نحوه برخورد یک زن با مرگ و میر قریب الوقوع حیوان خانگی معشوق

سالها پیش ، ما یک سگ شکاری بیس شیرین به نام Ramona داشتیم. یک روز یک توده در پشت او پیدا کردم و با فرض بدترین حالت ، آزاد شدم. سفر به دامپزشک نشان داد که چیزی بیش از یک قطره چربی رایج نیست. زشت ، اما کشنده نیست.

بنابراین من نگران نبودم که Roscoe ، داشوند نجات دهنده ما ، در ران راست خود برجستگی ایجاد کند. هر چند این بار ویزیت دامپزشک منجر به اسکن CAT و تشخیص سرطان شدید شد. جراحی ممکن است مدتی بخرد اما نتواند او را پس انداز کند.

با خیال راحت یک رشته فحش را وارد کنید. می دانم که کردم

پنج ماه بعد اینجا هستیم. Roscoe بیشتر اوضاع خود را حفظ می کند - یک بیگانه کمی روان رنجور ، پر از عجیب و غریب (او از دست می ترسد) و عشق (او خیلی به من وابسته است) و اشتها (برای پیاده روی ، ماشین سواری ، کدو حلوایی بلوط). او هنوز Roscoe است. من کسی هستم که در دنیای دیگری زندگی می کنم. این قلمرو آشنا برای هر کسی است که موجودی با بیماری صعب العلاج را دوست داشته باشد. یک روز همه ما خیالی مشترک از فرداهای آفتابی بی پایان را اشغال کرده ایم ، و روز دیگر ما را به یک منظره کم نور تبدیل کرده اند.

من فکر می کنم این جهان را در بین. تاریک تر است ، اما هنوز نور آفتاب باقی مانده است.

مرتبط: 3 راهنما برای مراقبت از حیوانات خانگی مسن تر

یک روز صبح به زودی پس از تشخیص Roscoe ، قلب من به ویژه مریض شد. دوست عاقل و مهربان من کیت ماتیوس تازه از یک سال زیانهای سخت جان سالم به در برد. من به او پیام دادم ، 'چگونه از اتلاف وقت با هم و قبل از عزاداری خود جلوگیری کنم؟'

کیت پاسخ داد که وقتی یورکی او ، فلچر کم رنگ می شود ، با او می نشیند و به او و خودش می گوید: 'اما من الان تو را دارم.'

من با دوستان دوستدار حیوانات خانگی تاریکی شوخی می کنم که هر بار که حیوانی را به فرزندی قبول می کنی ، به خود می گویی: 'این موجود تا 18 سالگی زندگی می کند و در خواب آرام می میرد.' این هنوز برای من اتفاق نیفتاده است. از نظر من ، به ویژه سگها تمایل دارند که ما را خیلی قبل از آماده شدن و تحت شرایطی که ایمان ما را به خیرخواهی جهان آزمایش می کنند ، ترک کنند.

وقتی معشوق بیمار می شود ، درب محل شلیک بی پایان آفتاب بسته می شود. اگرچه این اتفاق می افتد ، 'من الان تو را دارم' دقیقاً راه درستی برای تنظیم زمان باقی مانده با هم است.

یک روز صبح ، روسکو طبق معمول در ساعت 5 با لیسیدن صورت بی حوصله آشنا من را بیدار می کند و من اکنون او را دارم. روز بعد ، او بی حال ، گوش صاف و بی علاقه به صبحانه است ، اما من الان او را دارم. او برای غذا خوردن خود می پرد یا از طریق پاهای من از درب گاراژ دزدکی حرکت می کند تا سوار شود و من اکنون او را دارم. و من شاهد رشد تومور وحشتناک از نارنگی به سیب هستم ، اما یک قرص درد به او می دهم و اکنون او را دارم.

سرانجام ، البته ، 'من اکنون تو را دارم' تمام خواهد شد. امید من این است که لذتی که در مقابل مرگ و میر می توانیم بدزدیم ، به خوبی به ما کمک کند.

امروز من Roscoe دارم. و امروز او هرچه بخواهد می گیرد.

کارن ساندستروم نویسنده و تصویرگر در کلیولند است.