بزرگترین هدیه ای که مادر شما همیشه به شما هدیه داده چیست؟

بزرگترین هدیه مادرم بعد از رفتن او بود. او از عطر خاصی استفاده کرد که رایحه اصلی او بود و بطری های آن را احتکار کرد ، زیرا یافتن آن دشوار بود. هنگامی که او به دو سال آخر خود رسیده بود ، دیگر از استفاده از آن خودداری کرد. من به او التماس کردم که فقط از آن لذت ببرد ، اما او گوش نداد. وقتی او از دنیا رفت ، ما دو بطری عطر را پیدا کردیم. او احتمالاً قصد داشته یکی را برای من و دیگری را برای خواهرم بگذارد. حالا ، هر وقت آن رایحه را حس می کنم ، مادر با من است.

الن اوگینتز

شهرستان مونرو ، نیوجرسی

من هنوز هم می توانم هدیه ای را که مادرم برای 10 سالگی ام به من داده یادآوری کنم. این چیزی نبود که من خواسته باشم ، اما چون یک کلید همراه آن بود ، بسیار شیفته آن شدم. کلید با اولین دفتر خاطرات من همراه بود. اکنون می فهمم که مادرم آرامش ویژه ای برای افکار و سخنان خودم فراهم کرده است. در کشوی پایین کمد من ، آن دفتر خاطرات فرسوده و فرسوده در گوشه عقب فرو رفته است. در طول سالها ، نوشتن لطف آرامش بخش من ، در اوقات خوب و بد بوده است.

خیش کن

شوشان ، نیویورک

خاطرات. مادرم اکنون از بیماری پارکینسون رنج می برد و از نظر روحی و جسمی ناتوان است. من بسیار سپاسگزارم برای اوقات ساده اما پرمعنی که در بزرگسالی به اشتراک گذاشتیم ، از تهیه کاپ کیک برای تولد پدرم در سن پنج سالگی تا لباس پوشیدن با لباسهای بسیار بزرگ او و پوشیدن کلاه گیس های مات و مبهم دهه 1970. هر جزئیات کوچکی که در حافظه من نقش بسته است به من کمک می کند تا مادر باورنکردنی او و زندگی که به من داده است لبخند بزنم و قدر آن را بدانم.

جنیفر کوپک-مک لاولین

کوه تاپ ، پنسیلوانیا

روشی که صورت او با دیدن من کاملاً پرتو می کند و وقتی از طریق تلفن با او تماس می گیرم صدای او از خوشحالی سبک می شود. هر زمان. حتی بعد از 38 سال

کریستن هارنیش

دارین ، کانتیکت

مادرم قرمز به من داد. بله ، رنگ! او به من آموخت که قرمز و صورتی واقعاً سازگار هستند (در دهه 1940 ، این لزوماً یک ترکیب محبوب نبود) ، که قرمز یک رنگ کفش خنثی است و هر اتاق به لمس این سایه آتشین نیاز دارد. هنوز هم رنگ مورد علاقه من است و من هر وقت از آن استفاده می کنم به مادرم فکر می کنم.

جودی بولتون جارت

کلمبیا ، کارولینای جنوبی

لبخند من. هر وقت کسی به من می گوید که لبخند بزرگی دارم ، حتی بیشتر لبخند می زنم و به شخصی که آن را به من منتقل می کند فکر می کنم ... مادرم. او دقیقاً همان را دارد.

لورا هیلتون

سان دیگو ، کالیفرنیا

مادرم اهمیت داوطلبانه را به من آموخت. در تمام دوران جوانی ، مادر تنها من در بسیاری از سازمانهای خدمات اجتماعی شرکت داشت. من خاطرات زنده ای از ریختن لباس در پناهگاه زنان مورد ضرب و شتم و رفیق بودن در بازیهای المپیک ویژه سالانه شهرستان دارم. من می دانم که داوطلبانه بودن او نه تنها زندگی من ، بلکه زندگی بی شماری را نیز تحت تأثیر قرار داده است.

سیندی گامباردلا

کانزاس سیتی ، میسوری

مادرم همیشه حس تعجب داشت. رنگ برگ ، پاشیدن برف ، بوی سوپ گرم ... او بیشترین لذت را در کارهای روزمره می برد.

