3 راه آسان (و بسیار دلپذیر) برای شناخت بهتر همسایگان

همسایگان ، آنها مردمی هستند که در چشم انداز زندگی می کنند - در فاصله پا ، حیاط و فنجان وام قرض قند. و درست مثل آن قند ، آنها می توانند زندگی را شیرین کنند. تنها کاری که باید انجام دهید شناختن آنهاست. در اینجا ، سه زن راه های مورد علاقه خود را برای ارتباط با افرادی که در نزدیکی آنها زندگی می کنند ، به اشتراک می گذارند ، به علاوه نه داستان الهام بخش از همسایگان که به یکدیگر کمک می کنند ، بعدی ، شبکه اجتماعی برای محله ها. ادامه مطلب را بخوانید و ارزش یک همسایه خوب بودن را تجربه کنید.

اگر می خواهید همسایگان خود را بشناسید ...

آیتم های مرتبط

1 صبح بخیر بگو

در Laura Ingalls Wilder’s این سالهای طلایی مبارک ، لورا روزهای هفته خود را در حالی که مشغول تدریس در یک مدرسه مدرسه ای یک اتاقه است ، با یک خانواده مرزی بیچاره شبانه روز می گذراند. آخر هفته ها ، او به خانه ما و پا و کری و گریس می رود. در یک صحنه ، او تفاوت عمده ای را بین دو خانه مشخص می کند: خانواده خودش صبح بخیر می گویند. وایلدر می نویسد ، لورا هرگز متوجه نشده بود كه گفتن 'صبح بخیر' صبح را خوب می کند. و اگرچه من بیش از 130 سال بعد زندگی می کنم ، بسیار دور از چمنزار داکوتای جنوبی ، این چیزی است که این هنوز وجود دارد:

سالها پیش ، وقتی در مسیر Grand Bright Angel Grand دنبال می شدم ، فهمیدم که آداب کوهنوردان است که به تک تک افرادی که با آنها برخورد می کنید صبح بخیر بگویم. بسیار شاد و کاملاً ساده است: در کل این کره خاکی ، من و شما اتفاقاً خودمان را در یک نقطه می بینیم. چرا به خوبی آن اعتراف نمی کنیم؟ بنابراین تمرین را با خود به خانه آوردم. وقتی روزهای هفته قبل از کار در پارک می دویدم ، هرکسی که در جهت مخالف می گذشت صبح را بخیر می گرفت. مردم در ابتدا جا خوردند ، اما پس از چند هفته ، مشتریان مکرر من پاسخ متقابل را شروع کردند. من هر روز در بلوک خود صبح بخیر می گویم. در واقع ، یک پسر در خیابان من وجود دارد که من اغلب او را می بینم ، چهره او چنان محرک حافظه عضلانی است ، که گاهی اوقات هنگام گرگ و میش به او می گویم صبح بخیر و من و خانواده ام به سمت شام می رویم. او واضح است که صبح بخیر به من گفت ، و ما می خندیم. زیرا این همان کاری است که همسایگان انجام می دهند!

چند هفته پیش ، در حالی که داشتیم سگ خود را می رفتیم ، دخترم به من اشاره کرد که من سیستم دارم. هرکسی که از بلوک ما عبور کند یا در راه مدرسه باشد صبح را بخیر می کند. به محض روشن شدن به کوچه و خیابان ، فقط سلام می کنم. من نمی فهمیدم که قانون شخصی خود را برای مدنیت تدوین کردم ، اما خوشحالم که او این کار را کرد. و فقط امیدوارم هر کجا که برود آن را با خودش ببرد.

