S.E. هینتون در پنجاهمین سالگرد بیگانگان تأمل می کند

S.E. هینتون فقط 15 سال داشت که داستان کوتاه را نوشت که بعداً تبدیل به داستان شد خارجی ها . تا زمان فارغ التحصیلی دبیرستان وی قرارداد انتشار داشت. اما او به دنبال یکی نبود. هینتون می گوید ، من هرگز حتی به انتشار آن فکر نکرده ام ساده واقعی . من تازه داشتم زندگی می کردم

چه زمانی خارجی ها در سال 1967 منتشر شد ، YA هنوز ژانری قابل فروش نبود. همانطور که هینتون توصیف می کند ، در آن زمان تعداد بسیار کمی کتاب برای نوجوانان وجود داشت. وی توضیح می دهد که اگر شما مطالعه کتابهای مربوط به اسب و حیوانات را به پایان رسانده بودید ، اما آماده کتابهای بزرگسالان نبودید ، دیگر چیزی برای خواندن باقی نمی ماند. همه کتابهای نوجوانان درباره 'مری جین به جشن می رود' بود. برای من ، زندگی زندگی نوجوان را آنطور که می دیدم منعکس نمی کرد.

مربوط: تاریخچه غافلگیرکننده و کوتاه داستانهای بزرگسالان جوان

هینتون از زمان دبستان نویسنده ای مشتاق ، برای حل این مشکل تلاش کرد: نوشتن مطلبی که دوست دارد خودش بخواند. تحت تأثیر داستان دوستی که هنگام بازگشت به خانه از مدرسه مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود ، هینتون نگاهی بی ادعا به رقابت تلخ بین Greasers ، یک باند سخت خیابان و جورابهای خوش گذران تر داد. در طول راه ، او اهمیت خانواده (چه از طریق تولد و چه از طریق انتخاب) و مبارزه دردناک اما ضروری برای یافتن جایگاه خود در جهان را به دست آورد.

خارجی ها در ادامه بیش از 14 میلیون نسخه فروش کرد. خواندن در برخی از مدارس الزامی شد و در برخی دیگر ممنوع شد. در سال 1983 ، یک نسخه سینمایی به کارگردانی فرانسیس فورد کوپولا منتشر شد که به شروع حرفه بازیگران جوان از جمله راب لوو ، رالف ماکیو ، پاتریک سوئیز و تام کروز کمک کرد.

مربوط: 31 نویسنده برجسته کتاب های مورد علاقه خود را انتخاب می کنند

به افتخار سالگرد نیمه صد سالگی کتاب در 24 آوریل ، خوانندگان جوان پنگوئن آزاد شد نسخه 50 سالگرد پاییز گذشته شامل نامه های رد و بدل شده بین هینتون 16 ساله و ویراستار او ، عکسهای پشت صحنه اقتباس فیلم و یادداشت های اعضای بازیگران درباره فیلم. هینتون خودش در مسیر حافظه قدم زد ساده واقعی به میراث رمان نگاهی بیندازد و اینکه چرا فکر می کند این سالها موفق شده است محبوب بماند.

چه چیزی شما را به نوشتن الهام کرد خارجی ها ؟
حدود سه الهام بخش وجود داشت. یکی اینکه من فقط نوشتن را دوست داشتم و همیشه داشته ام. دو ، من از جنگ اجتماعی که در دبیرستانم بین کلیساها اتفاق می افتاد ناراحت شدم. دو افراط Socs و Greasers بودند ، اما من می توانستم یک دائرlopالمعارف بنویسم که همه را در بر بگیرد: افراد زرنگ و فن ، مردم تئاتر ، شوخی ها. من در یک محله Greaser بزرگ شدم ، اما در کلاسهای دانشگاهی با بسیاری از Socs قرار گرفتم ، بنابراین می توانستم هر دو طرف را ببینم. من به نوعی فقط ناظر بودم. اما وقتی دوستم مورد ضرب و شتم قرار گرفت ، آن موقع بود که من عصبانی شدم و یک داستان کوتاه در مورد بچه ای نوشتم که در راه بازگشت از خانه به فیلم ها کتک خورد. سومین دلیل نوشتن این کتاب این بود که می خواستم چیزی را بخوانم که واقعاً مربوط به زندگی دبیرستان باشد همانطور که من آن را دیدم.