نانسی بردفورد

شهر هوستون، ایالت تگزاس امریکا

نام من. من از طرف مادربزرگ بزرگم از طرف مادرم نامگذاری شدم. من هرگز او را ملاقات نکرده ام اما به من گفته اند که من بسیار شبیه او هستم ... زنی قدرتمند که برای آنچه که به آن اعتقاد دارد ایستاده و از کسی گله نمی کند. من افتخار می کنم که نام او را بردم و میراث او را ادامه دهم.

کارولین جویس

فیرلس هیلز ، پنسیلوانیا

هنگامی که من در دانشگاه بودم ، مادرم هر هفته از یک ترم برایم کارت می فرستاد و داخل کارت ها قطعات پازل بود. در پایان ترم ، آخرین قطعه را دریافت می کنم ، و این همیشه یک معمای دست ساز با کلمات تشویقی است. چیزی خیلی کوچک برای من به معنای دنیا بود و مرا در طول ترم های خاص طاقت فرسا بالا نگه داشت.

جنا سیموندز

آتلانتا، جورجیا

مادرم وقتی من شش ساله بودم درگذشت ، بنابراین او هرگز از هدیه باورنکردنی که به من داد نمی داند. من در سن 40 سالگی عاشق موسیقی سنتی ایرلند شدم و کمانچه را گرفتم. من یکی از خودم را می خواستم ، اما سازهای خوب گران هستند. در آن زمان ، عمه ام تماس گرفت و گفت که او در مورد حساب بازنشستگی مادرم که قبل از مرگش مادر من شروع کرده بود ، فهمیده است. این پول ویولن زیبای من را خرید. هر بار که آن را اجرا می کنم ، سعی می کنم از مادرم به خاطر هدیه ماندگار موسیقی اش تشکر کنم.

سالی سامرز اسمیت

برلینگتون ، ماساچوست

تمامیت. سالها پیش ، هنگامی که من یک نوجوان بی خیال با یک دوست پسر ثابت بودم ، یک جوان دیگر ، قلب قلب مدرسه ، از من خواست که یک فیلم سینمایی کنم. بدون فکر دوم قبول کردم. وقتی داشتیم می رفتیم ، مادرم مرا کنار کشید و گفت ، من به جای تو دروغ نمی گویم. البته ، دوست پسر ثابت تماس گرفت ، مامان دروغ نگفت ، و من فهمیدم که انتخاب هایی که می کنیم نه تنها بر بسیاری از افراد بلکه بر احساسی که در پایان روز نسبت به خود داریم نیز تأثیر می گذارد.

پولی استیونسون

ساوتهمپتون ، نیویورک

خنده اش من و مادرم همان خنده شدید و بزرگ را داریم که مردم می توانند اتاق های دور را بشنوند. اینکه ما فکر می کنیم چیزی خنده دار است یا نه هیچ اشتباهی وجود ندارد و این باعث شده بیش از یک بار به دردسر بیفتم. من آن را برای دنیا عوض نمی کنم.

کیتی کریدر

گرینویل ، کارولینای شمالی

من دو تا مادر دارم یکی مادر تولد من است ، و یکی مادر خوانده من. مادر تولدم به من زندگی داد. مادر خوانده ام یک زندگی به من داد.

لیندا لوونگو

دریاچه بود ، نیوجرسی

بزرگترین هدیه ای که مادرم تاکنون به من داده درسی است که یک زن مسئول مراقبت از بدن خود است. از همان اوایل نوجوانی ، او به من می گفت پیدا کردن یک متخصص زنان خوب که بتوانم به او اعتماد داشته باشم و سلامتی خود را در اولویت اصلی خود قرار دهم چقدر مهم است. قبل از اولین دیدار من در دوران نوجوانی ، او به من گفت که چه انتظاری داشته باشم و چرا مهم است. اما بیش از همه ، وی تأکید کرد که همه زنان مانند من به خدمات بهداشتی دسترسی ندارند و من نباید این کار را امری طبیعی بدانم. در حالی که بسیاری از دوستان من هر ساله از مراجعه به متخصص زنان می ترسند ، من همیشه به ویزیت نگاه می کنم که سخنان مادرم را به خاطر می آورم و احساس غرور می کنم که به خوبی از خودم مراقبت می کنم.

