چگونه خلاقیت بیشتری داشته باشیم

من این مقاله را روی میز کار خود تایپ نمی کنم. من روی زمینم پراکنده شده ام ، زیرا یک هنرمند به من گفت تغییر دیدگاه باعث افزایش تفکر خلاق من می شود.

من آخرین ساعت را برای گرم کردن عضلات تخیل خود صرف کردم: 50 کاربرد جدید برای یک قاشق (چوب طبل ، مینی منجنیق ، سپر بی اثر) طراحی کردم. من خودم را با رنگ آبی احاطه کردم ، زیرا یک مطالعه در دانشگاه بریتیش کلمبیا نشان داد که این یک رنگ تقویت کننده خلاقیت است. من مثل اینشتین ویولن زدم. (در واقع ، من ویولن ندارم ، بنابراین گره پسرم را نواختم.) به طور خلاصه ، من از بیشتر استراتژی های افزایش خلاقیت استفاده می کنم. (خوب ، من LSD نمی خورم ، که ممکن است به استیو جابز کمک کرده باشد تا به این بینش تغییر دهنده جهان دست یابد).

من در اواسط یک پروژه یک ماهه هستم تا ببینم آیا می توانم جرقه خلاقیت خود را دوباره زنده کنم. من یک نویسنده هستم ، بنابراین خلاقیت بخشی از شرح شغل من است. اما در چند سال گذشته نگران این بوده ام که مغز میانسال من استخوان ساز است. و همانطور که کشف کردم ، ادامه خلاقیت نه تنها برای امرار معاش بلکه برای طول عمر من نیز مهم است. مطالعه 2006 دانشگاه 300 جین جورج واشنگتن بر روی 300 شهروند سالخورده نشان داد که فعالیتهای خلاقانه ، مانند هنر و نویسندگی ، روند پیری را کند می کند ، در نتیجه ویزیت پزشک کمتر و سلامت روان بهتر است.

هر روز ، حتی آنهایی که نقاشی آبرنگ در ساحل چپ نیستیم ، تفکر خلاقانه دارند. ریچارد رستاک ، متخصص مغز و اعصاب در واشنگتن دی سی و نویسنده کتاب می گوید: خلاقیت برای حل مشکلات در تمام بخشهای زندگی ما حیاتی است. هوشمندانه بیندیش (16 دلار ، amazon.com ) این شامل کار ، والدین و ترتیب کابینت های دارویی ما می شود.

و این یک خبر خوب است: همانطور که می توانید تکنیک هایی برای بهبود حافظه خود بیاموزید ، Restak می گوید ، شما می توانید تکنیک هایی را برای خلاقیت بیشتر یاد بگیرید. خواهیم دید.

استقبال از ایده های بد

اولین تماس من با رکس یونگ ، استادیار جراحی مغز و اعصاب در دانشگاه نیومکزیکو در آلبوکرک است که در زمینه مغز و خلاقیت تخصص دارد. او به من می گوید كه ما تمایل داریم كه افراد خلاق را به این ترتیب تصور كنیم كه یك كار نبوغ را پس از دیگری انجام می دهند ، اما درخشش بازی اعداد است. افراد خلاق تمایل به پرکاری دارند و معمولاً سوires اشتباهات از تعداد بازدیدها بسیار بیشتر است. یونگ می گوید ، من اخیراً به موزه ای در آلمان رفتم و آنها نمایشگاه پیكاسو داشتند. اما نقاشی ها وحشتناک بودند. فکر می کنم هر پیکاسوی کینه توزی را آنجا دیدم. او حدود 50 هزار اثر خلق کرد و همه آنها شاهکار نبودند.

این یک درس قدرتمند است: شکست را بپذیرید. لذت بردن آن ، حتی مکیدن را در آغوش بگیرید ، زیرا مکیدن بخشی از این فرآیند است.

آن شب من 20 دقیقه وقت صرف ایده های 50 سالگی والدینم کردم. من هر آنچه تصور پوچ در مغزم ظاهر می شود را یادداشت می کنم ، سپس لیست همسرم را می خوانم.

این سالگرد طلایی آنها است ، بنابراین ما می توانیم یک موضوع طلایی را انجام دهیم. همه می توانستند لباس های طلایی بپوشند.