شما به دنبال انتشار این کتاب نبودید. معامله کتاب شما چگونه شکل گرفت؟
داشتم با یکی از دوستانم صحبت می کردم و او به من می گفت که مادرش کتابهای کودکان را نوشت. وقتی به او گفتم من هم نوشتم ، او مادرش را وادار كرد كه نگاهی بیندازد و مرا با شخصی كه نام مأمور به من داد متصل كند. من نمی دانستم تفاوت بین نماینده ، ناشر ، ویرایشگر یا هر چیز دیگری چیست!

فکر می کردید که به نامه هایی که شما و ویراستار خود ، ولما وارنر ، رد و بدل کرده اید ، چه نگاهی دارید؟
من از زمان نوشتن آن نامه ها ندیده بودم! آنچه برای من جلب توجه کرد این بود که سبک من تغییر نکرده است. من آنها را به شوهرم نشان دادم و او گفت ، شما می توانستید اینها را دیروز بنویسید. من همچنین دوست داشتم ببینم که آنها چگونه با من مانند یک حرفه بزرگسال رفتار می کنند و من مانند یک حرفه ای بزرگسال پاسخ دادم.

شما به شدت درگیر فیلم بودید. از اقتباس راضی بودید؟
من برای همه چیز آنجا بودم: فیلمنامه را با فرانسیس [فورد کوپولا] نوشتم ، به تمرینات کمک کردم ، به مکان های پیشاهنگی کمک کردم. ما کل کتاب را فیلمبرداری کردیم ، اما فیلم باید به شدت قطع شود. قلب کتاب را قطع کرد ، کتابی که برای من پیوند بین برادران است. فرانسیس نامه های بسیاری از طرفداران کتاب را برای پرسیدن آنچه در صحنه های خاصی اتفاق افتاده آغاز کرد و او به نوعی از این موضوع خجالت می کشید. او قرار بود این فیلم را به کلاس نوه اش نشان دهد بنابراین بازگشت و صحنه های گمشده را دوباره برید و مجدداً اکران کرد [در سال 2005]. اما من عاشق کار روی فیلم بودم. من خیلی به فرانسیس و پسران نزدیک شدم.

چه توصیه ای به نویسندگان جوان و مشتاق دارید؟
نگران انتشار نباشید ، نگران نوشتن باشید. از بچه ها شنیدم ، نمی دانم که می خواهم این کتاب را بنویسم یا نه ، زیرا نمی دانم آیا روزی چاپ می شوم یا خیر. فقط باید نگران خوب بودن نوشتن خود باشید. شما باید بخوانید و تمرین کنید ، بخوانید و تمرین کنید. این تمام کاری است که من برای توسعه مهارت های نوشتاری خود انجام داده ام: خواندن و تمرین. لازم نیست که در زمینه نوشتن خلاقیت درس بگیرید. جین آستین یک معلم عالی نوشتن خلاق است. او در کتابخانه است و کتابخانه رایگان است. من هر سال همه کتابهای آستین را دوباره می خوانم و همیشه چیز جدیدی پیدا می کنم.

از 50 سالگی کتاب چه احساسی دارید؟
خوب ، من در بیستمین سالگرد شگفت زده شدم ، اما دیگر نمی توانم تعجب کنم. این چند نسلی است: پدربزرگ و مادربزرگ آن را با مادربزرگ های خود به اشتراک می گذارند. نوشتن آن را از 15 سالگی شروع کردم و هرگز چاپ نشده است. خارجی ها تا حدی در مورد هر چیزی بخشی از زندگی من بوده است.

فکر می کنید چرا این کتاب هنوز در بین کودکان طنین انداز است حتی اگر آنها هرگز نام Soc یا Greaser را نشنیده باشند؟
آنها مفهوم درون گروهی و خارج گروهی را درک می کنند بلافاصله. مستقیما . آنها همچنین مفهوم احساسی را درک می کنند که احساس می کند هیچ کس دیگری حتی در گروه خودتان احساسی را مانند شما احساس نمی کند یا مانند شما فکر نمی کند. من فکر می کنم من فقط آن را در زمان مناسب زندگی ام نوشتم. چهار سال بعد نمی توانستم آن را بنویسم. من نمی توانستم آنقدر آرمان گرا باشم. و این همان چیزی است که بچه ها با آن ارتباط برقرار می کنند ، همان احساسات واقعی من در آن زمان.