لین والر

سنت لوئیس ، میسوری

هنگامی که من تازه ازدواج کردم و خیلی جوان بودم ، مادرم یک کتاب دستی آشپزی از همه دستورهای خانوادگی مورد علاقه من به من داد. بیشتر آنها از او نظری داشتند ، از جمله نان میمون ... یک روزی تهیه کردن با میمون های کوچک سرگرم کننده خواهد بود. این مقاله همچنین حاوی یک پاراگراف شگفت انگیز در مورد من بود که با 'دخترمان' شروع کردم ، که هرگز از آلوده شدن دستهایش نمی ترسید. من آن را گرامی می دارم و به دخترانم منتقل خواهم کرد.

کارلا کاکس

کارمل ، ایندیانا

یک انگشت شست سبز. او همه چیزهایی را که یک باغبان باید بداند به من آموخت: شروع بذر ، هرس ، نکاتی برای مراقبت از گیاهان خانگی و گل رز ، و طراحی منظره. ما در تمام دوران کودکی خود بعد از ظهرهای شگفت انگیزی باغ های خود را با هم نگهداری کردیم و امیدوارم روزی دختری داشته باشم که بخواهد همان کارها را با من انجام دهد.

شانون هونکس

سیاتل، واشنگتن

بزرگترین چیزی که مادرم تاکنون به من داده است ، هدیه تغذیه خوب است. با ناراحتی من فقط به عنوان یک غذای خاص نوشابه می نوشیدم. ساندویچ های ناهار من با نان سبوس دار درست شد. (سعی کنید تنها کودک در کافه تریا بدون نان شگفت انگیز باشید.) هر نوع دسری که مجاز به خوردن آن بودیم خانگی بود و غلات صبحانه شیرین از این بحث خارج بودند (چگونه من به سنگریزه های میوه ای طمع کردم!). و اگر یک میان وعده می خواستیم ، میوه می گرفتیم. در آن زمان ، این بیش از حد تحریک کننده بود ، اما به عنوان یک بزرگسال توانسته ام وزن سالمی را حفظ کنم. بعضی اوقات چیزهایی که در کودکی یاد می گیرید می چسبد و تا به امروز وقتی سبزیجاتم را نمی خورم احساس گناه می کنم.

شری پنل

بالتیمور ، مریلند

در چهاردهمین سالگرد تولد من ، مادرم که به شدت از سرطان انتهایی رنج می برد ، ساعت ها با دوستانش کار کرد تا بایستد و وقتی از مدرسه به خانه برگشتم مرا بغل کند. این اولین بار در ماه ها بود ... و آخرین بار در طول تاریخ ... دختری کوچک بودم که توسط مادرش نگه داشته می شد.

Elaine Atchison Gause

سالت لیک سیتی ، یوتا

وقتی مادرم دختر بود ، کتابخانه محلی به او اجازه نمی داد که کتابها را چک کند ، زیرا او آفریقایی-آمریکایی بود. بنابراین هر وقت فرصتی پیدا می کرد آنها را از مدرسه قرض می گرفت. او در بزرگسالی هدف خود را این قرار داد که همیشه برای لذت و دانش بخواند. من نمی دانم که آیا بی احترامی به عدم دسترسی به کتاب ، اشتیاق طاقت فرسای او را در داشتن و خواندن هرچه بیشتر کتاب ایجاد کرده است یا خیر ، اما من مطمئن هستم که این سهم داشته است. بنابراین مهمترین هدیه ای که مادرم به من داده اشتیاق تمام وقت به مطالعه و یادگیری است. با تشکر از او ، من می دانم که هیچ چیز از دسترس من خارج است ... نه کتاب ، نه آموزش ، هیچ چیز.

تریسی براملت

وسترویل ، اوهایو

مامان لطف و سهولت خود را در آشپزخانه به من داد. تماشای آشپزی او مانند تماشای یک رقصنده باله است ، و او به من یاد داد که چگونه.

جوان شوورتز

Fanwood ، نیوجرسی

من از یک خانواده هنرمند هستم. چند سال پیش ، مادرم فوق العاده ترین پرتره را به من هدیه داد. این یک نقاشی است که توسط مادربزرگ مادربزرگ من از مادربزرگ من انجام شده است ، زمانی که او از مادرم باردار بود. من عاشق این ایده هستم که سه نسل در این پرتره حضور دارند. اگر خانه در آتش سوخت اولین چیزی است که می گیرم.

