چگونه با بدن پیری خود صلح کردم

دخترم که 20 ساله است و در دانشکده هنر مجسمه سازی می خواند ، نگران بود که برای پروژه نهایی خود چه کاری انجام دهد. داشتیم از طریق تلفن با هم صحبت می کردیم که ایده ای به ذهنش خطور کرد. او تصمیم گرفت تا قطعه ای در مورد خرابی بدن ایجاد کند. من دلگرم کننده بودم ، اما احتمالاً باید می دیدم که چه چیزی می آید.

روز بعد او دوباره تماس گرفت. سلام ، آیا می توانید تصاویر مشاعره خود را برای من ارسال کنید؟ او به یک مدل احتیاج داشت ، و معلوم شد ، زنان در سنین کالج در مورد به تصویر کشیدن وضعیت خرابی واقعا مفید نیستند.

دوست داشتني.

ممنونم که به فکرم بودی ، گفتم

وی با احساس کمبود تمسخرآمیز در لحن من ، گفت ، این به خاطر هنر است. نمی توانید هنر را انکار کنید!

هنوز هم مقاومت کردم: آیا راهی برای خروج از این راه وجود دارد؟ من واقعاً نمی خواهم آن را انجام دهم

و با این حال صبح روز بعد من در اتاق خوابم ، بی لباس بودم ، و شوهرم ، دیو ، داشت از من عکس می گرفت در حالی که سعی می کردم یک حرفه ای خشک را حفظ کنم ، 360 درجه کامل را چرخاندم.

من نگرانی های عملی داشتم. به او گفتم می خواهم صورتم بریده شود.

کاملا گفت.

من همچنین نمی خواستم عکس هایی که در آیفون شوهرم گرفته شده است ، در صف عکسهای خانوادگی که تلویزیون ما به آن بازمی گرداند ، مانند یک محافظ صفحه در حال تغییر ، هنگام قرار گرفتن در حالت منفعل ، به صورت خودکار ثبت شود. لحظه ای را تصور کردم که ممکن است یکی از پسرانم (؟ 18 و 15؟) دوستانی داشته باشد و یک تعجب غافلگیرکننده پیدا کند. بگذارید کسی را زخم نکنیم ، سعی کردم شوخی کنم.

من 45 ساله هستم و به چهار بچه شیر داده ام. من کاملا مطمئن بودم که با سینه هایم صلح کرده ام. آنها همیشه کوچک بودند - چیزی برای سربلندی نیست - اما نسبتاً خوشحال بودند. مطمئناً ، آنها اکنون به کاردک نیاز دارند تا در تجهیزات ماموگرافی قرار گیرند ، و من از آنها به عنوان چشمهای ناراحت والتر ماتاو یاد می کنم. آنها این روزها آنقدر روح انگیز به نظر می رسند با این حال ، وقتی شوهرم پرسید که آیا می خواهم عکس ها را ببینم و انتخاب کنم که کدام یک را بفرستم ، نمی توانستم به آنها نگاه کنم.

ارسال کنید! گفتم ، وظیفه خود را به خاطر هنر و فرزندپروری انجام داده ام.

اما من بیش از پستانهایم شک داشتم. شب بعد از عکسبرداری ، شکایت کردم. معده من ، بعد از چهار بارداری کامل ، خمیر است ، جای زخم هایی ایجاد می شود که به صورت چین باشد. لب به لب من در گذشته نیست. شوهر من چند سال است که CrossFit را انجام می دهد. فکر می کنم به او بپیوندم ، اما حاضر نیستم به طور داوطلبانه چیزهای سنگین را بردارم. در نتیجه ، او مناسب است و من فقط صلیب هستم. گفتم حالم خراب است.

به من گفت به زنی که دوستش دارم توهین نکن. تو زیبایی.

من به طور منظم از پیری خودم متحیر می شوم. من به آینه نگاه می کنم و یک اتصال فوری وجود دارد. همانطور که به آن اشاره می کنم دهان مادربزرگم ، چانه مادرم - واتل جوانم را می بینم. من به یاد عمه خاصی افتادم که برای نگه داشتن پوست پلک خود به اندازه کافی بلند ، پروانه استفاده از Band-Aids را پوشید و واقعاً دید. اکنون موهای خاکستری بیش از قهوه ای است. من نمی توانم برخی بازیگران زن در سن و سال خودم را تماشا کنم بدون اینکه حدس و گمان بزنم که چه کاری انجام داده اند ، و این باعث می شود که من غیر قابل تحمل باشم. کفش پاشنه بلند را رها کرده ام و متأسفانه کفی های کفش را برای پشتیبانی از قوس آزمایش می کنم. من یک جوان متخصص پوست داشتم که لکه های سنی خود را به عنوان لکه های عقل یاد می کند و من تقریباً سیلی به او زدم.

خواهرم که نه سال از من بزرگتر است ، اخیراً به من تمرینی را نوشت که قرار است بازوهای ما را از ذوب شدن نجات دهد. من بهم پیام دادم ، صبر کن آیا این بدان معنی است که ما سرنوشت گردن خود را پذیرفته ایم؟ آیا آن نبرد اکنون پایان یافته است؟ باید بدونم

او به من پیام داد که ما رسماً گردن خود را فراتر از کمک پذیرفته ایم و من می توانم آزادم که روسری کنم.

