مزایای غافلگیرکننده ای که از پیاده روی برای بهبودی پس از جراحی اساسی به دست آوردم

پنج سال پیش در ژوئیه گذشته ، من از یک عمل جراحی شش ساعته برای برداشتن تومور عظیمی در تخمدان راست خود که تمام پزشکان من معتقد به سرطان بودند ، بیدار شدم ، اما متوجه شدم که خوش خیم است. من ماهها قبل از عمل جراحی خود نتوانسته ام بیش از تابستان فکر کنم. من تمام توانم را صرف این کردم که هر روز بلند شوم و به دنیای بیرون وانمود کنم که حالم خوب است. بعد از پنج روز بستری در بیمارستان و یک هفته در کنار خانواده ، به خانه برگشتم تا بفهمم زندگی بدون ابر سیاه در آینده من چگونه است.

هنگامی که شادی و آرامش کمرنگ شد ، زندگی بسیار خالی به نظر می رسید. من چند ماه قبل کار حقوقی خود را ترک کرده بودم و نمی دانستم دیگر حتی می خواهم وکیل شوم. آرزو داشتم نویسنده شوم ، اما با انبوهی از ردهای اولین رمانم و تلاش متوقف شده در مورد ثانیه ، فکر نمی کردم که این رویا محقق شود. افسردگی و ناامیدی خیلی زود احساس کردم که پس از یادگیری که من سرطان ندارم ، اشتباه بود.

تنها چیزی که باعث شد در همان ماههای اول بعد از جراحی از آپارتمان خارج شوم ، نیاز به پیاده روی چوپان آلمانی خواهرم ، لوسی ، در حالی که خواهرم تمام روز در محل کار جدید و پس از دبیرستان بود ، بود. من هنوز بسیار ضعیف بودم و هرگز کسی نبوده ام که دوست داشته باشد ورزش کند ، اما نمی توانم به سگ نه بگویم.

بنابراین من و لوسی روزی یک بار به پیاده روی می رفتیم. من شروع کردم که نتوانستم کارهای بیش از بردن او را خیلی آرام در اطراف بلوک انجام دهم. هر روز ، اندکی قدرتمندتر می شدم و به زودی می توانستم ما را تا زمین بازی به فاصله نیم مایل دورتر و عقب برسانم. من به پادکست گوش می دادم ، برای همسایه هایی که می توانستم آنها را بشناسم دست تکان می دادم و از تابش آفتاب کالیفرنیای شمالی در اوایل پاییز لذت می بردم. برای مدتی ، آن پیاده روی روزانه با لوسی تنها چیزی بود که ساختار روزم را ایجاد کرد. آخر هفته ها خیلی دلم برای آن تنگ شده بود من شروع به گشت و گذار در محله خود کردم تنها.

این پیاده روی ها کمک کرد تا زندگی به من برگردد. یک روز ، درست بعد از پیاده روی لوسی ، برخلاف هر شغلی که داشتم ، تقاضای کار کوتاه مدت کردم ، زیرا چیزی برای از دست دادن نداشتم. من آن شغل را گرفتم که به جای دو هفته سه سال طول کشید. من دوباره شروع به نوشتن کردم - نه یک کتاب ، نه هنوز ، اما چیزهای کوچکی که به من کمک کرد فکر کنم خودم را کسی کنم که می تواند نویسنده باشد.

من اکنون تمام وقت کار می کنم ، دو کتاب برای تبلیغ و دیگری کتاب برای نوشتن. خواهرم و لوسی یک ساعت دور زندگی می کنند و یافتن وقت برای پیاده روی سخت تر شده است. گاهی اوقات من برای آخر هفته لوسی را می گیرم و وقتی او مرا برای رفتن به بیرون از خواب بیدار می کند ، من در این مورد بسیار بدخلق هستم. اما آن صبح ها باعث می شود که یادم بیاید که چقدر پیاده روی حتی کوتاه مدت کل روزم را بهتر می کند.

گیلوری نویسنده کتاب تاریخ عروسی و آینده پیشنهاد ، که در 4 سپتامبر منتشر خواهد شد.