کاترین اس. وودری

لیورپول شرقی ، اوهایو

اولین جفت کفش باله من ... این عشق در نگاه اول بود. من آنها را در اتاقم ، در فروشگاه مواد غذایی ، برای کلاس باله ، حتی به ساحل می پوشیدم! و بهترین قسمت این است که ، بعد از 20 سال ، من هنوز هم آن کفش های صورتی ریز را می پوشم و حداقل هفته ای یک بار کلاس باله می برم. باله علاقه من است. ممنونم ، مامان ، که به من هدیه رقص دادی.

سارا فرگوسن

برایتون ، ماساچوست

مادرم سال را با روزهای خاصی برای من و خواهر و برادرهایم پر کرد. به عنوان مثال ، در نیمه تولد ، او یک کیک لایه دور پخت ، آن را از وسط نصف کرد ، یک نیم دایره را مات کرد ، و بعد از شام آن را با سرناد نیمه تولد به شما برای بچه خوش شانس سرو کرد. او لایه دیگر را به داخل فریزر می اندازد ، بنابراین همیشه می توان یک جشن را برای جشن گرفتن یکی دیگر از بچه ها برگزار کرد.

کاترین هاردن

نیویورک، نیویورک

وقتی شش ساله بودم ، مادرم با ناپدری ام ازدواج کرد. از آن روز به بعد ، او پدر من بود و همیشه آنجا بود که وقتی زمین خوردم من را بردارد. کسی یک بار به من گفت که هر مردی می تواند نوزادی بسازد اما پدر شدن یک انسان خاص را می طلبد ، و او صحت این موضوع را ثابت کرده است. مادرم نمی توانست هدیه ای بزرگتر از آن مرد دوست داشتنی و حامی که همیشه پدر من بوده و هست ، به من بدهد.

واندا ماتوسکا

فورت وین ، ایندیانا

پل ، پیتر ، استفانی و برندن. درست مثل مامان ، آنها متفکر ، مهربان ، باهوش و بدون شک بامزه ترین افرادی هستند که من تاکنون شناخته ام. و بدون عشق و حمایت خواهران و برادرانم ، هرگز نمی توانستم تحمل مرگ او را داشته باشم.

ماری جارکوین

پاتوماک فالز ، ویرجینیا

او احتمالاً این کار را به عنوان یک هدیه تصور نمی کند ، اما تماشای تلاش مادرم برای ترک سیگار در 13 سال اول زندگی من ، نه گفتن در دوران نوجوانی را برای من آسان کرد. علاوه بر این ، او به من نشان داد که با وجود چندین شکست ، می توانی تلاش کنی و در نهایت به اهداف خود برسی. من افتخار می کنم که بگویم او 20 سال است که سیگار نکشیده است ، و امیدوارم که بتوانم مثال قدرت و پشتکار او را برآورده کنم.

بت فورس

اسکندریه ، ویرجینیا

بزرگترین هدیه مادرم به من دید مثبت در مورد شیردهی بود. او حداقل به مدت دو سال از هر سه خواهر و برادر کوچکتر من پرستاری کرد. او عذر خواهی و غرور نداشت ، و هر کجا که اتفاق می افتاد به آنها غذا می داد. او ارزش پایبندی به این عمل زیبا و طبیعی را به من نشان داد.

امی لاکاس

پپرل ، ماساچوست

برای تولد 21 سالگی ، مادرم گزارشی را که از پیش دبستانی ام پس انداز کرده بود ، به من داد. خط آخر این بود: ما فقط صورت خندان او را دوست داریم! آگاهی از اینکه حتی در دوران کودکی من لبخندی داشتم فوق العاده بود ، اما بزرگترین هدیه این است که هر روز یادآوری می شود خوشبختی که لبخند را الهام می بخشد از دختر مادرم بودن است.