- روری ایوانز است ساده واقعی سردبیر اجرایی

دو یک سگ بگیر

اولین نفس شکم در اندام من را گرفت که متوجه شدم ساعت 4 بعد از ظهر است. بی توجه آمده و رفته بود. هر روز ، چند دقیقه قبل از ساعت ، گوسفند نازنینم ، جیک ، به من خیره می شد و برای گرفتن شامش با من تکان می خورد. اکنون جیک از بین رفته است و از بین رفتن شادی آرامشی که او برای روزهای من به ارمغان آورد مانند دقیقه به دقیقه یادآوری از دست دادن من است. دوستان و خانواده با گفتن اینکه من او را نجات دادم از من دلجویی می کنند. اما یک سازمان نجات این کار را انجام داد. زمانی که من با او آشنا شدم ، در یک رویداد فرزندخواندگی در سال 2013 ، او قبلاً نجات داده شده بود ، اما هنوز آباد نشده بود.

داستان واقعی این است که جیک مرا نجات داد. قبل از جیک ، من با یک شیشه کثیف از دنیا جدا شدم. من از یک طرف ، همه چیز و همه از طرف دیگر ، پوشیده از رگه ها و قطرات قطره قطره آب سخت. خودم را نگه داشتم. از معاشرت پرهیز کردم. من بندرت دست دراز کردم. من بدترین افراد را تصور کردم و فهمیدم آنها بدترین چیزها را در من می بینند.

سپس من شروع به قدم زدن روی این موجود کوچک سیاه و برنزه در اطراف دهکده شرقی در منهتن کردم. قدم اعتماد به نفس او باعث شد مردم لبخند بزنند ، حتی برای چت متوقف شوند این اثبات انکارناپذیر این است که مردم می خواهند وصل شوند و مهربان باشند شیشه را خرد کردند. من سبک تر ، دوستانه تر ، راحت تر شدم.

جیک هرگز عجله نکرد. همه چیز را بو کرد. اگر می خواستم او را حرکت دهم ، او در اعتراض به این کار ، پاهایش را می کارد و به بند می کشد. هنگامی که این فکر را که پیاده روی ما مربوط به رسیدن به جایی است رها کردم ، تیک تیک داخلی من کند شد. من شروع کردم به دیدن ، دیدن همان افراد ، برای درک ریتم محله. من با ساختمانهای بزرگ در بلوک خود جهنم عوض می کنم. در خیابان با آرایشگر شوخی کردم. من اسپانیایی ام را با کاردستی که هافی خود را از کار به کار دیگر سوار می شد امتحان کردم. و من شروع کردم به صحبت کردن با همسایه ام ، که هفت سال در آن سالن زندگی کردم و به سختی یک کلمه زندگی کردم. در نهایت ما یک دوستی واقعی ایجاد کردیم.

به من گفتند که جیک 2 ساله بود که او را به فرزندی پذیرفتم. در حقیقت ، دامپزشک گفت ، او بین 4 تا 6 سال بود. او قبل از من زندگی کاملی داشت. هر آنچه در آن زندگی اتفاق افتاده بود ، او را مضطرب و کلافه کرده بود ، اعتماد او به انسان را از بین برده بود. من برای نجات او خیلی دیر دیدار کردم. خسارت وارد شده اعتماد به من مسئله بقا بود. اما دوست دارم اعتقاد داشته باشم که اعتماد او به چیز دیگری تبدیل شده است - این سگ کوچک ترسیده یاد گرفت که همانند من دوست داشته شود.

- لیزا آربتر نویسنده ای در شهر نیویورک است.

3 پارک خود را پیدا کنید

با وجود همه سختی ها و انزوای قرنطینه ، این فرصتی بود تا در مورد جزئیات جامعه تعریف کنیم. در اینجا در شهر نیو اورلئان پذیرفته شده من ، جامعه اصلی من بایو سنت جان است ، محله ای به نام کانال طبیعی آب که از طریق آن می گذرد. در آن سوی بایو و تنها چند بلوک از خانه من ، پارک شهر قرار دارد ، بیش از 1300 هکتار فضای عمومی و بنا به گزارش ها بزرگترین مجموعه درختان بلوط زنده جهان است (برخی از آنها بیش از 600 سال عمر دارند!). این یک پارک زیبا است و تا حدی دلیل آن این است که من از زمانی که به نیواورلئان نقل مکان کردم ، می خواستم در این محله زندگی کنم ، مدت ها قبل از اینکه من و شوهرم بتوانیم خانه ای (کوچک و بدون نوسازی) پیدا کنیم که واقعاً می توانستیم از پس آن بر بیاییم.

