چگونه روح واقعی کریسمس را در راهروهای معامله گر جو (به طور جدی) پیدا کردم

فصل کریسمس گذشته ، در اوج ضرب وشتم تعطیلات ، یک غریبه در یک فروشگاه مواد غذایی شلوغ عجیب ترین هدیه ها را به من داد: یادآوری روح واقعی کریسمس.

آخرین روز مدرسه قبل از تعطیلات کریسمس بود. دوقلوهای 5 ساله من ، مکس و برایان ، از یک کوکی تعطیلات تعویض قند پایین می آمدند ، در حالی که جك ، بچه تقریباً 3 ساله من ، تازه از چرت خواب بیدار شده بود. ما در معرض فاجعه قرار گرفتیم.

سه پسر من با تی شرت های کریسمس و لباس های گره ای جشن گرفته شده ، آن را از روی صندلی های سبد خرید در پارکینگ Trader Joe بیرون می کشیدند. وقتی با دو گاری به درهای اتوماتیک رسیدم (دو بچه در یک ، سوم در دیگری) ، مکس در حامل برایان و جک را کوبید و درگیری با لگد زدن به پاها ، بازوهای بازو و تمسخرهای کلامی درگرفت.

برای بدتر کردن اوضاع ، در آن زمان سعی می کردم فرزند پروری مثبت انجام دهم. اصل اصلی: رفتاری را که می خواهید خاموش کنید نادیده بگیرید. مشکل این است که رفتار ضعیف ، همانطور که در آن روز اتفاق افتاد ، قبل از اینکه از بین برود ، تشدید می شود.

گروه کر مانند گرینچ پسران به محض برخورد به راهروی گوشت به یک کرسندوی گوشگرا رسیدند. بین جیغ های سرسخت مکس ، ضربات محکم برایان و اشک های جک ، احساس کردم تمام نگاه های فروشگاه به من خیره شده است - مادری مجهز که نمی تواند فرزندانش را کنترل کند.

من مطمئن هستم که وقتی سعی کردم چشم ها (و فرزندانم) را نادیده بگیرم ، مواد غذایی خود را جمع کنم و از فروشگاه خارج شوم ، گیج به نظر می رسیدم. اما همانطور که گوشه راهرو ماکارونی را دور می زدم ، زنی ریزه اندام ، موهای بلند قهوه ای ، چشمانی مهربان و کت نخودی برنزه به من نزدیک شد. او نزدیک شد ، به من نگاه کرد - واقعاً به من نگاه کرد - و گفت ، من نمی خواهم دخالت کنم ، اما آیا می توانیم به شما کمک کنیم؟

گیج شدم. او چه پیشنهادی می داد؟ چگونه او می تواند کمک کند؟ و با این حال ، آمدن او باعث تمرکز خوبی برای فرزندان بی ادب من شد.

وی ادامه داد: من شش فرزند دارم. یکی دو تا از آنها می تواند یکی از گاری های شما را بگیرد و از طریق فروشگاه شما را دنبال کند تا بتوانید خرید کنید.

فقط با یک پا فراتر از او ، شش پسر و دختر را دیدم که از 4 تا 12 سال سن داشتند. آنها درست در مقابل سبد خرید او در یک ردیف عالی صف کشیده بودند ، تقریباً مانند بچه های فون تراپ ، که هر کدام در جهت ما لبخند می زدند.

احساس کردم فکم افتاده است. شش من گفتم که آنها بسیار خوب رفتار می کنند. من الهام گرفته ام به نوعی ، او به طور موثر با دو برابر بیشتر از من بچه ها خرید می کرد ، و هیچ یک از آنها در گاری بند نبود.

به طور معجزه آسایی ، سیرک سه حلقه شخصی من ساکت شد. به نظر می رسید که صرف حضور او همه ما را آرام می کند.

پذیرفتن پیشنهاد او باید فکری نمی کرد ، اما اینگونه نبود. من همیشه از کمک ، به ویژه در مورد مسئولیت مدیریت فرزندانم ، پرهیز کرده ام. من حتی وقتی شوهرم از نظر فنی در حال انجام وظیفه با بچه ها است ، برای حل و فصل بحث می پردازم. بنابراین ، من از او تشکر کردم و از طریق فروشگاه رفتم تا وسایل باقی مانده در لیست من را جمع کنم. او به همان سرعت که ظاهر شد در راهروها ناپدید شد.

من در مورد مهربانی او نسبت به پسرانم که از حیوانات وحشی به تایکهای چشم باز تبدیل شده بودند هجوم آوردم. و هنگامی که او را در صف خارج هنگام خروج از فروشگاه دیدم ، برای او دست تکان دادم و دوباره از او تشکر کردم ، و قلبم را برای تأکید لمس کردم.

چند دقیقه پس از ایمن سازی پسران بر روی صندلی های اتومبیل خود ، مکس به خواب رفت ، درهای برایان افتاد در حالی که او برای بیدار ماندن مبارزه می کرد و جک آهنگ Jingle Bells را تا پایان خانه خواند.

همانطور که به سه فرشته کوچکم نگاه می کردم ، به من ضربه زد: گرفتن دست کمک زن می توانست به همه ما کمک کند - و شاید به خانواده او نیز. دریافت کنندگان هدایای ایثارگرانه سنت نیکلاس برای بازگرداندن آنها سخت خمار نبودند. مری هرگز به پادشاهان نگفت ، اوه ، چقدر مهربان است ، اما نه ، من به مرغ یا طلا احتیاج ندارم ، اما از اینکه در این کار متوقف شدم متشکرم. ' جایی در تلاش برای تبدیل شدن به یک مادر بزرگ ، من یک ذهنیت سرسخت را که من می توانم آن را انجام دهم تمام خودم را اتخاذ کردم که جادوی واقعی فصل را از من می گرفت.

همان شب وقتی بچه هایم را در تخت فرو می کردم ، از آنها پرسیدم که فکر می کنند روح کریسمس چیست.

ماکس بلافاصله لوله کشی شد. دوست داشت ، گفت.

این همان چیزی است که من فکر می کنم ، رفیق ، من پاسخ دادم ، هر چند چند شب قبل از اینکه من ممکن است گفته ام دادن. آیا به یاد دارید که امروز در Trader Joe چه اتفاقی افتاد؟

آن خانم خوب سعی کرد به شما کمک کند ، همه آنها در جواب موج پاسخ دادند.

میدونی چیه؟ گفتم که این دوست داشتنی است چند سال دیگر ، وقتی کمی بزرگتر می شوید ، امیدوارم که با هم ، همان مهربانی را به خانواده دیگری که در تلاش هستند ، نشان دهیم.

حالا ، یک سال بعد ، من هنوز در همان Trader Joe خرید می کنم ، اما دیدگاه من در مورد پذیرش کمک به طور چشمگیری تغییر کرده است. در ژانویه ، وقتی پدرم بعد از جراحی دچار عارضه شد و من می خواستم در کنارش باشم ، وعده های غذایی را برای خانواده ام از یک دوست قبول کردم. من وظایف مادرم را برای آخر هفته کامل پشت سر گذاشتم تا در یک عقب نشینی نویسنده شرکت کنم. و ، وقتی من با هر سه بچه به معامله گر جو برخورد کردم ، و دفتردار پیشنهاد کمک به من در اتومبیل را داد ، من همیشه می گویم بله!

در کمتر از یک دقیقه ، تمایل ساکت آن زن مرموز برای کمک به من یادآوری کرد که معجزات مهربانی در اطراف ما هستند. ما فقط باید پذیرای آنها باشیم. و این هم بخشی از جادوی فصل است.