فرانچسکا زلنیک

لانس داون ، پنسیلوانیا

وقتی برای تحصیل در دانشگاه از نیویورک به کالیفرنیا نقل مکان کردم ، در وهله اول از طریق ایمیل با مادرم در ارتباط بودم. من معمولاً روزی یک بار می نوشتم ، حتی اگر فقط یک سلام کوتاه باشد. بعد از فارغ التحصیلی من ، او در کریسمس با چندین جلد مقید از همه نامه های الکترونیکی که وقتی در مدرسه بودم برای همدیگر نوشته بودیم و به ترتیب زمانی من را شگفت زده کرد. این کتابها نه تنها خاطرات دانشگاهی را که ممکن است فراموش کرده باشم ، به من یادآوری می کنند بلکه به من یادآوری می کنند که من و مادرم چقدر به هم نزدیک هستیم ، حتی وقتی کیلومترها از هم فاصله داریم.

ارین تاینر

لس آنجلس، کالیفرنیا

موهبت تصمیم گیری. او به من اجازه داد اشتباهات خودم را انجام دهم تا بتوانم از آنها یاد بگیرم. او هرگز خرابکاری های من را تمیز نکرد ، هرگز مداخله نکرد ، هرگز نگفت ، من به شما چنین گفتم ، اما همیشه هنگامی که به مشاوره یا شانه برای گریه نیاز داشتم ، آنجا بود. این هدیه همان چیزی است که مرا به زنی قدرتمند امروز تبدیل کرده است.

صالح هینتون

گلاسبورو ، نیوجرسی

وقتی برای اولین بار نامزد شدم ، از مادرم پرسیدم آیا چیزی از عروسی اش دارد که بتوانم از آن برای روز بزرگم استفاده کنم. متاسفانه او چیزی برای به اشتراک گذاشتن نداشت و این موضوع به شدت آزارش داد. او فکر کرد که شاید بتواند با لباسش هانکی درست کند ، اما وقتی پدرم آن را از انبار خارج کرد ، رنگ آن خیلی تغییر رنگ داده بود. مادرم مصمم بود ، بنابراین روی تخت خود نشست و هر مروارید ریز از لباسش را برداشت ، سپس آنها را به یک طلافروش آورد. او یک دستبند مروارید سه رشته ای زیبا برای من ایجاد کرد و آن را هنگام دوش من ، همراه با یادداشتی توضیح داد که مرواریدها از کجا آمده اند.

کیمبرلی پک

منچستر ، نیوجرسی

مادرم از زمان خود جلوتر بود. بزرگترین هدیه ای که او به من داده این نبود که انتظارات نسل خود را از من داشته باشد. من کودک دهه 60 و 70 بودم و هرگز یک بار او این جمله را بیان نکرد ، وقتی بزرگ می شوی و ازدواج می کنی و بچه داری می کنی ... کاملاً به خودم بستگی داشتم که تصمیم بگیرم چه چیزی مرا خوشحال کند. من به یاد داشته ام که همانطور که من دو دختر خودم را بزرگ کرده ام و این همه تفاوت را در جهان ایجاد کرده است.

سوزه هتریک

وستون ، فلوریدا

دانش اینکه او چیزی فراتر از یک مادر است. وقتی کوچکتر بودم او را روی پایه ای قرار دادم که فکر می کردم یک مادر باید باشد. اکنون فهمیدم که او انسان است ، اشتباه می کند و مادر بودن تنها بخشی از آنچه او را به عنوان یک شخص تعریف می کند ، است.

سلطانا تروما

کرنز ، یوتا

کودکی شاد ، سالم ، کاملاً تنظیم شده.

دانا گریگسبی

هوبرت ، کارولینای شمالی

مادرم تمام زندگی من را به بزرگداشت لحظات بزرگ و کوچک زندگی سپری کرد. خواه یک کارنامه خوب ، یک روز بازی بزرگ ، یک دوستی جدید ، یک تعطیلات ، فارغ التحصیلی یا نامزدی باشد ، او وقت ، سخت کوشی ، خلاقیت و عشق خود را برای جشن گرفتن آن روز سرمایه گذاری کرد. اکنون که خانواده خودم را دارم ، خودم را در حال انجام همین کار می دانم ... احترام به لحظات بزرگ و کوچک زندگی ، و ریختن عشقم به جزئیات.

بری کارتر

نیوهیون ، کانتیکت

مادر به من آموخت که زندگی نباید جدی باشد. او همیشه 5 دلار شرط می بندد تا کارهای دیوانه واری انجام دهد که چیزی جز شیطنت و خنده ندارد. (بروید تا جایی که می توانید نزدیک آن پسر که حداقل 10 فوت با هر کس دیگری فاصله دارد بنشینید و من 5 دلار به شما می دهم.) این سناریوهای کوچک از بهترین داستان های من است.

