چگونه یک بازسازی روده تاریخچه مخفی یک خانه را فاش کرد

جذاب بود: این همان چیزی است که در ابتدا فکر کردیم. ما اخیراً ازدواج کرده بودیم ، بچه ای نداشتیم و به کمبریج ، ماساچوست نقل مکان کردیم ، جایی که امیدوار بودیم بتوانیم مستقر شویم و یک خانواده تشکیل دهیم. بنگاه املاک و مستغلات ، جورج لوکاس که ظاهری شبیه بوی سیگار داشت ، ما را راه انداخت.

او گفت که این دو طبقه بالایی است. مالک قبلاً در اینجا زندگی می کرد ، اما به Gloucester نقل مکان کرده است. یک زوج جوان طبقه اول را اجاره می کنند. در را باز کرد. او گفت که همه چیز دارد. شما آن را دوست دارم

او از هر دو مورد حق داشت. این خانه قدیمی بود (بیش از 100 سال پیش ساخته شد ، بعداً می آموزیم) ، اما همه چیز داشت: یک وان پا ، آشپزخانه با کابینت های چوب تیره و یک جزیره ، یک دفتر کوچک - درهای فرانسه - جایی که می توانم بنویسم. صاحبخانه که صاحبخانه شد ، یک عکاس و کارگر آماتور چوب بود ، و او عجایب زیادی را به او اضافه کرد: توله های توکار و قفسه های کتاب ، یک جفت کمد با دستگیره های درب سر فیل ، حتی یک دوش آبگرم مانند ساخته شده از چوب Ipe . و من و شوهرم آن را دوست داشتیم. قرارداد را در محل امضا کردیم.

یک روز بعد از اینکه ما به آنجا نقل مکان کردیم ، به محله جدید خود رفتیم. من قبلاً مورد تحریم قرار گرفتم. اگر استیو تصمیم به فروش بگیرد ، من با مراجعه به صاحبخانه خود گفتم ، شما می دانید چه کاری باید انجام دهیم؟ ما باید آن را از او بخریم.

چهار سال بعد ، این دقیقاً همان کاری است که ما انجام دادیم. ما مستاجر خوبی بودیم و من هم دستی داشتم ، که ما را به صاحبخانه خود دوست داشت. او بیشتر زندگی بزرگسالی خود را در خانه گذرانده بود و با دیدن شخصی که از آن مراقبت می کرد تحت تأثیر قرار گرفت. او آن را با تخفیف به ما فروخت و ما هیجان زده شدیم. در آن زمان ما یک پسر جوان داشتیم و خیال ما از این که دیگر مجبور به حرکت نیستیم راحت بودیم. محله خانوادگی و امن بود. شوهرم می توانست پیاده به محل کار خود برود. این مکان عالی برای ما بود.

مربوط: چرا من و شوهرم مرتباً 1100 مایل در سراسر کشور طی می کنیم

اما در آن زمان مشخص بود که خانه برای ما کاملاً مناسب نیست. بسیاری از آن عواملی که قبلاً دوست داشتیم کم کم به آزار دهنده تبدیل شده بود. در این زمان آشپزخانه 25 ساله بود و هنگامی که من آن را پاک کردم دوغاب در پیشخوان کاشی کاری شده شن و ماسه باقی مانده بود. دهه های استفاده در کف وان پنجه پنجه فرو رفته بود ، بنابراین هرگز به درستی تخلیه نمی شد. دفتر من از یک اتاق بزرگتر تراشیده شده بود و هیچ گرمائی نداشت. و آن دوش - هرچند که دوستانمان آن را به یاد ماندنی می دانستند - اما تاریک و غاری بود و من هرگز نتوانستم لکه های کپک را از چوب پاک کنم.

بعلاوه ، همانطور که اکنون در حال یادگیری بودیم ، خانه برای کودکان ساخته نشده بود. پر از قفسه های باز بود که کودک نوپای ما با خوشرویی آن را برهنه کرد. راه پله ها باز ، شیب دار و غیرممکن بود که دروازه های ایمنی را به آنها اضافه کنیم. رادیاتورهای چدنی برای لمس کردن بسیار داغ بودند اما هنوز اتاقها را خنک کرده است.

