زن الهام بخشی که میزهای دست سازش جوامع را به هم نزدیکتر می کند

در حدود 30 مایلی مایل دورتر از غرفه های آب شور و نمکی ساحل ویرجینیا ، ردیف هایی از خانه های آستین دار و مرتب در خیابان های Culpepper Landing قرار گرفته اند. نزدیک به یک قرن پیش ، این سرزمین یک مزرعه 488 هکتاری بود ، که غنی از ذرت ، گندم و سویا بود. نه سال پیش ، این یک ساخت و ساز کوچک مسکونی بود که فقط در حدود 40 خانه در شهر Chesapeake ، ویرجینیا وجود داشت. اکثر همه یکدیگر را می شناختند. تیم گودج ساکن دیرینه (در آن زمان همه او را به عنوان شهردار صدا می زدند) به یاد می آورد كه مهمانی ای برگزار كرد كه در آن یك خوك سوخاری برای تغذیه كل محله كافی بود.

با بهبود اقتصاد ، Culpepper Landing رونق گرفت و اکنون حدود 700 خانه در اندازه های مختلف دارد که در بسیاری از آنها خانواده های جوان نظامی مستقر در ایستگاه نیروی دریایی نورفولک و سایر پایگاه های مجاور واقع شده است. چیزی که من در مورد محله دوست دارم این است که ما همه گروه های اقتصادی اجتماعی را بدست می آوریم ، همه با هم زندگی می کنند و با هم همسایگی می کنند ، و این چیزی نیست که قرار است انجام دهیم؟ لیندا رایس ، ساکن ، که در بنیاد جامعه راه های همپتون کار می کند ، می گوید ما قرار است که یکدیگر را دوست داشته باشیم و یکدیگر را بشناسیم. هنوز هم ، رایس می گوید ، رشد سریع باعث شده است منطقه احساس گمنامی بیشتری داشته باشد. این روزها ملاقات با افراد جدید سخت تر است.

که ما را سر میز می آورد.

وقتی بهار امسال به Culpepper Landing رسیدم ، دو میز جامد سدر غربی وجود داشت تحویل سارا هارمیر ، که به پدرش کمک کرده بود آنها را در یک انبار در نزدیکی آستین ، تگزاس درست کند. برای ایجاد یک میز عظیم و تهیه شام ​​برای دوازده رهبر جامعه ، آنها بخشی از انتها ترتیب داده شده بود ، بخشی از یک مبارزه ضد گرسنگی از والمارت ، گروه رفع گرسنگی تغذیه آمریکا ، واقعی ساده ، و بعدی ، شبکه رسانه های اجتماعی برای محله ها. ایده این بود که اعضای Nextdoor همسایه ای را برای میزبانی مکالمات با رهبران محلی در مورد مقابله با گرسنگی معرفی کنند - و رایس دست خود را برای Culpepper Landing بلند کرده بود.

اولین چیزی که پشت میز اتفاق افتاد یک دعا بود: از شکرگزاری که با هم ناهار می خوریم ، به امید آن خانواده هایی که غذا ندارند روی میزهایشان

مورد بعدی که روی میز اتفاق افتاد ، مکالمه بود. ابر شومی درحال غلتیدن بود و بادها شدت گرفتند ، بنابراین گروه هر کدام نزدیکتر جمع می شدند تا وقتی هر مهمان یک داستان شخصی را گوش می دادند ، گوش دهند. سرآشپز گری لوبلانک ، که در نزدیکی چساپیک زندگی می کند و شام آن شب را درست کرده بود ، پس از طوفان کاترینا هنگام داوطلب شدن در زادگاه خود در نیواورلئان از آنقدر ناراحت شد که او را برای پیدا کردن Chefs Mercy ، یک سازمان غیر انتفاعی که برای وعده های غذایی قربانیان بلایای طبیعی سرو می کند ، منتقل کرد. . دلنا بوفالو و دخترش ، نیشلل ، بنیانگذاران یک موسسه خیریه گرسنگی محلی ، آشپزی صدها خانواده نیازمند را از آشپزخانه خود توصیف کردند ، علی رغم اینکه خودشان توان مالی کمی داشتند.

