10 راه برای رها کردن وسایل خود

1. موزه را خرد کنید. در جوانی ترس نداشتم. من دوستی های محکم برقرار کردم و تاریخی برای خودم ایجاد کردم که به نظر می رسید یادآوری آن باشد. بنابراین من به هر خرده ریز از گذشته ام نگاه می کردم. اما من بسیاری از این آثار تاریخی را نگه داشته ام (موها ، مت ها و موهای سر را ببینید) که دیگر جایی برای حال حاضر ندارم. من می خواستم مهمانی برپا کنم و دوستانی داشته باشم که در خانه ای که می توانند واقعاً بنشینند از آنها دیدن کنند. بنابراین من از کسانی که وسایل نگهداری شده را عکاسی کرده اند ، سپس آنها را پاک کردم تا فضا برای فصل های بعدی زندگی ام فراهم شود.

2. ارزش واقعی را ارزیابی کنید. چیز بزرگی که من به خانه خود منتقل کردم تجهیزات رایانه ای منسوخ شده بود. وقتی نگاهش کردم ، علائم دلاری را دیدم. سپس دوست اقتصاددانم ، استفان ، مغالطه هزینه های غرق شده را به من یادآوری کرد. من اندازه آن کامپیوترهای قدیمی را بر اساس آنچه که من خرج کرده بودم و نه ارزش فعلی آنها: نزدیک به صفر. من قسمت زیادی را به قیمت 60 دلار به یک فروشگاه الکترونیکی دست دوم فروختم (با توجه به اینکه بد نیست) و با پول نقد موهای مورد نیاز خود را به دست آوردم.

3. خود را بشناسید. دوست داشتم خودم را کسی بدانم که هر روز با دویدن روی تردمیل غول پیکر موتوری ورزش می کند ، همه آثار کلاسیک ادبی را می خواند و برای هر موقعیت خاص کلوچه می پخت. واقعیت؟ من یک دونده نیستم ، دوست دارم داستان های پاپ را بخوانم ، و کوکی ها واقعاً مورد علاقه من نیستند. تردمیل ، جعبه های کتاب و برخی وسایل آشپزخانه همه خانه های جدیدی پیدا کردند.

4. به من اعتماد کنید: شما نمی توانید آن را برطرف کنید. بیشتر چیزهای شکسته ای که با خودم آورده بودم کفش بود. بندها و بندها جدا شده بودند و من اطمینان داشتم که روزی آنها را ترمیم خواهم کرد. شوهرم جفت به جفت کفش ها را جلوی من بالا گرفت و دو س askedال پرسید: 'اگر امروز این کفش ها را در فروشگاه می دیدی ، آنها را می خرید؟' و 'اگر بگویید بله ، چقدر برای آنها پرداخت می کنید؟' در همه موارد ، به جز یک مورد ، اعتراف کردم که دیگر نمی خواهم کفش را بخرم. و آن پاشنه های بچه گربه قرمز با کف شکسته؟ مبلغی که من می خواستم بپردازم کمتر از هزینه ثابت کردن آنها بود.

5. آیا یک اسب هدیه را در دهان نگاه می کنید. سلیقه تزئینات من ممکن است با گذشت زمان تغییر کند ، اما من کاملا مطمئن هستم که هرگز از خانه ای پر از مجموعه نقاشی های دلقک های ترسناک با لهجه بدلیجات لذت نخواهم برد. با این حال من این و سایر هدایای غیر جذاب را اندوخته بودم زیرا فکر می کردم این کار مناسبی است. من همچنین مطمئن نبودم که اگر کسی متوجه شود هدیه او گم شده است و دلیل آن را می پرسد چه می گویم. خوب ، شما می دانید چه؟ هیچ کس ندارد حتی بهترین بخشنده دلقک های ترسناک نیست.

6. خود را با محیط پیرامون سازگار کنید. من یک ولوو 740 GLE دست دوم داشتم که اولین اتومبیلی بود که بعد از دانشگاه خریداری کردم. قبل از انتقال واشنگتن ، من در غرب میانه زندگی می کردم ، جایی که دور زدن بدون ماشین سخت بود. با این حال ، در دی سی ، ما در کنار ایستگاه مترو زندگی می کردیم و در فاصله دو بلوک یک فروشگاه مواد غذایی وجود داشت. قیمت پارکینگ 150 دلار در ماه it آن را مهر و موم کرد: GLE G-O-N-E بود.

7. فقط اعتراف کنید که دوست ندارید. همانطور که کارهایم را مرتب می کردم ، از این واقعیت آگاه شدم که حتی نیستم خواستن برخی از آن. مواردی وجود داشت که من دقیقاً دوست نداشتم اما دقیقاً از آنها متنفر نبودم ... و به همین دلیل از سر بی تفاوتی محض با آنها زندگی کردم. این آسانترین درهم و برهمی برای آزادسازی بود. فقط کافی بود انگیزه کمی باشد تا چند جعبه را جمع کنیم و در یک موسسه خیریه محلی بگذاریم.

8- بدانید که چه هستید واقعاً نیاز داشتن. غالباً آنچه ما نیاز داریم فقط است مربوط به چیزی که داریم به عنوان مثال ، من یک سازنده ذرت بو داده داشتم ، اما می توانم به راحتی مقدار کمی ذرت را که در یک گلدان کوچک روی اجاق گاز مصرف کردیم ، بیرون بیاورم. بیرون رفت من همچنین هزاران سند در کابینت های بزرگ پر کردن پرونده داشتم. اما من به اطلاعات موجود در صفحات و نه خود مقاله احتیاج داشتم. من فقط اسنادی را که باید به شکل اصلی آنها داشته باشم ، دیگران را به عنوان پرونده های دیجیتال اسکن و ذخیره کردم و 300 پوند کاغذ را که از بین می برد ، پرت کردم.

9. گناه را کنار بگذارید. وقتی پدربزرگ و مادربزرگم از دنیا رفتند ، من مجموعه ای از 27 چاقوی زنگ زده ، یک ورقه کلوچه تاب خورده و یک دستبند مسی را که مادربزرگم دوست داشت بپوشد ، به ارث بردم. من بیش از یک دهه تمام این وسایل را نگه داشتم. سرانجام فهمیدم که اگر پدربزرگ و مادربزرگم زنده بودند ، آنها می توانستند ورق کلوچه و چاقو را جایگزین کنند (و مورمور می شدند که خاله های من چنین موارد خطرناکی را پشت سر گذاشته اند). وسایل آشپزخانه را بازیافت کردم ، اما دستبند را نگه داشتم که به اندازه مادربزرگم می پوشم و از آن لذت می برم.

10. با آن روبرو شوید: 'یک روز' تقریباً هرگز فرا نمی رسد. من نگه داشتن نیمی از کمد لباسم را توجیه کردم که می خواهم روزی از آن استفاده کنم. لباس ساقدوش عروس صورتی رنگ داغ از عروسی اول پسر عموی من و برای چهار برابر مدت ازدواج او در کمد من جا گرفت. من از بیرون انداختن چیزهای بالقوه مفید متنفرم. اما ما نمی توانیم یک آپارتمان بزرگتر خریداری کنیم. هزینه ذخیره سازی همه موارد 'یک روز' بیش از ارزش آن است. و حتی یک واقعیت ساده تر ، هنوز مجبور نشده ام به یک رویداد دعوت شده باشم که در آن لباس فوشیا با کمان های تافته مناسب به نظر برسد.