کودک هشت ساله من اخیراً به تصویری از من نگاه کرد و گفت ، شما خیلی پیر به نظر نمی آیید! قبل از اینکه بتوانم از او تشکر کنم ، وی افزود ، این احتمالاً یک توهم نوری از پس زمینه قرمز است. من بی سر و صدا از واژگان زودرس او متنفر شدم.

قبل از اینکه متصدی بار بگوید ، بله ، ما به همه کارت می دهیم ، به تازگی در یک بار به من کارت زدند و لحظه ای روشن شدم. این یک سیاست است.

در برخی از محافل تردتر من ، اخیراً خودم را در مکالمه با زنان همسن و سال خودم دیده ام که طی آن نوعی شعارهای خوش بینانه تسخیر می شود و ناگهان همه در مورد اهمیت خوشحال بودن از پیری صحبت می کنند - جشن آن را با آیین ها و خال کوبی. روشن است که چه چیزی را باید در اضطراب ناشی از پیری مقصر بدانیم: فرهنگ وسواس زیبایی و جوانی. احساس می کنم برای پریدن روی کشتی فشار می آورم ، اما چشمانم براق می شوند و هنگام بیرون آمدن از آن علاقه مند می شوم.

صادقانه بگویم ، سرزنش فرهنگ ما باعث می شود احساس قربانی شدن کنم. در واقع ، من علیه این تصور قیام می کنم. متحیر شدن از پیری در واقع طبیعی و خوب به نظر می رسد. این که بخواهید شخصی را که فکر می کنید ظاهرش در آینه باشد ، همانطور که مدتهاست او را می شناسید و پیدا نکردن او در آنجا ممکن است ناراحت کننده باشد ، اما این ناراحتی طبیعی است. این خیلی طبیعی است ، در واقع ، این بخشی از مراحل رشد روانشناختی اریک اریکسون است - عادت به بدن پیر شما چیزی است که در نهایت قرار است به آن برسیم. اما هرکسی باید این کار را به روش خودش انجام دهد. این یک روند است - و نه روندی که برای من یک مهم یائسگی تشریفاتی یا خال کوبی رحم به همراه داشته باشد.

اما من نمی فهمیدم که هنر دخترم چنین بخش بزرگی از هنر خواهد بود.

چندی نگذشته بود که عکسها را حمل کردم ، من یک سفر کاری دو هفته ای به لس آنجلس ، کانون فرهنگ شیفته زیبایی و جوانانمان رفتم. در حالی که من برای جلسه ای در بورلی هیلز در حال جابجایی بودم ، با پوشیدن شلوار جین گران قیمت و چکمه های Fly London - که سعی می کردم اگر جوان نباشم ، مبهم به نظر می رسد - دخترم تصویری از پروژه نهایی خود را برای من ارسال کرد. یک سقف چوبی ناهموار که از درون روشن شده بود ، از مجسمه تنه من - استخوان های یقه ، سینه ها و جایی که رحم بود ، نوعی لانه و پوسته تخم مرغ با ظرافت شکسته محافظت می کرد. وی توضیح داد كه كل این قد تقریباً چهار فوت قد داشت.

نفس گیر بود. این درمورد زوال نبود. این در مورد پناهگاه بود ، بدن به عنوان پناهگاه امن. هر دو مربوط به مادر بودن و کودکی بود. این در مورد ایجاد خانه و ترک خانه بود. شروع کردم به گریه کردن.

با دخترم تماس گرفتم و به او گفتم این برای من چه معنایی دارد. این کار به من به عنوان یک پرتره صمیمی - نه تنها بازتابی از من در این لحظه از زمان ، بلکه روایتی از زندگی من از دریچه بدن و کارهای آن است. همچنین بیشتر از بدن احساس می شد. با برخی از عناصر روح صحبت کرد. این نوعی دیده شدن بود که مانند دیدن واقعی و رهایی بود.

وقتی از سفر برگشتم ، دخترم از دانشگاه به خانه آمده بود و او و شوهرم قطعه را در گوشه ای از اتاق نشیمن من دیوار زده بودند. و حالم خوب بود. من کار را به عنوان پرتره سینه های فراموش نشده خود نمی بینم ، بلکه به عنوان هنر ، به عنوان مکالمه ، به عنوان چیزی صحبت می کنم که به طرق مختلف با هر کسی که آن را می بیند صحبت می کند.

در آخر دخترم حق داشت. من نمی توانم هنر را انکار کنم ، به گونه ای که ما را متحیر می کند و به ما اجازه می دهد چیزها را از نو ببینیم - حتی وقتی که این احساس جدید ، احساس در حال تغییر فرد از خود باشد.

درباره نویسنده

جدیدترین رمان های جولیانا باگوت هستند هفتمین کتاب شگفتی های هریت ولف (یک انتخاب نیویورک تایمز بررسی ویراستاران کتاب) و ، با نام قلم Bridget Asher ، همه ما و همه چیز .