وقت تغییر بود و به محض اینکه همسایه های طبقه پایین ما کوچ کردند و مقداری پول پس انداز کردیم ، تصمیم گرفتیم خانه را بازسازی کرده و به یک خانواده مجرد تبدیل کنیم. ما توافق کردیم که آن را به گل میخ ها خرد کنیم و دوباره شروع کنیم. ما می توانیم همه چیزهای قدیمی و مانده را پاک کنیم و آنها را دقیقاً همان چیزی که می خواستیم بسازیم: یک تخته سنگ تمیز و عالی برای خانواده ما.

اولین چیزی که کارگران پیدا کردند ماشین تحریر بود. آنها به من گفتند که این راه در اتاق زیر شیروانی مخفی بود. آیا می خواهید آن را حفظ کنید؟

این یک پلاگین قدیمی سیرز از دهه 70 ‘، بژ بود. ارتباط ، برچسب جلوی آن را بخوانید. یک لایه ضخیم از گرد و غبار پوشش داده شده است. من فکر کردم که از قرن ها قبل آنجا بوده است و به قلبش نگاه می کردم. نامه های ده ها ساله ای که روی روبان داخل آن قرار داشتند ، در برابر سیاه و سفید خاکستری بودند ، به حدی که من نمی توانستم حتی یک کلمه بسازم. من تعجب کردم که این دستگاه چه تایپی را تایپ کرده است: توافق نامه های تجاری ، یادداشت های عاشقانه ، وصیت نامه؟ چه کسی از آن استفاده کرده است و چه کسی آن را در اتاق زیر شیروانی گذاشته است تا ما پیدا کنیم؟

بعد ، در پشت رادیاتور در اتاق مهمان طبقه بالا ، یک اسباب بازی حلقوی حلبی عتیقه قرار داشت - گربه ای که توپ را از کف زمین دماغ می کرد. با بازبینی دقیقتر ، سوراخهایی در قاب پنجره ها برای محافظ های پنجره پیدا کردیم. من فهمیدم که این اتاق باید یک اتاق کودک باشد ، و من تعجب کردم که آن زمان چه شکلی بوده است و آیا کودکی که اینجا زندگی می کرده هنوز زنده است. اینکه آیا او هیچ وقت آن اسباب بازی را از دست داده بود یا حتی هرگز نمی دانست کجا آن را گم کرده است.

به نظر می رسید که هر هفته ، کارگران یادگار دیگری از بسیاری از افرادی پیدا می کنند که روزگاری خانه ما را از آن خود می کردند. پشت گوشه تلفن در آشپزخانه ، یک دودکش قدیمی ، سوراخ های لوله اجاق گاز در کناره های آن با درهای حلبی پوشانده شده است ، هر کدام با دقت با یک صحنه مزرعه نقاشی شده اند. طبق اینترنت ، آنها از دهه 1930 قدمت دارند. من به شخصی در قلب رکود فکر کردم ، تصاویر دقیق مورد نظر خود را با دقت انتخاب کردم ، سپس آنها را در دیوارها مهر و موم کردم ، تا حالا دیگر دیده نشود.

مرتبط: نوسازی که طبق گفته برادران املاک ارزش انجام آن را ندارد

برخی از یافته ها مرموز بودند. در یک فضای خزشی یک توپ مشک پیدا کردیم ، اما هرگز نمی دانستیم که چگونه ، یا کی به آنجا رسیده است. سایر موارد به طرز حیرت انگیزی خاص بودند. در گوشه دیگری از اتاق زیر شیروانی ، یک دعوت عروسی . من گوگل کردم ، سعی کردم درباره آنها اطلاعات بیشتری کسب کنم ، اما فایده ای نداشت. این زن و شوهر هرکدام که بودند ، هیچ سابقه ای از آنها باقی نگذاشتند - به جز این یکی از مصنوعات عجیب و غریب ، با کلمات عجیب و غریب از زندگی آنها ، در خانه ای که قبلاً به اشتراک گذاشته بودند و در حال حاضر با خاطرات آنها به اشتراک گذاشته ایم ، فرو رفته است.