مارک فرگوسن

نورمن ، اوکلاهما

وقتی دو روزه بودم ، در پیاده رو سئول ، کره جنوبی رها شدم. مادرم مرا به فرزندی قبول کرد و در خانه ای پر از عشق بزرگ کرد. چه چیزی به من داد؟ تمام زندگی من.

هزینه تارا رابینز

واشنگتن ، پنسیلوانیا

دانش اینکه یک فنجان چای می تواند به هر چیزی کمک کند. او تفاوتی را که کمی وقت و یک نوشیدنی گرم و آرامش بخش می تواند به من نشان دهد ، به من نشان داد.

بتسی فلانری

ایگلویل ، پنسیلوانیا

شجاعت برای دستیابی. مادرم به من اجازه داد که سبک منحصر به فرد خودم را توسعه دهم.

استفانی گودک

آلدو ، ایلینوی

مامان علاقه خود را برای جستجوی غذا به من داد. شادترین خاطرات کودکی من حفاری صدف ، برداشت شاه توت وحشی و جمع آوری پوست برای آتش سوزی های زمستانی است.

دایان هاینز

هلال احمر ، مینه سوتا

مادرم هر روز به من می گفت که من از درون و بیرون زیبا هستم. وقتی آینه منعکس کننده پرانتزهای من ، عینک آبی ناخوشایند آبی ، بدن یک پسر 12 ساله و آن پرمهره وحشتناک بود ، می خواستم به او شک کنم ، اما او آنقدر ثابت قدم و قانع کننده بود که من این کار را نکردم.

آیلین کوستانزو

برومال ، پنسیلوانیا

خواه او در روز تولد ما همه را با آواز خواندن در بالای ریه های خود بیدار کند و یا بهترین نمایش تینا ترنر را اجرا کند ، مادرم یک هدیه عالی برای احمق بودن داشت ، و آن را به من و خواهرانم منتقل کرد. در حالی که به نظر می رسید ما افراد کاملاً متفاوتی هستیم ، همه ما می توانیم از این توانایی برای شکستن و احمقانه بودن ، حتی در سخت ترین شرایط استفاده کنیم.

ماریا اندرسون

شیکاگو، ایالت ایلینویز

من در یک جزیره گرمسیری به دنیا آمدم و بزرگ شدم ، جایی که رگبار باران برای مدت کوتاهی طول می کشد و آفتاب همیشه دنبال آن می آید. بنابراین وقتی تصمیم گرفتم به کالج در فیلادلفیا بروم ، می دانستم که قصد تغییر دارم. اولین بار که باران آمد ، سه روز مستقیم ریخت. من به مادرم زنگ زدم ، او می توانست بگوید هوا عذابم می دهد. چند روز بعد ، من یک چتر دریافت کردم ― نه فقط هر چتر ، بلکه چتری هم باز شد تا شبیه درخت خرما باشد! من نمی دانم که کجا آن را پیدا کرده است ، اما باعث شد آن روزهای نمناک در فیلی مانند روزهای آفتابی در خانه احساس شود.

جسیکا شولر

سنت توماس ، جزایر ویرجین ایالات متحده

ایمان من این هدیه شگفت انگیز من را به سمت درست در دو زمان شادی و سخت نشان می دهد.

مری سر

اشویل ، کارولینای شمالی

مادرم به من نگرشی ترسناک نسبت به پیرتر شدن داشت. او تک تک تولدها را با خوشحالی جشن گرفت. برای 50 سالگی او می خواست یک گروه راهپیمایی استخدام کند. (در عوض ، او یک جشن بسیار خوب با جان فیلیپ سوزا داشت که روی دستگاه ضبط صدا می چرخید.) امسال که به 50 سالگی ام نزدیک می شوم ، مثال مادر را رعایت می کنم. من از هر نوع موی خاکستری و چین و چروک جدید استقبال می کنم. آنها مرا لبخند می زنند و از سرعت طبیعی زندگی استقبال می کنند. در حال حاضر تنها معضل واقعی من این است که چه گروهی را برای روز بزرگ big دیسکو یا برنج استخدام کنم؟

ترزا نیوتن

سیاتل، واشنگتن

سوتین این به من کمک کرد تا به زنی قوی ، مطمئن ، سکسی ، باهوش تبدیل شوم.