نزدیک بودن به آب و طبیعت بسیار زیاد در وسط شهر هدیه ای بود که احساس کردم و از آن قدردانی کردم. اما وقتی قرنطینه شروع شد ، چیزی بود که من واقعاً به آن وابسته بودم. نیواورلئان به طور معمول پر از حواس پرتی است و پارک همیشه با چندین روش دیگر برای گذراندن وقت آزاد خود رقابت می کند. سپس ناگهان ، ورزش انفرادی در فضای باز تنها فعالیت مجاز بود - و دوچرخه سواری من از طریق پارک و در امتداد بایو به عنوان یک منبع آرامش و پناهگاه من در میان آشفتگی جهان تبدیل شد.

من همچنین به دلیل دیگری که پارک برای چنین آرامشی داشتم پی بردم: هر وقت به آنجا می رفتم ، تنها نبودم. رانندگی با دوچرخه من ممکن است یک تجربه انفرادی باشد ، اما همیشه افراد دیگری با من در پارک بودند که تجربه های انفرادی خود را داشتند. من تصور می کردم که آنها از گوشه و کنار شهر می آیند ، با مشکلات و استرس های ناشی از همه گیری روبرو می شوند ، اما مانند من به دنبال پناهگاه هستند. من آنها را دیدم که در مزارع گلهای وحشی در مارکونی درایو قدم می زدند ، یا در حال مطالعه روی نیمکتهای نزدیک ورودی موزه هنر بسته بودند. من زنانی را دیدم که بچه های کوچک را در کالسکه هل می دادند ، نوجوانانی که از گذشته روی تخته های اسکیت شلاق می زدند ، زوج های مسن با میله های ماهیگیری که کنار صندلی های bayou در صندلی های چمن نشسته بودند ، در حالی که کایاک های رنگ روشن در امتداد آب حرکت می کردند. یک بار ، هنگامی که او تنها در یک آلاچیق نزدیک زمین های تنیس نشسته بود ، من سوار مردی شدم که با شلوار جین در حال نواختن شیپور بود. چند بار ، مردم را دیدم که سوار بر اسب بودند و در حالی که از کنار من عبور می کردند ، سمهایی را روی پیاده رو شکایت می کردند.

پارک شهر از زیبایی طبیعی فراوانی برخوردار است ، اما آنچه برای من زیبا بود اشتراک آن بود. از برخی جهات احساس می کردم با هرکسی که آنجا می دیدم متصل هستم ، تحت تأثیر این شناخت که حتی اگر ما بحران را به گونه دیگری تجربه می کردیم ، زندگی بسیار متفاوتی داشتیم ، پارک مکانی بود که می توانستیم دور هم جمع شویم ، از طبیعت و همچنین از یکدیگر لذت ببریم. حضور این به من یادآوری کرد که ، هرچند گاهی اوقات احساس انزوا می کردم ، من به تنهایی از این طریق عبور نمی کردم.

- آخرین رمان لدی هوبارد ، شاه دنده ، در ژانویه بیرون آمد.