آخرین مواردی که پیدا کردیم کاملاً آگاهانه باقی مانده است: یک گواهی از برنامه سیستم های پیشرفته نیکون ، که داخل دیوار آشپزخانه ما قرار دارد و مورخ 1990 است و نام صاحبخانه قبلی ما را دارد. که به آن سنجاق شده بود ، یک مدال کوچک بود ، اما وقتی رسیدم تا آن را بردارم ، آن را در بین شکاف های تخته کف افتاد ، جایی که تا امروز باقی مانده است. سپس ، در حالی که در پشت یکی از گل میخ های موجود در همان دیوار قرار داشت ، پاکت نامه ای پیدا کردیم که حاوی یادداشتی آلوده به آب بود: این عکس ها هنگام بازسازی خانه ما در سالهای 1989 تا 1990 در این دیوار محصور شده بود. دو عکس سیاه و سفید از کیپ کد ، بدون تاریخ.

با هر کشف ، همان س questionsالات را از خودم می پرسیدم: چه کسی این را ترک کرده است؟ چرا آنها این را انتخاب کرده اند تا برای بعد پس انداز کنند؟ چه چیزی در مورد آنها گفته است ، و آنها قصد داشته اند که چه چیزی بگویند؟

با خالی کردن خانه ، فکر کردیم که می خواهیم کار خود را شروع کنیم ، خانه ای را بسازیم که فقط مال خود ما باشد. اما به زودی فهمیدیم که حتی فضا نیز همیشه با آنچه در گذشته آمده شکل می گرفت. چرا دیوار همانجا متوقف شد؟ چون پشت آن دودکش بود ، از روزهای اجاق های حرارتی ذغال سنگ. چرا آنها در آنجا تعرفه گذاشته بودند؟ زیرا مدت ها پیش ، کسی لوله ای برای ساخت حمام طبقه بالا زده بود.

زندگی همه ساکنان سابق به همان شیوه خانه را پوشانده است. آنها همیشه آنجا بودند و به خانه شخصیت خود را می دادند. آنها نه تنها یک خانه بلکه این خانه ، خانه ما ساخته اند. خانه ای که زندگی های بسیاری را در خود جای داده و خاطرات زیادی را در استخوان های خود به همراه داشته است. ما هرگز از همه پاسخ های مربوط به آن زندگی های قبلی نمی دانستیم ، اما هر چه بیشتر پیدا کردیم ، بیشتر کشف کردیم که نمی خواهیم همه این تاریخ را از بین ببریم. ما می خواستیم به جای آن به آن بیفزاییم ، و راهی برای همپوشانی زندگی خود و زندگی های دیگر پیدا کنیم.

مربوط: فعالیت ساده ای که سالها پس از مرگ پدرم باعث راحتی من شد

قبل از اینکه کارگران دیوار کمد سالن را ببندند ، یک کپسول زمان برای خود درست کردیم. البته این تمام داستان ما نیست ، اما روشی است که دوست داریم به یاد بیاوریم ، خاطراتی که دوست داریم برای هر کسی که خانه ما را 20 ، 50 ، 100 سال دیگر بازسازی کند ، به یادگار بگذاریم. دو پرتره خانوادگی: یکی عکس ، دیگری توسط کودک 5 ساله ما. یک کارت ویزیت با جلد رمان من و آدرس ایمیل من ، در صورتی که هنوز در تماس هستیم تا آنها تماس بگیرند. و نقشه های خانه همانطور که ساخته شده و همانطور که ما آن را تغییر داده ایم.

چیزی به عنوان تخته سنگ تمیز وجود ندارد ، من وقتی که پاکت را داخل دیوار کمد فرو کردیم منعکس کردم.

اکنون که به خانه جدید بازگشتیم ، کاملاً متفاوت به نظر می رسد. ما درها را به اینجا منتقل می کردیم ، در آنجا اتاق ایجاد می کردیم. مبلمان ما اتاق ها را پر می کند. تصاویر ما به دیوارها آویزان است. اما من عکسهای کیپ کد را که در آشپزخانه مهر و موم شده بود ، قاب کرده ام و آنها را در اتاق ناهار خوری آویزان کرده ام. دسته های درب فیل را در دفتر کار خود نصب کرده ام. من دعوت نامه عروسی را در اتاق خواب میهمانان خود ارسال کردم و هر بار که میهمانان دیدار می کنند ، آنها در مورد آن سوال می کنند و من دوباره داستان را برای آنها تعریف می کنم.

درباره نویسنده

سلست نگ پرفروش ترین نویسنده کتاب هرچی بهت نگفتم . رمان بعدی او ، آتش سوزی کوچک در همه جا (19 دلار ؛ amazon.com ) ، در 12 سپتامبر منتشر خواهد شد.