آخرین چیزی که روی میز اتفاق افتاد یک احساس بود. من می توانستم احساس کنم که تغییر ایجاد شده است و میهمانان می خواهند آن را ادامه دهند. روت جونز نیکولز ، مدیر عامل شرکت بانک غذایی جنوب شرقی ویرجینیا و ساحل شرقی ، از برگزاری مکالمات بیشتر در میزهای بیشتری در گوشه گوشه ایالت صحبت کرد. این یک واکنش شیمیایی است که هارمایر ، که از پنج سال گذشته میزهای خود را در سراسر کشور تحویل داده است ، بارها و بارها دیده است.

او می گوید ، دو هزار سال پیش ، ما را دوست داشتیم كه همسایگان خود را دوست داشته باشیم و این مطمئناً من را تحریک می كند. در حال حاضر دنیا کمی دیوانه است و ما می توانیم در تعاملات خود از عشق بیشتری استفاده کنیم. بسیاری از مردم نیاز دارند که احساس شوند و دیده شوند. و این سخت است - همسایگان من همه مثل من نیستند. اما روش هایی وجود دارد که ما می توانیم به یکدیگر متصل شویم و میز مکانی طبیعی و زیبا برای انجام این کار است. وقتی پشت یک میز بزرگ نشسته اید ، احساس می کنید بخشی از چیزی هستید.

وقتی او به آن فکر می کند ، بیشترین لحظات خوب هارمایر دور یک میز اتفاق افتاده است. او در هوستون با مادری که مربی مهد کودک بود بزرگ شد و هر وعده غذایی یک لحظه قابل آموزش بود - یک بشقاب با استیک ، سالاد و توت فرنگی Jell-O به درس نامه تبدیل شد s هنگامی که هارمیر در دبیرستان تحصیل می کرد ، پس از مرگ مادرش در اثر سرطان ، فقط او ، خواهرش و پدرش پشت میز شام بودند که هر سه با هم رابطه نزدیک داشتند.

در مدرسه تحصیلات تکمیلی در آرکانزاس ، هارمایر یک رستوران خارج از خانه خود اداره کرد. او یک منو را در دستگاه پاسخگویی گذاشت و رزرو کرد و هر ساعت 16 نفر را در اتاق تلویزیون تبدیل کرد. (این واقعیت که کافه ایوان سرخ بسیار غیرقانونی بود ، همانطور که وی می گوید ، مانع از این نبود که رئیس دانشگاه میهمانان را برای شام بیاورد.) بعداً ، اجتماع مردم به حرفه او تبدیل شد ، زیرا وی برای سازماندهی مراسم های جمع آوری کمک مالی برای یک مرکز تحقیقاتی مهم سرطان کودکان

تا سال 2010 ، او به دفتر بیمارستان دالاس منتقل شد. او در حال زندگی و نفس کشیدن به کار خود بود و در نتیجه شناختن مردم برای او دشوار بود. او به یاد می آورد که من تمام وقت کار می کردم و از انجام آن خوشحال بودم ، اما فهمیدم که باید در زندگی من تغییر ایجاد شود. کار من احساس هدفمند بودن می کرد ، اما بسیار طاقت فرسا بود.

یکی از دوستانش او را به چالش کشید که فکر کند چه زمانی خوشبخت ترین است ، و او مدام به کافه ایوان سرخ برمی گشت: این بهترین سال زندگی من بود. او می گوید چیزی در مورد جمع کردن مردم ، غذا و اتصال وجود داشت. او تصور می کرد همسایگان را در حیاط خانه اش میزبانی کند و از پدرش ، لی هارمیر ، خواست یک میز به اندازه کافی بزرگ برای 20 صندلی برای او بسازد.

اینکه پدر هرگز میز درست نکرده و دختر حتی نمی داند 20 نفر از همسایگانش سرعت گیر هستند. او تصویری خشن از آنچه می خواست ترسیم کرد - یک میز خانه کشاورزی از سرو قرمز غربی. لی ، مدیر بازنشسته نفت و کارگر آماتور چوب ، که در یک مزرعه خانوادگی در خارج از آستین زندگی می کند ، برای راهنمایی در اینترنت حاضر شد و میز را در یک انبار پشت خانه اش ساخت. در مارس 2012 ، سارا قطعه تمام شده را در حیاط پشتی آرام دالاس خود قرار داد و دو لوستر را از درخت بلوط بالا آویزان کرد. او می گوید ، من هدف گذاری کردم که در آن سال تلاش کنم به 500 نفر خدمت کنم ، این یک عدد تصادفی بود. اما این به من چیزی داد تا در مورد آن تعمق کنم.