مربوط: 8 راه برای داوطلب کردن در حال حاضر - بدون ترک خانه خود

داستانهای دلچسب همسایگان که به همسایگان کمک می کنند

آیتم های مرتبط

رانندگی با رقص در شرق لس آنجلس

طی سفارش ماندن در خانه در بهار گذشته ، جاسمین اش ، خواننده و ترانه سرا ، از همسایگان خود برای ساخت یک ویدیو موسیقی برای آهنگ خود Same Sun درخواست کمک کرد. در آن زمان ، او در محله City Terrace تازه وارد بود - فقط پنج ماه در آنجا زندگی کرده بود - بنابراین برای پیدا کردن سوژه های مایل ، در Nextdoor پست گذاشت. من می دانستم که قرار است در تاریکی شلیک شود ، اما از پاسخ تعداد زیادی تعجب کردم ، او در مورد ده داوطلب به علاوه گفت. به زودی ، او و شوهر فیلمسازش ، برندان والتر ، در حال رانندگی در اطراف بودند و از مردم در حال رقص در پنجره ها و ایوان ها فیلم می گرفتند. محصول نهایی یک مجموعه زیبا از افرادی است که در میان انزوا به هم متصل می شوند ، و نشان می دهد که ما واقعاً درست همانطور که شعرهای یاسمین بیان می کنند ، در زیر همان خورشید هستیم. وی می گوید ، پس از فیلمبرداری ، برخی از افرادی که تیراندازی کرده ایم دوستان خوبی شده اند که من هنگام راه رفتن با سگ می بینم. همسایگان خوبی داشتن بسیار خوب است!

مرد بستنی در توستین ، کالیفرنیا.

خوزه اورتگا به مدت هفت سال با کامیون بستنی خود در محله های توستین رانندگی می کرد - دوستی و خوشبختی را در قالب Drumsticks و Choco Tacos به ارمغان آورد. اما در ماه اوت گذشته ، مایک و آلیسون هچر متوجه شدند خواهر خوزه راننده کامیون است و خوزه در صندلی مسافر بود. او یک هفته قبل دچار حمله قلبی شده بود. خوزه قبض های پزشکی گسترده ای داشت و هیچ بیمه ای نداشت و هچرها نمی توانستند به مردی که این همه شادی (و Emoji Ice) را به سختی تحمیل کرده بود رنج ببینند. آنها اقدام به جمع آوری کمکهای مالی کردند و خبر را در Nextdoor منتشر کردند. فقط در طی چهار روز ، 185 همسایه نزدیک به 11000 دلار برای او جمع کردند. مایک می گوید من می دانم که خوزه چقدر دوست داشتنی است. من می دانستم که اگر این کلمه را به زبان بیاورم ، بسیاری از افراد در زمان نیاز به او کمک می کنند.

به سادگی با هم در نشویل قدم بزنیم

خانواده شاون درمگول 55 سال در محله 12 جنوبی زندگی می کنند. اما پس از قتل Ahmaud Arbery ، 30 ساله در Nextdoor خاطرنشان کرد که به دلیل افزایش خشونت علیه زنان و مردان سیاه پوست در سراسر کشور ، دیگر احساس امنیت نمی کند در خیابان های اطراف قدم بزند. بنابراین حرکت او آغاز شد: بیش از 300 همسایه اظهار نظر کردند تا عذرخواهی کنند ، حمایت کنند و داوطلب شوند تا در کنار او راه بروند. در 4 ژوئن گذشته ، صدها نفر حاضر شدند تا با او دو مایل پیاده روی کنند. به گفته وی ، مسیر انتخاب نمادین بود. آنها خیابان هایی بودند که من از بچگی راه می رفتم و دیگر احساس امنیت در آنها نمی کردم. به یاد می آورد که با دیدن جمعیت پشت سر خود ، طاقت فرسا و شگفت انگیز بود. من بی زبان بودم و از بعضی جهات هنوز هم هستم. (او به ویژه دوست داشت بشنود افرادی که سالها در یک خیابان زندگی می کردند برای اولین بار با یکدیگر ملاقات می کردند.) از آن زمان پیاده روی ، وی 30 مورد دیگر را در پنج ایالت هماهنگ کرده است. بسیار مهم است که یک مرحله یکبار متحد شوید.