سر آندریا

پولمن ، واشنگتن

من بچه لچکی یک مادر مجرد سخت کوش بودم. این انتظار او بود که من و خواهر و برادرهایم در غیاب او خانه را اداره کنیم. ما در حین انجام این کار مهارت های بی بدیلی را آموختیم ، حتی اگر در آن زمان متوجه این موضوع نبودیم. نتیجه؟ اعتماد به نفس من از معدود جوانان دانشکده خود بودم که می دانستم چگونه برای شستن پول ، لباس شخصی خود را بشوییم و اتو بزنیم ، قبض بپردازیم ، غذا بپزیم و از فروشگاه مقایسه استفاده کنیم. او واقعاً به آمادگی من برای زندگی کمک کرد.

پام استنهجم

مینیاپولیس ، مینه سوتا

عذرخواهی - معذرت خواهی. او به من گفت از اشتباهاتی که مرتکب شده و درد ناخواسته ای که ایجاد کرده متاسف است. او به من گفت که بهترین کار ممکن را انجام داده است. این مرا از شر آسیب دیدگی و سرزنش خلاص کرد. چگونه می توانم چیزی بیشتر بخواهم؟

کاملا سیجر

ساوت بند ، ایندیانا

هدیه گاب. من می توانم با هر کسی ، هر مکان و هر زمان مکالمه کنم. وقتی من بزرگ می شدم ، مادرم با غریبه ها صحبت می کرد گویی که تمام زندگی خود را با آنها شناخته است. در حالی که این در زمان نوجوانی برای من دلخراش بود ، اکنون می بینم که هرجا که می روم دوستی 10 ثانیه ای برقرار می کنم.

جویس آن هاورث

بارینگتون ، رود آیلند

او به من آموخت که چگونه روی تیغه چمن سوت بزنم. فکر کردم عجیب ترین و جالبترین چیزی است که یک مادر می تواند بداند. اکنون نمی توانم بدون اینکه به دنبال تیغه عالی برای ایجاد سوت تیز باشم ، کنار تکه چمن راه بروم. این همیشه آن زمان خاص را که با هم می گذراندیم به من یادآوری می کند.

میشل بیگام

کاری ، کارولینای شمالی

من برای اولین بار هدیه پنج ساله بودم و از آن متنفر بودم. من حسود بودم زیرا توجه هدیه بیشتر از آنچه بود مورد توجه قرار گرفت. اما درون آن بسته کوچک یکی از بهترین اتفاقاتی بود که برای من رخ داده است. این برادر من ، دیوید بود: شخصی که به او تکیه می دهم ، باعث خنده من می شود و از همه چالش های زندگی حمایت کرده است.

شارون راپوپورت

روانوک ، ویرجینیا

موهای فرفری بی نظم من! روزی که سر مادرم را تراشیدم ، به دلیل اینکه موهای فرفری او از شیمی درمانی می ریخت ، سالها صاف شد. هنگامی که او چند هفته بعد درگذشت ، من قول دادم که حلقه های زنگوله ای را که به من داده بود در آغوش بگیرم و هر روز طوری زندگی کنم که گویی روز عالی مو است.

سالی اگلستون

موستانگ ، اوکلاهما

چه او در هنگام ناهار من اشکالات لاستیکی را پنهان کرده بود یا در سن 25 سالگی برایم یادداشت های عاشقانه ارسال می کرد ، بهترین هدیه ای که مادر من تا به حال به من داده بود شوخ طبعی و عشق او به هوس بازی خودجوش بود.

میکی استیرز

کلمبوس ، اوهایو

مادرم شهر کوچک جنوبی خود را ترک کرد تا بتواند خود را از دانشگاه بگذراند. سپس ، در طی دهه 1960 آشفته نژادی ، او از طریق هاروارد عبور کرد تا به اولین زن سیاه پوستی تبدیل شود که دارای مدرک M.B.A در آنجا است. پس از آن ، با دو کودک نوپا و یک شوهر برای مراقبت ، او یک تجارت موفق را شروع کرد. از زمان بازنشستگی ، او به اختراع خود ادامه داد و اکنون ، با 60 سال سن ، برای اولین بار نویسنده است. هر وقت احساس می کنم زندگی ام چالش برانگیز است ، به او فکر می کنم. او به من اعتقاد داشت که اگر چیزی را به اندازه کافی بد می خواهی ، هرگز برای تحقق آن دیر نیست.