به نظر می رسد مشکل ، همسرم پاسخ می دهد. خوب. مشکلی نیست بخاطر بسپار - باخ چند کنسرتوی بی عرف نوشت.

آنها در مجموع 100 سال ازدواج بین خود دارند. می گویم بنابراین می توانیم 'یک قرن ازدواج' را انجام دهیم.

من نگران هستم که باعث شود آنها احساس پیری کنند.

مکیدن را در آغوش بگیرید ، به خودم می گویم.

شاید اگر ما یک نمودار انجام دادیم ، پیشنهاد می کنم. در یک طرف ، می توانیم ازدواج 72 روزه کیم کارداشیان را داشته باشیم. و از طرف دیگر می توانیم ازدواج 50 ساله والدینم را داشته باشیم.

همسرم مکث می کند. او می گوید که این می تواند کارساز باشد.

احساس می کنم اعتماد به نفس من کمی متورم شده است.

بچه بودن دوباره

چند روز بعد ، من در یک کلاس خلاقیت ثبت نام می کنم. به نظر می رسد این یک اکسی مورون است. آیا مثل این نیست که کلاس بلند قد یا بینی کوچکتر باشد؟ اما من حدس می زنم افراد خلاق ذهن باز دارند ، بنابراین من می خواهم به آن ضربه بزنم.

من به کارگاه خلاقیت ، در شهر نیویورک ، برای آموزش تن به تن خود با کارگردانان ، یک هنرمند دم اسبی به نام الخاندرو فاگل و شریک زندگی اش ، شلی برک ، داستان نویس ، می رسم. برک از من می خواهد همانطور که بچه می خواهد روی زمین بنشینم. او می گوید من باید بازیگوش تر باشم.

مشکل من این است که من خیلی منطقی هستم ، برک به من گفت. من دوست دارم آنالیز و تقسیم بندی کنم. او با صدایی آرامبخش می گوید ، ما سعی خواهیم کرد تا شما را کمتر فکر کنیم. منطق مهم است. اما اگر خیلی زود وارد شود همه چیز را خراب می کند. علوم اعصاب از او پشتیبانی می کند: به گفته یونگ ، افراد خلاق می دانند که چگونه صدای لوب های پیشانی (قسمت دکمه دار و تحلیلی مغز) را قطع کنند و بقیه مغز را برای ایجاد ارتباطات غیر منتظره آزاد کنند.

فاگل و برک من را از طریق یک سری تمرینات راهنمایی می کنند تا از تفکر منطقی و خطی من را سنگین کند. من با چشمان بسته ابله می کشم. من یک داستان در مورد 10 شی تصادفی از جمله یک پنی و یک خرچنگ پلاستیکی می سازم. (این یک داستان عاشقانه است که در آن خرچنگ دریایی واقعاً یک جادوگر زیباست.) من احساس خستگی می کنم ، اما این طرف تحلیلی من است که صحبت می کنم.

من متعهد می شوم که تکنیک ها را در خانه امتحان کنم. شب بعد ، به همسرم می گویم که نمی توانم تماشا کنم ابی داونتون . من یک قرار دارم. فاگل به من گفت ، با خلاقیت خود قرار ملاقات بگذار. او می گوید ما نمی توانیم صبر کنیم تا خلاقیت مانند صاعقه به ما ضربه بزند. ما باید آن را به عنوان یک رشته در زندگی خود بسازیم.

هدف من ایده پردازی ایده مقاله درباره پدر بودن است. طبق دستور معلمان من ، من روی زمین می نشینم. به دور اتاق نگاه می کنم ، به چراغ های برجسته ، به زیر میز. دنیا به نظر پسرانم اینگونه است ، من فکر می کنم. هوم . اگر مقاله ای از نظر بچه ها بنویسم چه می شود؟ یا بهتر از این ، مقاله ای از توصیه های بچه ها به پدرها؟ این یک لامپ است. درخشان ترین لامپ نیست ، اما بد نیست.

ورق زدن مسئله

من مسئول دوقلوهای پنج ساله ام هستم ، و آنها در معرض ضربه قرار می گیرند زیرا هر دو می خواهند با یک چراغ پلاستیکی تنها بازی کنند. من نیاز به انجام یک فرزندپروری خلاق دارم. من می گویم شما بچه ها می توانید نوبت بگیرید. من یک سکه می چرخانم تا ببینم چه کسی اول می رود.

