کننده چوب را که به من می دهد. اگرچه من از مهربانی پدرم قدردانی می کنم ، اما از پذیرفتن هدایای زیاد او ناراحت شده ام. وقتی 40 ساله هستید و پدرتان هنوز در حال خرید حوله کاغذی است احساس یک مرد سخت است. در تلاش برای تبدیل شدن به یک تامین کننده بهتر ، از پدرم خواستم که تمام آنچه را که می داند به من بیاموزد - سفری که ما را به اینجا رسانده ، به کاستکو.

این سفر برای من آسان نیست. بر خلاف پدرم ، که می تواند یک کارتن باتری نه ولتی را به همان روشی که یک شکارچی حس می کند طعمه خود را دارد ، برساند ، من به سختی می توانم وارد یک سوپرمارکت شوم بدون اینکه تمام کره بادام زمینی فلج شود. جای تعجب نیست که من فوراً توسط یک مخزن گلوله پنیر نارنجی طلسم می شوم. پدر با احترام می گوید گلوتامات مونوسدیم. ناسالم. شرمگین ، او را تا قسمت تولید دنبال می کنم. تا به حال موزی از این دست دیده اید ، دنی؟ او تحقیق می کند ، و محصول خود را در هوا بالا نگه می دارد. او یک دسته در سبد خرید من ، به همراه یک انگور مایل به طول انگور قرمز و تولید ناخالص ملی نوا اسکوشیا در زغال اخته قرار داد.

دقایقی بعد در راهروی 4000 قرار داریم و یک بسته حوله کاغذی بسته بندی شده با 250 بسته را جمع می کنیم. پدر پس از در آغوش گرفتن توسط کارمندی به نام روزاریو ، که وی برای فیبروم معالجه کرده است ، اعلام کرد که وقت آن است که اسرار صندلی کودک قابل ارتقا را فاش کند.

همانطور که او دستور می دهد ، من پوشش قرمز پلاستیکی را پایین می کشم ، بنابراین سوراخ های پا را مسدود می کنم. کلمات لازم نیستند زیرا پدر حوله های کاغذی را به من هدیه می دهد. او با چانه حرکت می کند تا آنها را در جایی که کودک به طور معمول می رود قرار دهد. غیر عادی است: یک تناسب دقیق.

پدر من می گوید: 'نوع جدیدی از تفکر ضروری است تا بشر زنده بماند و به سطوح بالاتر برود.' آلبرت انیشتین.

در ابتدا من از بزرگی همه چیز غرق می شوم: توسط گچ بری در اندازه Flintstones. چه چیزی باید دارنده رکوردهای جهانی گینس برای بزرگترین قطعه ماهی تیلاپیا نان دار و فصلی باشد. در مایل های جعبه های بریلو (به اندازه کافی بزرگ برای نمایش اندی وارهول).

من از قرار دادن هر چیزی در سبد خریدم عصبی هستم. این همه را کجا می گذارم؟ من تعجب میکنم. خانه شهر ما در حال حاضر با چیزهایی که پدرم به من داده است سرریز است. زیر تخت دخترم جایی است که ما کلینکس را نگهداری می کنیم. پشت سینک پایه جایی است که ویتامین ها را روی هم قرار می دهیم. نمی توانم روی صندلی دراز کشیده خود را دراز بکشم. آخرین باری که تلاش کردم ، برجی از قوطی های مخصوص رژیم غذایی-سگ را خرد کردم.

اما مقاومت بی فایده است ، که وقتی می فهمم با یک کشش تقریباً اولیه نسبت به یک تخت دو پهن از بطری های کوچک Spring Spring روبرو می شوم ، یاد می گیرم. به نظر می رسید آخرین باری که به شومینه نگاه کردم کم می آوریم. آره. من به طور واضح یادآوری می کنم که این یادآوری را نوشتم: بیشتر بطری های کوچک Spring Polish (به پدر بگویید).

به هر حال او کجاست؟ احتمالاً در بخش داروخانه ، توصیه های مربوط به آندومتریوز را ارائه می دهد. اگر من مایل به تأمین آب خانواده ام هستم ، این فقط من و خودم هستیم.

تصرف پیروزی من از قفسه ، خرد پیرمرد در ذهن من پیچیده است: از قفسه زیر گاری خود برای آپارتمانهای بزرگ استفاده کنید ، دنی. بسیاری از مردم حتی متوجه آن نمی شوند.

با آب زیر گاری ام ، یک مرحله مهم در شروع کار خود را به پایان می رسانم. من در راه تبدیل شدن به یک ارائه دهنده واقعی هستم. تا زمانی که سبد خرید من سه چهارم پر شود ، احساس آرامش درونی جایگزین Shopper’s ADD من می شود. من فکر می کنم ، به لطف رابطه او با کاستکو ، این احساس همیشه پدر است. او هرگز درگیر خطر منوکسیدکربن در خانه اش نیست ، زیرا می داند یک بسته ردیاب مونوکسیدکربن Nighthawk را از کجا تهیه کند. سنجاق های ایمنی ، نوارهای لاستیکی ، گره های پیچشی ، آویزها - آن چیزهایی که شخص هرگز نمی خرد اما به نوعی هنوز هم آنها را خریداری می کند؟ من سرانجام اهمیت آنها را درک می کنم. یک مرد نمی تواند به وضعیت روشنفکر تأمین کننده دست یابد تا زمانی که از تمام امکاناتی که می تواند فراهم کند آگاه شود.