او از طریق سایت Nextdoor نام و آدرس 300 نفر را در منطقه SOHIP (South of Highland Park) خود پیدا کرد. سپس او همه نامه های مدرسه قدیمی را به او دعوت می کند So Hip SOHIP Soiree ، از مردم می خواهد اگر هرگز با همسایگان خود ملاقات نكرده اند ، بیرون آمدن را در نظر بگیرند و لطفاً ظرفی را برای اشتراك به همراه داشته باشند. بیش از 90 نفر حاضر شدند. او می گوید من کاملاً از من دور شدم. من همان شب فهمیدم ، وقتی مردم از راهرو پایین می آمدند ، مردم فقط می خواهند دعوت شوند.

در حال حاضر دنیا کمی دیوانه است و ما می توانیم در تعاملات خود از عشق بیشتری استفاده کنیم. بسیاری از مردم نیاز دارند که احساس شوند و دیده شوند.

بنابراین او همچنان به دعوت همسایگان برای مهمانی های تولد ، کنسرت و موارد دیگر ادامه داده است. بودجه این مجالس ماهیانه حدود 75 دلار است. بیشتر وعده های غذایی قابلمه است و همه چیز به سبک خانوادگی ارائه می شود و میهمانان نشانه هایی را می گیرند که وظایفی مانند پر کردن نوشیدنی ها ، پاکسازی بشقاب ها و دادن نان تست را به آنها اختصاص می دهد. او می گوید ، این روش من برای بیرون آمدن از ذهنیت است که من باید به عنوان میزبان همه کارها را انجام دهم ، و مردم را به ایجاد چیزی با هم دعوت می کند. او به خاطر نمی آورد آخرین باری که ماشین ظرفشویی خود را بارگذاری کرده است.

هشت ماه پس از اولین شپش خود ، میهمان 500 از راهپیمایی شکرگذاری عبور کرد: یک مادر تنها با دو پسر و یک دختر ، و غذای کدو خاله اش را حمل می کرد. هارمیر احساس کرد که انگار لحظه در حرکت آهسته در حال رقم خوردن است ، در حالیکه هارمایر می پرید و کف می زد ، تاجی و ارسی با شماره 500 روی آن پوشیده بود و به پدرش نگاه می کرد که او را تشویق می کند. او می گوید من می دانستم که پس از آن نمی خواهم متوقف شوم. آن سال کاملاً در سالن کافه ایوان سرخ من پیروز شده بود.

طی چند ماه آینده ، طرحی شروع به شکل گیری کرد. او به پدرش زنگ زد: آیا شما می خواهید میزهای بیشتری درست کنید؟

هارمایر در حال حاضر به بیش از 3000 نفر در میز حیاط خانه خود خدمت کرده است. او حدود یک سال پیش کار خود را در بیمارستان رها کرد تا به طور تمام وقت در شرکتی که او Neighbor’s Table نامیده است کار کند. وی جداول را در 28 ایالت قرار داده است ، با این هدف که تا سال 2020 یکی از هر 50 ایالت داشته باشد.

لی هنوز هر قطعه را در انبار خود درست می کند. او هر بار 800 پوند تخته درخت سرو قرمز غربی می خرد و با دقت آنها را بر اساس رنگ طبقه بندی می کند. ابزار او ساده است - یک میتر برای برش دادن تخته ها ، پیچ ها و یک مته برای اتصال تخته های بالای میز ، یک اره میز برای بریدن شکاف در پاها برای تیرهای پشتیبانی. هر تخته قبل از مونتاژ از یک سنباده درام عبور می کند و پس از آن دوباره با دست سمباده می شود. پدر و دختر از لکه های محافظ آب و هوا استفاده می کنند و با اشاره به ریشه های تگزاس خود ، میزها را با یک مارک آهنی داغ به پایان می رسانند. آنها میزها را به قیمت 1700 دلار به بالا می فروشند. سارا خودش آنها را از پشت کامیون اجاره ای تحویل می دهد و خریداران و همسایگانشان برای تخلیه و مونتاژ او به او می پیوندند.