خانه پسری در لوئیزویل

جوردن یانگ تا نوامبر 2019 در تیم های بسکتبال ، فوتبال و شنای مدرسه خود فعال بود. اما هنگامی که کم خونی آپلاستیک تشخیص داده شد ، او و مادرش جولی همیلتون مجبور شدند برای دریافت مراقبت های پزشکی به سینسیناتی بروند. پس از 307 روز اقامت در بیمارستان ، اردن که اکنون 13 سال دارد ، سرانجام به خانه بازگشت ... به یک رژه Welcome Home ، با حضور بیش از 50 همسایه در اتومبیل ها و گاری های گلف. جولی می گوید دیدن جردن برای مردم بسیار چشم باز است. با دیدن مردم برای او وقت از زندگی خود می گیرند ، قلب من خیلی پر بود. دست پایین ، زیبا ترین کاری بود که هر کس برای ما انجام داده است ، حتی اگر این یک کلمه باشد. باید باشد.

یک داستان خوب و گمشده در اسکندریه ، واشنگتن.

آن کامرون سیگال هنگام پاکسازی صندوق عقب مادر قدیمی خود ، با یک لباس نا آشنا ارتش ایالات متحده روبرو شد که با روبان های جنگ های جهانی اول و دوم تزئین شده بود. او امیدوار است که آن را به خانواده صاحبش برساند ، درباره لباس رسمی را در Nextdoor پست کرد. او گفت که پس از بیش از 100 اظهار نظر - برخی از شلختگی ها ، برخی از طرف های تشویقی - از جمله کمک یک مورخ نظامی ، وی پاسخ داد: این متعلق به سرهنگ Royal L. Gervais بود ، که در سال 1967 در 73 سالگی درگذشت آن گفت ، من تقریباً می توانم پنجاه های بالا و آغوش مجازی در Nextdoor را احساس کنم وقتی این معما حل شد. او نوه ها و نوه های Gervais را ردیابی کرد. در طول تابستان ، آنها یک لباس جداگانه از حیاط پشتی او را با فاصله اجتماعی تحویل دادند. من هنوز هم در مورد ارتباطات ایجاد شده با تاریخ ، جامعه و خانواده سرهنگ لبخند می زنم - همه در زمانی که ارتباطات بسیار مورد نیاز بود ،

علائم ورود در دالاس

پرواز در مقابل خانه ای در محله ایستوود هیلز فقط یک پرچم کنفدراسیون نبود ، بلکه چهار پرچم بود. و تقریباً 400 اظهار نظر در مورد آنها در هیئت مدیره محلی Nextdoor شروع به تفرقه کرد. Gabe Navalta ، رهبر هیئت مدیره (شبیه مجری برنامه) ، آرزو داشت که تنظیم مجدد مکالمه را انجام دهد. وی پیشنهاد داد یک هیئت جداگانه ایجاد شود ، جایی که مردم بتوانند مدنی صحبت کنند و راه هایی برای ایجاد یک جامعه مثبت پیدا کنند. دهها همسایه به آن پیوستند ، و آنها تصمیم گرفتند که علامت نمایانگر فراگیری راهی عالی برای به اشتراک گذاشتن پیام آنها باشد. او می گوید ما می خواستیم نشان دهیم كه گرچه یك نفر از آن استقبال نمی كند ، اما محله در آن كل بود. خواهر گیب ، جو هالورسون ، پلاکارد Better Together Eastwood Hills را طراحی کرد ، با چهار مشت رنگ پوست متفاوت با وحدت. تقاضا برای تابلوها بسیار زیاد بود ، Better Together به سایر محله های دالاس گسترش یافت. گیب می گوید ، وقتی من و شوهرم راه می رویم ، نشانه های زیادی مشاهده می کنیم. این باعث افتخار من است که اینجا زندگی می کنم ، می دانم که یک سیب ترش این دسته را خراب نمی کند.

