باغ من هرگز آنطور که تصور می کنم خاموش نمی شود ، اما لذت پذیرفتن از نقص را پیدا کرده ام

در MIDLIFE ، تازه یک نفره ، من تصمیم گرفتم حیاط خانه خود را به یک باغ عالی تبدیل کنم. نمی دانم چرا خودم را قادر به چنین تلاشی دانستم. من به سختی با تخت گلهای بیرون از خانه ای که با شوهر سابقم به اشتراک گذاشته بودم ورقه ورزی کردم و نتایج متوسطی کسب کردم. من با گیاهان آپارتمانی سابقه اسف بار داشتم. این من را متوقف نکرد ، در حالی که بیل در دست من در ماه آوریل اول بیرون رفتم. از زمان امضای سند نامه به خانه ، من با چشم انداز گل صد تومانی و گل آفتابگردان و گوشه های شیرین و سایه دار در سرم خوابیده ام. من اعتقاد داشتم که می توانم آنچه را که باید بدانم برای تحقق بخشیدن به این چشم اندازها یاد بگیرم. من عزم تکانشی خود را از زندگی خود به عنوان یک داستان نویس درک کردم. من می خواستم باغ وجود داشته باشد ، اما مهمتر از همه ، به نظر می رسد باغ مانند داستان های خاصی می خواهد وجود داشته باشد.

حیاط پشتی آن زمان بیش از باغ حیاط بود. دو حصار نامناسب ، یکی رو به جلو افتاده ، حاوی یک چمن شبدر بود که به یک بالشتک پارکینگ بتونی برخورد می کرد. در بالا ، خطوط برق و کابل ها در کوچه ای آویزان شده اند. یک چوب سگ وجود داشت که صاحب قبلی گربه اش را دفن کرده بود و تخت گل هایی از چوب پلاستیکی ، پر از بوته های گل سرخ و لیریوپ - گیاهانی که من کلیشه می دانم. ابتدا چوب مصنوعی را بیرون کشیدم و قصد داشتم که سرانجام آن را با سرو جایگزین کنم. گل بوته های گل رز و لیریوپ را حفر کردم و آنها را به یک دوست در یک سطل آب دادم. سپس پشت میز پاسیو که با بتون دامن زده بود نشستم. به اطراف نگاه کردم و اجازه دادم ذهنم بچرخد.

من می خواستم باغ من یک فضای وحشی ، آزاد ، زنده با رنگ های اصلی و حرکت و شگفتی باشد. ویسکهایی که مانند پرها در باد گرفتار می شوند. پیچاندن انگورها و شکوفه های ترکیدن. من گوجه فرنگی زیبا ، ریحان زیبا و توت فرنگی پرپشتی برای دو دخترم و من که تمام تابستان را میهمانی کنیم ، پرورش می دادم. در جایی ، ویستریا به انگلیسی می چکد. (عشق من به رمان های قرن نوزدهم بریتانیا و اقتباس های سینمایی آنها به شدت بر حساسیت من تأثیر می گذارد.) از تخت خواب های تیز ، هیولاک در کنار ابرهای توری ملکه آن فوران می کرد. طلاهای طلا و سلطنت ها روی گل های وحشی که قصد داشتم در کنار حصار رشد کنم ، غذا می خورند.

شش سال بعد ، من هنوز آن باغ را می خواهم. هر بهار ، من در کمپوست کار می کنم و علف های هرز را کم می کنم ، بذر می پاشم ، و پیوند می کنم. سپس نقشه ای را که انجام داده ام ترسیم می کنم و تمام تابستان را به آن اضافه می کنم تا اینکه گرمای بالتیمور مانع کاشت من شود. هر پاییز ، نقشه بهار را با قلم قرمز مشخص می کنم. دفعه بعد خیار را آنجا نگذارید. کپک لکه دار. سنگ نوردی را به حصار حرکت دهید - به آفتاب بیشتری احتیاج دارد. سال بعد ، دوباره این کار را انجام می دهم. من صدها دلار خرج خاک و بذر و گیاهان و جعبه های گل چوبی ، گلدان های سفالی ، آویزها ، یک کرست سیم برای بومادران پاپریکا کرده ام که روی آن غلتیده و سرهای زیبای آن را در ساقه های چسبناک خود دفن کرده ام. از آوریل تا آگوست ، روزم را با قدم زدن در بیرون با یک فنجان قهوه ، جستجوی شکوفه ها و شاخه های جدید آغاز می کنم ، و روز خود را با تنگی در تختخواب به پایان می رسانم ، شکوه و عظمت صبح رنگراد یا دیجیتالیس را از بین می برم ، پاهای من لکه دار است خاک

ایده ها به سرعت تربچه جوانه می زنند. من سعی می کنم سیب زمینی را در گونی گل مینا بپوشانم! کنگر فرنگی چطور؟ من این پیاز گمشده را از شربت شربت خانه می کارم و می گذارم به گل دانه های برف تبدیل شود! آیا ناودانهای فلزی متصل به حصار برای رشد مخلوط فنر کار می کنند؟ در مورد سبدهای آویزان کنار در و درخت انجیر در آن تکه آفتاب چطور؟ با رانندگی به دانشگاهی که در آن تدریس می کنم ، جلو می روم تا یک انگور کدو تنبل را که کنار یک گاراژ آموزش دیده است ، بررسی کنم. در حال نوشیدن قهوه با یکی از دوستانم در یک تراس ، از شانه او از ترکیبی جذاب از شوید و گلدوز عکس می گیرم. سال گذشته ، من با یک گیاه کاشت روی در بازار مواد غذایی محلی وسواس پیدا کردم ، و با یک گیاه هورنژیا Little Lime و انگور سیب زمینی شیرین سلطنتی کردم. در کنار دروازه من خیره کننده به نظر می رسید اما هزینه آن 400 دلار بود. در عوض من یک سطل زباله فلزی و سوراخ هایی در پایین آن برای تخلیه خریداری کردم تا اثر دوباره ایجاد شود.