آنها موافق هستند و سپس درگیر شوید که چه کسی سر و دم است. این می تواند سریع زشت شود. می دانم که باید آرام باشم. تحقیقات نشان می دهد که خلق و خوی مثبت بیشتر برای تفکر خلاق مساعد است. منفی از ابتکار عمل جلوگیری می کند. نفس عمیقی می کشم. (همانطور که به بچه ها می گویم ، گل را بویید ؛ شمع را منفجر کنید)

من به یک تکنیک کلاسیک فکر می کنم که در آن خوانده ام ترک خلاقیت (20 دلار ، amazon.com ) ، توسط متخصص خلاقیت مایکل میشالکو: وارونه سازی ، که در آن شما مشکل را روی سر خود قرار می دهید. هنری فورد را در نظر بگیرید. در ابتدا ، خودروسازان وسیله نقلیه را ثابت نگه می داشتند و کارگران کارخانه را برای نصب قطعات در اطراف آن جمع می کردند. ایده فورد این بود که کارگران را ساکن نگه دارد و ماشین را از کارگری به کارگر دیگر منتقل کند. بنابراین خط مونتاژ متولد شد. شاید به جای دلسرد کردن بحث فرزندانم ، باید آن را بیشتر تحت فشار قرار دهم.

من می دانم که چگونه تصمیم می گیریم چه کسی سرش را بگیرد ، می گویم. ما باید یک قالب بچرخانیم. چه کسی زوج می خواهد و چه کسی شانس می خواهد؟ همانطور که پیش بینی شده بود ، دوقلوها برای یکنواختی و اختلاف با یکدیگر درگیر می شوند. برای تصمیم گیری در مورد این مبارزه ، ما از چرخنده Twister استفاده می کنیم. برای حل و فصل Twister ، ما از dreidels استفاده می کنیم. سپس ورق بازی کنید. پسران بسیار سرگرم می شوند ، آنها همه چیز را در مورد سیبل نور فراموش می کنند.

تامین منابع گسترده

من سعی کرده ام به تنهایی خلاقیت پیدا کنم ، این مزایای خود را دارد. به گفته نویسنده سوزان قابیل در کتابش آرام: قدرت درون گراها در جهانی که نمی تواند حرف زدن را متوقف کند (26 دلار ، amazon.com ) ، برخی از بزرگترین نوآوریها هنگامی اتفاق می افتد که افراد فرصتی برای نشستن با افکار خود داشته باشند. استیو وزنیاک کامپیوتر اپل را بیشتر توسط خودش در آن گاراژ افسانه ای اختراع کرد.

اما قدرت مغزی جمعی یک گروه همچنین می تواند خلاقیت را تقویت کند. وزنیاک فقط پس از اینکه با ایده های دیگر عوض کرده بود شروع به کار کرد. بنابراین تصمیم می گیرم اولین سالن خود را برگزار کنم: اجتماع افرادی که تبادل ایده های قدیمی دارند. هرچه گروه از تنوع بیشتری برخوردار باشد ، بهتر خواهد بود ، بنابراین من یک تهیه کننده تلویزیون ، یک بانکدار ، یک مربی شخصی و یک مدیر تئاتر را دعوت می کنم.

من با داستانی در مورد قدرت خلاقیت گروه ها شروع می کنم. در کتاب جدید خود ، تصور کنید: خلاقیت چگونه کار می کند (26 دلار ، amazon.com ) ، نویسنده Jonah Lehrer می گوید که چگونه مدیر اجرایی تبلیغات Dan Wieden و تیمش در تلاشند تا یک شعار جدید برای Nike در سال 1988 ایجاد کنند و خالی از ذهن بیرون بیایند. اما بعداً همان شب ویدن دریافت که طوفان فکری چیزی ارزش استفاده را به همراه داشته است: او نظر یکی از همکارانش را در مورد نورمن میلر به خاطر آورد ، که باعث شد او درباره کتاب مایلر در مورد قاتل زنجیره ای گری گیلمور فکر کند. (با من در اینجا بمان.) آخرین کلمات گیلمور قبل از اعدام این بود که بیایید این کار را انجام دهیم. یورکا! نسخه Wieden - فقط آن را انجام دهید - شعار جدید نایک است. عجیب ، اما جذاب است.