کمک های مالی بین ایالتی در شهر میسوری ، تگزاس

سوزانا نایت که در حومه شهر هوستون زندگی می کند ، سهم خود را از طوفان ها پشت سر گذاشته است. (بعد از طوفان هاروی در سال 2017 ، تمام وسایل من در طبقه دوم بود ، او به یاد می آورد.) بنابراین وقتی توفان لورا در آگوست گذشته به دریاچه چارلز ، لوئیزیانا برخورد کرد ، احساس خوشبختی و در امان ماندن کرد - و برای کمک به او الهام گرفت. او با لگد به چرخ دنده بالا ، درایو لوازم مورد نیاز مانند غذا ، پوشک ، بطری آب ، دستکش کار و لوازم تمیز کردن را راه اندازی کرد. سوزانا می گوید در چه جامعه زیبایی زندگی می کنم. همسایگان و کلیساها و مدارس نزدیک او کالاهای زیادی را ارائه دادند ، من نمی توانستم در طبقه پایین خود راه بروم. در حقیقت ، او مجبور شد یک کامیون متحرک 20 فوت اجاره کند تا این دریاچه را به دریاچه چارلز برساند ، هرچند که تجربه رانندگی با وسیله نقلیه مانند آن را نداشت. او می گوید شما باید کاری را که می توانید انجام دهید انجام دهید. فهمیدم که فقط باید رانندگی کند. همانطور که اتفاق افتاد ، او نیازی به این کار نداشت: یکی از دوستانش پیشنهاد کل رانندگی پنج ساعته را داد. او می گوید ، با وجود کوه تدارکاتی که در دریاچه چارلز افتادند ، من بیش از آنچه که داده ام برگشتم.

نامه های دست نویس در بوستون

در طول همه گیر بیماری ، شرایا پاتل 19 ساله و خواهر 17 ساله اش ، زعفران ، با پدربزرگ و مادربزرگ خود در انگلیس با تماس های ویدیویی تقریباً روزانه در تماس بودند. وقتی مادربزرگشان که تنها زندگی می کند نامه ای را که از طریق نامه پستی به آنها نشان داده بود ، الهام گرفت. او فقط پرتو می زد! شرایا می گوید. او یک هفته به طور مستقیم در مورد آن به ما گفت. خواهران که متوجه قدرت یک یادداشت دست نویس شده بودند ، به خانه های مراقبت در این نزدیکی مراجعه کردند تا ببینند آیا ساکنان مسن نامه می خواهند. در عرض یک هفته ، 200 سالمند در انتظار قلم بودند و نامه های علیه انزوا ، به نام سازمان خواهران ، به نوشتن پرداختند. تا ژانویه ، بیش از 10 هزار و 500 داوطلب در پنج کشور 115 هزار نامه ارسال کرده بودند که یک چالش بسیار 2020 (قرنطینه) را با یک مرهم قدیمی کاهش می دهد. شریا می گوید ، یک زن به ما گفت که این نامه یادآوری نامه های عاشقانه را در دوران جوانی به او یادآوری می کند. و این بار او آنها را از دست نخواهد داد.

به سادگی در اشتراک اوکلند ، کالیفرنیا.

همانطور که بسیاری از همسایگان ملیسا بوکین در طی همه گیر شدن از خانه دور شدند ، وسایل هنوز هم مفید را در سطل های زباله جمع کردند. ملیسا با اهدای این وسایل به خانواده های محلی بدون خانه ، با سه زن روبرو شد و از آنها پرسید که چه چیزی نیاز دارند. او می گوید ویژگی اصلی است. از آنجا که آنها درخواست چادر ، کیسه خواب و بالش داشتند ، در آن شب سه زن از سرما خارج شدند. او از آن زمان پروژه مهربانی اوکلند را بنیان نهاد ، که همسایگان را با محلی های نیازمند ارتباط می دهد: قدرت جامعه هرگز متوقف نمی شود من را متحیر کند.

مربوط: اکنون کجا می توانید همه چیز را از تمیز کردن قرنطینه خود اهدا کنید