صبح های تابستان ، زیر سایه چتر ، میز پاسیو میز تحریر من دو برابر می شود. شوهر جدیدم قبل از بستن پشه ها از درب آشپزخانه به من خوش شانس می گوید. دخترانم از پنجره های اتاق خواب تهویه مطبوع خود را خداحافظی می کنند. پابرهنه ، لپ تاپم را باز می کنم. اسطوخودوس و نعناع هوا را معطر می کنند. یک تاک انگور موج می زند و روی حصار می چرخد ​​و از خوشه های چمن درخت استفاده می کند. آبشار انگور خیار از یک گیاه. گلهای وحشی با پروانه ها پرواز می کنند و با زنبورهای عسل همهمه می شوند. وقتی روی جمله ای گیر می کنم ، غذای پرنده را برای کبوترها یا علوفه را در بستر سرو برای توت فرنگی و نخود پر می کنم. من یک پرستار کاترپیلار را روی ساقه یک گل بخار تماشا می کنم. اگر همانطور که ویرجینیا وولف گفت ، هر زن نویسنده ای به یک اتاق مخصوص خودش احتیاج دارد ، من اتاقم را بیرون پیدا کرده ام.

آن صبح ها در میز - تنها در شرکت گلها ، گیاهان ، پرندگان و حشرات - نیش شکست باغبانی من را از بین می برد. بنابراین بسیاری از ایده های مشتاقانه من از بین نمی روند: دستگاه گلدان گونی دو سیب زمینی بدست آورد. سطل آشغال ، تاج گذاری شده با یک گل ادرار ، هنوز مانند یک سطل آشغال به نظر می رسید. من تمایل به کاشت بیش از حد دارم: سبدهای آویزان درب پشت با جنی خزنده بهم ریخت. من از تناسب خوبی برخوردار نیستم: قرار نبود درخت انجیر 50 برابر بزرگتر از آبی تگزاس باشد. گاهی اوقات من پاک می شوم ، و یک گیاه هندوانه را از ریشه می کنم تا تلاش کنم تاک های آن را گره بزنم. برخی از گیاهان به طور مداوم از من دور می شوند: گوزن ها ، به معنای درخشان و ملایم بودن ، همیشه به نظر می رسد لگی و نرم است. هر سال ، آشفتگی را پاک می کنم و آخرین گلدان خانه را پر می کنم.

و سپس رابطه شکنجه شده من با انگور شور و شادی پیچیده وجود دارد. یک گل سرخ پیچ و خم روی پایه ای از گلبرگهای سبز روشن ، بیش از گلهای گلدان گل من ، گل صد تومانی ، کیهان شکلاتی یا کوهنوردی یاس من را به وجد می آورد. من از سالی که اولین بار آن را در مهد کودک مشاهده کردم ، انگور شور کاشتم و هر ساله آنچه را که امیدوارم انجام نمی دهد - یعنی شاخ و برگهای براق خود را گسترش دهد و از ژوئن تا اوت شکوفا شود. اولین تابستان ، گیاه در گلدان از بین رفت. تابستان دوم ، به زمین منتقل شد ، فقط برگها رشد کرد. تابستان سال گذشته ، با کود بیشتر و جابجایی مجدد ، انگور حصار را از بین برد و جوانه های ریز و سپس جوانه های بزرگتر را بیرون زد. هر روز صبح ، با فنجان قهوه می رفتم بیرون تا ببینم چه شکوفا شده است. هر روز صبح ، گلهای شور احساس نمی کردند. خرداد گذشت. جولای. همانطور که تابستان به پاییز رسید ، من نقشه را بیرون آوردم و نوشتم ، هرگز باز نشد !! به راستی ، آیا برای باغبان چیزی ناامیدکننده تر از یک انگور شور که حصار شما را پوشانده باشد ، پوشیده از گلهایی که تمام تابستان بسته می مانند ، دنیایی از شکوه و عظمت منحصر به فرد ، به روی شما بسته است؟

با وجود چنین آزارهایی ، من این حقیقت را پذیرفته ام که هرگز به باغ عالی خود نخواهم رسید. تختخواب واقعی هرگز با دید من نسبت به تختخواب مطابقت نخواهد داشت. من هرگز متخصص نخواهم شد من فقط خیلی کنترل دارم. من می توانم درخت انجیر را هرچه دوست دارم هرس کنم ، اما ممکن است به جای عمودی ، به صورت افقی رشد کند. مگس های سفید به جوانه های بروکسل می آیند. کاردینال ها شکوفه های کدو سبز را خواهند خورد. یک هفته باران گرمسیری گوجه فرنگی ها را منفجر می کند. علفهای هرز پروانه یک سال از جوانه زدن فاصله می گیرند.

و انگور شور وقتی تصمیم بگیرد خودش تصمیم بگیرد ، همانطور که من سرانجام در هفته آخر ماه اوت تصمیم گرفتم. من در صبح صبح ، رو در رو با آن پنج شکوفه پیچیده و متلاطم ایستادم و احساس کردم بخشی از یک معجزه هستم. اگرچه گلها تا ظهر بسته می شوند و دیگر هرگز باز نمی شوند ، اما خاطره زیبایی آنها فصل آینده را امیدوار می کند.

اولین رمان در داستان های جین دلوری ، بالکن (7 دلار ؛ amazon.com ) ، برنده جایزه سو کافمن برای اولین داستان از آکادمی هنر و ادبیات آمریکا شد. او در دانشگاه بالتیمور به نوشتن خلاقیت می پردازد.