من تازه فهمیدم که من یک والدین بسیار حساس هستم - و این زندگی من را تغییر داد

مثل اکثر مادران بچه های جوان - به خصوص با سه نفر زیر پنج سال - من همیشه غرق درگیر بودم. اما وقتی دختر سه ساله ساکت و آرام و پوسته من به The Screamer تبدیل شد ، من غواصی کردم.

اگر دخترم خسته شد ، جیغ زد. گرسنه ، جیغ کشید. بی حوصله ، جیغ کشید. ساعت 8:30 صبح بود؟ وقت فریاد زدن است. این فقط یک جیغ شاهزاده خانم نبود ، یک جیغ بی ضرر ، یک تلنگر جزئی در روز بود که با کوکی آرام می شد. باور کنید ما تلاش کردیم. ما همه چیز را امتحان کردیم. فریاد بدتر شد. من به این قسمت ها نمی گویم آنها با کوبیدن ، شلیک کردن ، یا مقاومت عمدی همراه نبودند. هیچ منطقی برای آنها وجود نداشت ، چیزی برای دلجویی از او وجود نداشت. این فقط فریادی بود که فوران می کرد و برای مدت زمان طولانی ، گاهی بیشتر از یک ساعت ادامه داشت.

همانطور که این اتفاق می افتاد ، من به عنوان یک سیم کشیده شدم و آماده شدم تا از خشم منفجر شوم هر چیزی : یک کامیون اسباب بازی افتاد ، انبوهی از خرده های ترقه روی فرش. من درگیر تعامل بیش از حد و تحریکات زیاد بودم. من تحریک پذیر بودم ، از روز آینده وحشت داشتم و مدام می خواستم تنها باشم. اما به محض اینکه وقت کمی گرفتم ، احساس گناه کردم که بچه هایم را ترک کردم. من مهارت والدینی خود را دوباره ارزیابی کردم ، و با وسواس تمام کارهایی را که در طول روز انجام داده بودم نقد کردم.

من بچه هایم را دوست داشتم ، اما از والدین متنفر بودم.

اما روزی که دوست من به من برگشت و همه چیز تغییر کرد ، به نظر می رسد دخترت ممکن است فردی بسیار حساس باشد. و ممکن است شما هم یکی باشید.

این اصطلاح هوکی به نظر می رسید ، و من آن را فقط به عنوان یک برچسب سطحی و مرسوم ، مد روز حذف کردم. اما در کتابخانه ، نسخه ای از کتاب دکتر الین آرون را گرفتم شخص بسیار حساس. همانطور که می خوانم ، شخصیت من خودش را در صفحات به شکلی نشان می دهد که قبلاً هرگز ندیده بودم. به راحتی توسط صدا ، نور ، بوها تحریک می شوند؟ بله سرخ شده پس از یک روز تعامل بدون توقف؟ آهان. احساس خیلی زیاد همیشه؟ بله - احساسات خودم و همه اطرافم. آیا یک نیاز سیری ناپذیر برای کاهش زمان برای محاسبه مجدد و یک زندگی غنی درونی دارید؟ بله بله بله.

تمام شخصیت من توسط مشت والدین به دیوار کوبیده شده است ، که خواستار حضور ما در کنار فرزندان کوچکمان و همه چیزهایی است که با آنها همراه است: سر و صدا ، نیاز آنها به تعامل ، گفتگو و لمس - اساساً نیاز آنها برای ما آرون تخمین می زند که 15 تا 20 درصد از جمعیت را می توان دارای این ویژگی شخصیتی توصیف کرد ، همچنین با اصطلاح علمی آن شناخته می شود ، حساسیت پردازش حسی. اگرچه اغلب به نظر می رسد درون گرایی باشد ، اما تقریباً یک سوم افراد بسیار حساس (HSP) واقعاً برون گرا هستند. به زبان ساده ، HSP حساسیت بیشتری نسبت به اکثر افراد دارد.

همان دوست با راهنمایی که توسط والدین بسیار حساس دیگر نوشته شده است من را به سمت وبلاگ سوق داد. من تجربیات آنها را جستجو کردم و ابزارهایی را جمع آوری کردم که پدر و مادر من ، زندگی من و زندگی کل خانواده ام را تغییر داد - برای بهتر. این چیزی است که من یاد گرفتم:

زمان به تنهایی یک افراط نیست. این یک ضرورت است

اگر یک مورد برای HSP ها بارها و بارها تکرار شود ، این است که ما برای ارزیابی مجدد زمان به تنهایی زمان نیاز داریم. ما آنقدر در چگونگی احساس همه گیر کرده ایم که به زمان نیاز داریم تا از برق مردم جدا شویم. برای ما وقت تنها به اندازه ورزش ، خوب غذا خوردن یا خواب کافی مهم است. وقتی این واقعیت را پذیرفتم و دیگر احساس گناه یا خودخواهی نکردم ، سطح صبرم ده برابر شد. اکنون ، من یاد گرفته ام که به تنهایی زمان خود را برنامه ریزی کنم.