من از همفکرانم ایده های خلاقانه درباره چگونگی نوشتن مقاله خلاقیت خود می خواهم. تهیه کننده تلویزیون می گوید ، شما فقط باید آن را از نظر آگاهی بنویسید. مدیر تئاتر می گوید ، شما باید آن را با مداد رنگی نارنجی روی رول حوله کاغذی بنویسید. جذاب ، اگرچه ممکن است منجر به درخواست بازگشت حقوق من شود.

مکالمه نوبت های عجیبی می گیرد (ما در مورد موسیقی klezmer به طور کامل بحث می کنیم) ، اما در نهایت هیچ پیشرفتی ندارد. و با این حال ، روز بعد ، یکی از نظرات سرگردان مربی در ذهن من ظاهر می شود. وقتی سعی می کنم حجم بالایی داشته باشم ، همه کارهایی که می توانم انجام می دهم. وزنه ها را بلند می کنم ، شیک های پروتئینی می نوشم ، مکمل ها - همه سیلندرها - مصرف می کنم.

اگر من به همه سیلندرها شلیک کنم چه؟ اگر من همه تقویت کننده های خلاقیت را به طور همزمان امتحان کنم چه؟ و این داستان چگونگی دستیابی به پاراگراف اول این مقاله است. با تشکر ، سالن

احمق بازی کردن

من آزمایش واقعاً دردناک را برای همیشه ذخیره می کنم. من قصد دارم برای برخی از تحقیرهای عمومی در قالب یک کلاس بداهه ثبت نام کنم. همانطور که احتمالاً می دانید ، improv یک کمدی بدون نسخه است که در آن مجری ها هرچه پیش می روند ، چیزهایی را تنظیم می کنند و اجازه می دهند یک موقعیت پوچ در موقعیت بعدی ایجاد شود. من بسیار ترسیده ام ، اما همانطور که آدام جیم ریسولد - یکی دیگر از مغز متفکر نایک ، که کمپین هایی را با بازی مایکل جردن و اسپایک لی ایجاد کرد - به من گفت ، شما نمی توانید خلاق باشید ، مگر اینکه بخواهید شلوار را به دور مچ پا دور بزنید. آیا رشد خلاقیت من مهمتر از عزت من نیست؟

در تئاتر مگنت ، در شهر نیویورک ، در یک صحنه برهنه با نور کم ، 16 نفر هستیم که سن آنها از 20 تا 60 سال است. ما قانون اول را یاد می گیریم: ساده نیست که خود را گول بزنیم - تشویق می شود. ما یک سری تمرینات را انجام می دهیم که برای به حداکثر رساندن حماقت خود طراحی شده اند. ما ژست های بدن سازی دیوانه می کنیم. ما اعتقاد داریم که پوچ ترین حیوان خانگی حیوان خانگی ماست. (یک زن می گوید مال او زمانی است که موسسات خیریه از او پول می خواهند. من نمی توانم در مورد افراد دیگر کمتر حرف بزنم. من برای خودم یادداشت کردم: شاید او شریک ایده آل برای تمرینات تیمی نیست.)

معلم ما ، ریک ، قانون بعدی را به ما می گوید: بله ، و ... شریک زندگی شما هرچه بگوید ، وظیفه شما تأیید آن و افزودن آن است. اگر او بگوید بازویی از پیشانی شما بیرون می آید ، شما بگویید بله ، و آیا این یک دستکش خوب نیست؟

من با پسری از بوستون جفت شده ام. ریک به ما تکلیف خود را می دهد: ما در حال رانندگی هستیم که بر سر یک جای پارک درگیر هستیم. حالا برو! همه دارند تماشا می کنند. کف دستم عرق کرده است.

پسر بوستون می گوید پای همسرم شکسته است.

من بله خود را به خاطر می آورم و ... چگونه می توانم ایده او را بیشتر پیش ببرم؟

بله ، پس چه؟ جواب میدهم. بچه من دویدن دارد.

از پایین رفتن خودم خجالت می کشم اما مخاطب می خندد. من یک نابغه ام!

