چرا مادر نویسنده جنیفر وینر او را همیشه زمین گیر نگه می دارد

مادرم از زمانی که من به سن کافی رسیده ام تا بتوانم یک مداد قرمز چاق را از صفحه ای آستانه دار عبور داده و کلمات روزی را بنویسم ، بخشی از زندگی نویسندگی من بوده است. او همیشه در حال خواندن چیزی بود - یک رمان ، روزنامه ، یک مجله - و همیشه به وضوح غرق در آن بود. او نمونه جادوی داستان ها بود و باعث شد من بخواهم بزرگ شوم و برای آنها تعریف کنم.

بنابراین ، پس از یک عمر به عنوان خواننده ، چهار سال به عنوان یک انگلیسی عمده ، هشت سال به عنوان یک روزنامه نگار ، و یک جدایی وحشتناک ، من اولین تلاش جدی خود را برای یک رمان انجام دادم.

من یک سال و نیم ، به صورت خصوصی و بیشتر به صورت مخفی نوشتم. من خبرنگار روزنامه ای بودم و خبرنگار روزنامه ای که واقعاً می خواهد داستان نویسی کند ، یک کلیشه بزرگ است. مادرم یکی از معدود معتمدان من بود و با ایمان نیاوردن باور من را جبران کرد. هر وقت به کتاب یا نسخه خطی اشاره می کردم ، او دست خود را به شکلی متأثر بر روی پیشانی خود می کشید و می گفت ، آه بله ، رمان. بنابراین با افتخار زیادی بود که به خانه رفتم تا به مادرم ، فران ، اطلاع دهم که رمانی که فکر نمی کرد می نویسم یا باور نمی کرد که بتوانم آن را تمام کنم فروخته شده است.

! گفتم. آن رمان را به یاد می آورید که فکر نمی کنید من می نویسم؟

اوه ، آره ، گفت: 'فران ، چشماشو چرخوند. رمان.

خوب! Simon & Schuster آن را به عنوان بخشی از یک معامله دو کتاب به دست آورده است! و حقوق خارجی در 16 کشور به فروش رسیده است!

چشمان مادرم بزرگ شد. سپس آنها پر از اشک شدند. او دستانش را به دور من انداخت ، من را محکم بغل کرد و زمزمه کرد که او به من افتخار می کند. سپس او عقب کشید.

بنابراین چه نامیده می شود؟ او پرسید.

گه

خوب در رختخواب ، غر زدم

چه بود

خوب در رختخواب .

خوب و بد ؟

نه نه ، ما

فران سرش را تکان داد ، بیان او از غرور مادرانه به شرم مادر تغییر یافت. جنی ، چقدر تحقیق کردی؟

در یک سال بین فروش کتاب و انتشار آن ، فران صلح خود را با عنوان کتاب و محتوای آن برقرار کرد. او همچنین موافقت کرد که به همراه خواهرم ، مولی ، جزو همراهان تور تور من باشد. این بدان معناست که بیش از 16 شهر در سال 2001 ، من باید به این س answerال پاسخ دهم ، چه اتفاقی می افتد که ارزان ترین زن جهان را بگیرید و یک تور 10 روزه کتاب با تمام هزینه با ماشین و راننده و چهار بار بیاورید هتل های ستاره؟

به او نگاه کن ، مولی در حالی که فرن با چشمهای پریشان و سرگشته از لابی بورلی ویلشایر سرگردان بود ، زمزمه کرد زن زیبا هتلی ، جایی که هنوز باور نمی کردم ناشر من را تحمیل کند. به نظر می رسد که چاق شده است.

ما متوجه شدیم که فران با بازرسی از آرایشهای گلهای پیچیده ، بوی مشکوکی می گرفت ، سپس هنگامی که خیره شد به سه نفر از زنان خوش لباس که درحال چرخش هستند و پاشنه هایش روی کف مرمر سریع کلیک می کند ، خیره شد.

مولی گزارش داد که او چیزی می گوید.

ما به اندازه کافی نزدیک بودیم که صدای مادر غر زدن را بشنویم ، این خیلی زیاد است.