در اوایل سال جاری ، او در عرض 9 روز 18 جدول همسایه ارائه داد ، و از تگزاس به کالیفرنیا ، اورگان ، وایومینگ و کلرادو رانندگی می کرد. او می تواند زایمان ها را به خارج از کشور واگذار کند ، اما شخصی بودن این موضوع کل موضوع است. او می گوید ، بیشتر افرادی که میزهای ما را تهیه می کنند می خواهند بخشی از کاری باشند که ما انجام می دهیم و می خواهند بخشی از چیزی بزرگتر از خودشان باشند. بسیاری از مشتریان اشخاص یا خانواده هایی هستند که برای حیاط خانه خود میزی می خرند ، اما وی همچنین میزهایی را در کلیساها و مشاغل و مکانهای عمومی قرار داده است. (کارزار ضد ضد گرسنگی اخیر با والمارت میزهایی نه تنها در Chesapeake بلکه در فضاهای مشترک شارلوت ، ققنوس و پیتسبورگ نیز قرار داد.)

هارمایر اغلب برای اولین وعده غذایی پشت میز می ماند. او می گوید سعی دارد بیشتر از صحبت کردن ، گوش دادن را انجام دهد. جیمز و سارا اشنایدر ، صاحبان رستوران در کلارکستون ، میشیگان ، یک میز برای خانه خود خریداری کردند و سپس ، یک سال بعد ، چهار مورد دیگر را در سطح پایین تر از بانک فدرال رزرو قرار دادند ، رستورانی که آنها از یک ساختمان قدیمی بانک تبدیل کردند. هدر و کریس کنگو در دیابلو ، کالیفرنیا ، برای همه خانواده های جدیدی که وارد کلاس ششم پسرشان می شوند ، مهمانی دور میز خود برگزار کردند تا انتقال بچه ها قبل از اولین روز مدرسه راحت شود. خریداران میهمانی های خانوادگی ، مهمانی های آشنایی با همسایگان خود ، شام برای خانواده های پناهنده و شب های غلات با دوستان خود برگزار کرده اند. هارمایر می گوید همه ما بسیار معمولی هستیم ، اما با جمع شدن در کنار هم کار خارق العاده ای انجام می دهیم.

در بازگشت به Culpepper Landing ، سرانجام هنگامی که بشقاب های شام پاک می شدند ، خورشید ابرها را شکست. میزها برای همیشه در میدان می مانند ، هدیه ای از طرف اسپانسرهای مراسم. لیندا رایس توضیح داد که کمیته اجتماعی جامعه قبلاً درمورد احتمالات ماهانه احتمالی بحث می کرد. شاید آنها همانطور که در شام شام های توماس جفرسون در ویرجینیا برگزار می شد ، یک موضوع را انتخاب می کردند و آن را روی کل میز می گذاشتند. رایس می گوید ، این جداول برای ایجاد جامعه بسیار مهم خواهد بود. آنها توانایی تغییر محله ما را دارند.

برای جشن گرفتن ورود میزها ، ساکنان از خانه هایی که برای یک مهمانی بلوک در کنار شهر قرار گرفته بودند ، سرازیر شدند. یک کامیون تاکو راه اندازی شد ، یک دی جی شروع به بازی کرد ، و توپ های فوتبال از همه جهات می غلتیدند. خانواده هایی که برای جلوگیری از یک فریزبی گمراه ، کنار میزها غذا می خورند. دو نوجوان شانه به شانه روی نیمکت نشسته و روی تلفن جمع شده بودند. پدر و دختری برای بررسی نحوه ساخت آنها ، از زیر میزهای زانوی خود بالا رفتند و تیرهای تکیه گاه را به هم چسباندند.

در کنار من ، مادری نیمکت نشین شد و کودک نوپای او را که سعی داشت غذا بخورد ، نگه داشت و صفحه اش را از دست داد و لوبیای سیاه را روی سطح آن ریخت. همانطور که مادر چشمان خود را چرخاند و به لکه آغوش گرفت ، به من گفت که یک شب که با یک نماز شروع شده بود با نوعی غسل تعمید توسط تاکو پایان می یابد. قرار بود در این میز اتفاقات جادویی رخ دهد.