خط پایان

بعد از این همه تحصیلات ، من هنوز بزرگترین کار خود را ایجاد نکرده ام. من نمی نشینم که در هیاهوی تب دار عرق کرده به سبک موتزارت بنویسم. (روز کاری من هنوز شامل خیره شدن به فضا و به دنبال آن خوردن میان وعده است - تصور می کنم بیشتر شبیه سالیری باشد.) اما باید اعتراف کنم که نوشتن این داستان کمتر از نوشتن برای من شکنجه شده است. من حتی کمی خندیدم ، که به ندرت هنگام کار آن را انجام می دهم.

و در واقع ، من چند روز گذشته را در یک هیجان خلاقانه از نوع گذرانده ام. من برای تجارت یکی از دوستانم نامی آوردم ، روشهای جدیدی را برای جلوگیری از کنترل اجباری ایمیل کشف کردم و دیوار پسرم را تزئین کردم. با الهام از سفر به موزه هنر متروپولیتن ، نقاشی های پسرم را آویزان کردم و پلاک هایی را در کنار آنها قرار دادم: مرد نارنجی با ماشین بنفش ، توسط جاسپر جیکوبز. هر دو فکر می کنیم این یک شاهکار است.


7 عادت افراد بسیار خلاق

چگونه برخی از بزرگترین ذهنهای تاریخ بزرگترین ایدههای خود را بدست آوردند

1. بازی کنید

با احساس نیاز به سرعت ، بن فرانکلین در کودکی یکی از اولین پره های شنا را ساخت. فرانک گری ، معمار ، که سالن کنسرت والت دیزنی را که در برابر گرانش مقاومت می کند ، در لس آنجلس طراحی کرد ، شناخته شده است که به جای استفاده از رایانه ، ساختمانهای مدل را از کاغذ مچاله ساخته می کند.

2. ایده ها را قرض بگیرید

ویلیام شکسپیر برای بسیاری از نمایشنامه های خود ، از جمله ، امتیازات داستانی مشهوری را ضبط کرد پادشاه لیر . (همانطور که نویسنده فرانسوی ، فرانسوا رنه دو شاتوبریاند نوشت ، نویسنده اصلی كسی نیست كه از تقلید از دیگران خودداری كند ، بلكه اوست كه هیچ كسی نمی تواند از او تقلید كند.) استیو جابز ایده رایانه شخصی را از نمونه اولیه زیراکس كپی كرد و با آن دوید .

3. روی آن بخوابید

سالوادور دالی یک بار گفت ، همه بهترین ایده های من از رویاهای من ناشی می شود. شیفتگی زیگموند فروید به رویاهای خود منجر به راهی جدید برای کاوش روانشناسی شد.

4- هر دانه از یک ایده را جمع کنید

مارتا گراهام ، مشهورترین رقص مدرن ، در کنار یادداشتهای رقص ، دفترهای زیادی را با نقل قول هایی از افلاطون و ویرژیل ، خطاطی می کرد. وودی آلن تکه های کاغذ را با ایده های فیلمنامه (انسان تمام حقه های جادوی یک شعبده باز بزرگ را به ارث می برد) در یک کشوی کنار تخت پر می کند.

5. محدودیت ها را بپذیرید

در سال 1907 ، جیمز موری اسپانگلر که به آسم مبتلا بود ، در جستجوی جاروبرقی بدون گرد و غبار بود ، بنابراین او دستگاهی را از یک فن جعبه ، یک صابون ، یک بالش و یک دسته جارو درست کرد. تئودور سئوس گیزل ، دکتر سئوس ، توسط ناشر خود به چالش کشیده شد که فقط با استفاده از 50 کلمه کتابی بنویسد. تخم مرغ های سبز و ژامبون نتیجه بود

6. با طبیعت ارتباط برقرار کنید

لودویگ ون بتهوون ملودی های سمفونیک را در صداهای حومه شهر شنید. در سال 1941 مهندس سوئیسی جورج دی مسترال پس از مشاهده سوراخهایی که در هنگام پیاده روی در جنگل به لباس او و خز سگش چسبیده بود ، ولکرو را اختراع کرد.

7. رقابت کنید

The Beach Boys و Beatles رقابتی داشتند که منجر به بزرگترین آلبوم های هر گروه شد. با الهام از بیتلز سوهان روح ، برایان ویلسون خلق کرد صداهای حیوان خانگی ، که پل مک کارتنی سعی کرد با آن کنار بزند گروهبان گروه موسیقی Pepper’s Lonely Hearts .

- یولاندا ویکیل