به محض این که کوچکترینم شبانه شروع به خوابیدن کرد ، من زنگ هشدارم را برای یک ساعت خیلی زود شروع کردم تا صبح یک ساعت خوب یا بیشتر را به خودم برسانم. من همچنین دخترم را در پیش دبستانی بعد از ظهر ثبت نام کردم. در حالی که او در مدرسه بود ، پسر کوچکم چرت می زد ، و من هر روز بعد از ظهر ساکت می شدم ، که باعث می شد انرژی و صبرم برای ماراتن اواخر روز ذخیره شود.

کاهش محرک ها کلیدی است.

حدود ساعت 4:30 بعد از ظهر در خانه من ، همه چيز به فن برخورد می کند. سطح سر و صدا تا 11 ضرب و شتم می کند و بچه ها از دیوارها می پرند (به معنای واقعی کلمه). وقتی دو نفر - یا چهار نفر ، که غالباً در اواخر بعد از ظهر اتفاق می افتد - همزمان با من صحبت می کنند ، احساس می کنم که مورد تعرض قرار گرفته ام.

وقتی سطح استرس من به دلیل این تحریک بیش از حد از پشت بام عبور می کند ، باید محرک ها را کاهش دهم. این ممکن است به معنای روشن کردن کارتون برای بچه های من باشد تا بتوانم 22 دقیقه یوگا تمرین کنم ، یا با بچه ها بیرون بروم (فضا و هوای تازه باعث تحریک همه ما می شود) یا به تنهایی وقتی شوهرم به خانه می رسد. حتی فقط چند دقیقه نشستن روی صندلی و مراقبه با چشمان بسته ، صبر من را برمی گرداند.

ساده تر ، بهتر است.

احساس می کنم در مدیریت برنامه روزانه خانواده و تعداد زیادی از گزینه هایی که پیش روی من است ، خسته شده ام. ساده نگه داشتن آن به معنای روتین شدن و کاهش تعداد تصمیماتی است که باید هر روز بگیرم. من به خودم یادآوری می کنم که یک وظیفه تمام کاری است که می توانم با بچه های بکسل انجام دهم. ما در ساعات خارج از وقت به مکان های محبوب بچه ها (کتابخانه ، آکواریوم) می رویم ، بنابراین پارکینگ و ازدحام جمعیت استرس مدیریت افراد کوچک را افزایش نمی دهد. پسرانم تعداد فعالیتهای پس از مدرسه را محدود می کنم ، بنابراین هر روز در همه جا دور نمی شوم. و من می دانم که رد کردن دعوت مشکلی ندارد ، خصوصاً اگر احساس کنم بیش از حد به تعهدات خود پایبند هستم.

ساده نگه داشتن آن در زندگی درونی من نیز صدق می کند. تجزیه و تحلیل مداوم پدر و مادر من و انتقاد از خود من را از نظر معنوی فرسوده کرد. ساده سازی به این معنی است که باید از خودم بپرسم مهمترین حالت در هر لحظه چیست. من به این باور رسیده ام که مهمترین چیزی که می توانم به فرزندانم ارائه دهم ، یک ارتباط معتبر و دوست داشتنی است. یکی از بزرگترین نقاط قوت HSP به عنوان والدین این است که از نظر عاطفی با بچه های خود هماهنگ هستیم. اگر از خودم مراقبت کنم ، می توانم در کنار آنها خود واقعی خودم باشم و در کنار آنها واقعاً حضور داشته باشم.

امید من این است که با الگوسازی از خودمراقبتی ، به فرزندانم نیز کمک کنم تا یاد بگیرند که از کسانی که هستند نیز مراقبت کنند.

در مورد دختر جیغ من؟ او اکنون پنج ساله است و می داند که وقتی احساس خستگی و تحریک بیش از حد می کند ، می تواند برای مدتی تنها در اتاق خود عقب نشینی کند تا بعداً دوباره به عنوان خنده و کنجکاوی خود ظاهر شود.