Darnetha Lincoln M’baye

نیویورک، نیویورک

وقتی نه ساله بودم ، از مادرم شکایت کردم که دیگر کاری ندارم. او جلد اول مجموعه نانسی درو را به من تحویل داد و مرا به حیاط پشتی فرستاد. در مقطعی کاملاً جذب شدم. من نه تنها آن شب كتاب را تمام كردم ، بلكه با خواندن ساعات پايين در زير جلد كتاب ، تمامي مجموعه را تا پايان تابستان طي كردم. حدس می زنم می توانم بگویم کتاب نانسی درو بزرگترین هدیه ای بود که مادرم به من داده بود ، اما هدیه واقعی او عشق به مطالعه بود. من اکنون 60 ساله هستم و هنوز هم در ساعات پایانی مشغول خواندن هستم.

جین مک گیلووی

دریای کلیف ، نیویورک

او به من آموخت که چگونه شوهرم را دوست داشته باشم. او 34 سال با پدر من بوده و او کاملاً او را دوست دارد. او به تصمیماتش احترام می گذارد ، به شوخی های قرنیه ای او می خندد و هنگامی که در جمع هستند ، دست او را می گیرد. من ماه مه گذشته با عشق زندگی ام ازدواج کردم و این مهم را ایجاد کردم که شوهرم را همانطور که مادر من عاشق او است دوست داشته باشم.

لورا رنی

هریسونبورگ ، ویرجینیا

چگونه به خودم بخندم. من بسیار قد بلند هستم ... دقیقاً مثل مادرم. یک بار از او پرسیدم که آیا می توانم استخوان های دست و پاهایم را کوتاه کنم؟ با تمام جدیت ، او گفت ، بله ، اما ما فقط توانایی انجام پاهای شما را داریم. بنابراین حدس می زنم هنگام راه رفتن بازوهای شما به کنارتان بکشند. وقتی سرانجام شوخی کردم ، او مرا گرفت و به من گفت که چقدر زیبا هستم و چقدر من را دوست دارد. شوخ طبعی و نوع نگاه او به زندگی بود که مرا از حباب ناامنی نوجوانی شوکه کرد.

کریس اشمان |

سرو ، کالیفرنیا

حلقه نامزدی مادربزرگم. این توسط پدربزرگ من برای عروسی آنها در سال 1905 طراحی شده است و مادربزرگ من هنگامی که او و پدرم در سال 1930 نامزد کردند آن را به مادرم منتقل کرد. این انگشتر برای من به معنای جهان است زیرا زندگی او را به زندگی من متصل می کند. وقتی مادرم در خانه در حال مرگ بود ، پس از سالها رنج بردن از بیماری آلزایمر ، شروع به کلیک کردن انگشت انگشت خود روی نرده تخت کرد. من و خواهرم آن صدا را شنیدیم و به سرعت به اتاق او رفتیم تا آخرین ساعت زندگی خود را با او سپری کنیم. ما معتقدیم که ، علی رغم شرایطی که داشت ، او می دانست که اتفاقی در حال رخ دادن است و مطمئن بود که ما آن را از دست نخواهیم داد.

مارک Piehuta

ایالت واشنگتن.

مادرم هزینه جلسات را با یک درمانگر فوق العاده پرداخت می کرد. مامان فهمید که او به خاطر خرابکاری من ، وظیفه خود را انجام داده است ، بنابراین حداقل کاری که می توانست انجام دهد این بود که به من کمک کند تا کارهایم را مرتب کنم. می پرسم چند مادر چنین کاری می کنند؟

کای بث روزنبرگ

تراورس سیتی ، میشیگان

علایق من؟ یک کیف لویی ویتون مونوگرام از دهه 1970. و خواهر کوچکم

تدی گینزبرگ

نیویورک، نیویورک

بزرگترین هدیه ای که مادر شما هدیه کرده است چیست؟ شما ؟ داستان های خود را به اشتراک بگذارید اینجا .