احساس تمرکز فزاینده ای دارم. من از شنیدن یک گوی سوزن از کف کف تا نکات Q متوقف می شوم ، اکنون می دانم که هر خرید باید منطقی به خرید بعدی منجر شود. من با نردبان Little Giant MegaLite قدم محکم برداشتم. روند فکر من کاملاً خطی است:

( به ) اوه ، یک مورد از لامپهایی وجود دارد که همان مارکهای سوخته در سقف اتاق نشیمن هستند.

( ب ) من آن را سوخته رها کردم زیرا این یک دردسر برای رسیدن به آن بر روی پله کوچک راه پله ما است.

( ج ) برای رسیدن به آن ، باید نردبان MegaLite را در آنجا توسط کپسول های آتش نشانی برسانم.

( د ) صحبت از کپسول های آتش نشانی می شود ، ما باید برخی از آنها را داشته باشیم.

( است ) و ، بله ، ما به هشدارهای دود باتری کار می کنیم. سیم های سخت گیر ما در ثانیه ای که شمع روشن می کنید خاموش می شوند.

( f ) به همین دلیل من یک چراغ قوه LED جدید می گیرم.

وقتی به نزد پدرم برمی گردم ، او غنایم گاری خوش فروش من را بررسی می کند. او دارد پرتو می زند. این عبارتی است که من بندرت دیده ام. وقتی پدر شما یک مادام العمر است ، چند فرصت شانس افتخار آفرینی برای او پیدا نمی کنید. شما ممکن است شک داشته باشید که دلیل واقعی او این است که او کمی برای شما متاسف است ، و در برخی از سطح اعتقاد دارد که نمی توانید از خود مراقبت کنید. اما اکنون آرام می گیرم - تا زمانی که دستگاه کارائوکه را در معرض نمایش می بینم و یادم می آید که پدرم چگونه جشن می گیرد.

از من خواسته است که با او کارائوکه بخوانم کاری است که پدر من در لحظات شادی از زمان خواهر و برادرهای من انجام داده است و من در 70 سالگی تولد او یک اجرای فرماندهی از Papa Was a Rollin ’Stone ارائه دادم. و صادقانه بگویم ، هر 70 سال یک بار آواز خواندن کارائوکه به نظر من یک برنامه ایده آل است. یا بهتر بگوییم ، به نظر من پیر - شخص مهار شده و سر به فلک کشیده ای که هنوز کاستکو را با پدرش تسخیر نکرده بود - به نظر می رسید. اما امروز ، همه چیز فرق کرده است. من و پدر برابر شده ایم: نه پدر و پسر ، بلکه دو پدر با هم. نتیجه این کار یک دونفری براق کننده پای آمریکایی است. وقتی یک مرد تهیه کننده است ، باید درک کنید ، او می خواهد به آهنگ تبدیل شود.

بیرون خورشید در حال غروب است. آخرین چالش در انتظار است: میز عضویت. پدر مرا با لوسیل (اختلال هورمونی) آشنا می کند ، که برای عضویت در اجرایی ثبت نام می کند. پدرم کیف پول خود را بیرون می آورد.

نه بابا من اصرار دارم اجازه بدهید

طولی نکشید که نقش های ما برعکس می شوند و من هزینه زندگی او را تأمین می کنم. من برای او یک واکر رولکس لوکس با یک نگهدارنده فنجان داخلی ، یک بسته 30 عددی باتری سمعک و شاید حتی مورد نهایی که از دریچه های خروجی نگاه می کنیم ، برای او می آورم: تابوت Costco. پدر من وقتی وودی آلن را می بیند از او نقل قول می کند. او می گوید: 'من از مرگ نمی ترسم.' 'من فقط نمی خواهم وقتی اتفاق می افتد آنجا باشم.'

من یک روز پسرم لئو را به Costco می آورم ، و لئو پسرش را می آورد و چرخه پدرسالاری ارائه دهندگان Zevin ادامه خواهد یافت. در ضمن ، من باید هزینه چند هزار موز را بپردازم. شناسنامه جدید من را به صندوقدار تحویل می دهم ، به من اعتصاب می کند که تا وقتی چهره دیجیتالی شده خود را روی کارت Costco ندیده اید ، واقعاً نمی دانید چه شکلی هستید. روی من ، من عکس تف پدرم هستم.

دن زوین نویسنده کتاب جدید است دن یک مینی ون می گیرد: زندگی در تقاطع شخص و پدر (24 دلار ، amazon.com ) ، جایی که می توانید نسخه طولانی تری از این مقاله را پیدا کنید. او با خانواده اش در خارج از شهر نیویورک زندگی می کند.