من و مولی تصمیم گرفتیم که یک فیلم بسازیم پادشاهی وحشی مستند سبک با عنوان فران در وحشی ... البته ، البته ، وحشی او تجملاتی بود. من و مولی از آتلانتا به دالاس تا سانفرانسیسکو تا لس آنجلس ، فرانسه را در هتل ها و داخل و خارج از شهرهای اتومبیل دنبال کردیم و صدای صوتی مارلین پرکینز را ارائه دادیم ، صدای بلندی که فران شنید. من درحالی که فران چمدان خود را به داخل سوئیت هتل چرخاند ، پیشنهاد حیوانات را برای کمک به چمدانش اعلام کرد ، در ابتدا حیوان نسبت به محیط جدید خود احتیاط می کند. بیایید تماشا کنیم که سعی می کند در یک محیط عجیب و غریب قرار بگیرد.

فران روتختی را لمس کرد ، به چراغی چشمک زد ، منوی سرویس اتاق را باز کرد و مثل اینکه سوخته باشد ، هیس زد.

دوازده دلار برای یک فنجان سوپ رشته فرنگی مرغ؟!؟

من به دنبال او حرکت کردم ، در حالی که در حمام بود ، در حالی که فران لوسیون لوسیون-وربنا L'Occitane را به دست او زد ، آن را بو کرد ، مقداری به بازوانش مالید ، بطری کوچک را به جیب زد ، سپس انتخاب صابون ها و شامپوها را بررسی کرد.

من اعلام کردم که مولی کنار مینی بار می رود ، دستیار من اکنون سعی در تحریک Fran وحشی دارد. سر فران بهم چرخید.

این را لمس نمی کنی! او داد زد.

مولی مکث کرد و دست خود را تا نیمه به سمت یک کک رژیمی متوقف کرد. چی؟

انجام دادن. نه لمس کنید آیا ایده ای دارید که هزینه آن چقدر است؟ من می توانم برای شما یک بسته شش نوشابه در Rite Aid پایین بلوک با هزینه یک کک رژیمی به شما بدهم!

حیوان عصبانی است ، من زمزمه کردم وقتی مولی برگ نوشابه خود را ورق زد. تماشا کنید که درنده همچنان به آن طعنه می زند.

جنی ، من می توانم شما را بشنوم! اون Oreos ها رو بزار پایین آن را برش دهید! آه ، شما دو نفر قصد دارید مرا دیوانه کنید!

سرانجام - با اکراه - ما هتل فانتزی را ترک کرده و برای مطالعه به یک کتابفروشی می رویم. فران ، چون فران بود ، پشته ها را بیرون می کشید و گاهی اوقات قبل از شروع خواندن ، با سایر مشتریان گپ می زد.

من تازه شگفت انگیزترین رمان را خواندم! من یک بار صدای او را شنیدم وقتی که من پشت میز خدمات مشتری بودم ، و یک پشته از آن را امضا کردم خوب در رختخواب . فکر کردم اینجا آمده ، از رضایت متورم شده است.

امپایر سقوط می کند ! گفت: فران. توسط ریچارد روسو! کتابهایش را می شناسید؟

در آن زمان ، او را کنار کشیدم و توضیح دادم ، مگر اینکه گزارش های تأیید شده ای دریافت کنم مبنی بر اینکه خانم روسو جایی در وحشی های ماین است و کتاب های من را برای خریدهای غیرمنتظره قلاب می کند ، قصد ندارد کار خود را در تور من تبلیغ کند.

پانزده سال پس از انتشار اولین کتاب من ، مادرم مانند بسیاری از حیواناتی که محیط آنها تغییر کرده است ، سازگار شده است. او می تواند از چهار فصل با بهترین آنها لذت ببرد ، اما صرفه جوئی که زیربنای رفتار او است و نمای زندگی او را آگاه می کند ، هنوز جایی نداشته است. او هنوز سرویس اتاق سفارش نمی دهد یا هیچ غذایی را در جاده خریداری نمی کند. او اصرار خواهد داشت که چمدان خود را حمل کند (در حال حاضر یک دوبل اهدایی با آرم Teamsters روی جیب شما). او به مردم خواهد گفت كه كتابهای من صفحه برگردان هستند و فضیلت هر آنچه را كه در حال حاضر دوست دارد ، از خاطرات الویسا جیمز در مورد پاریس گرفته تا جدیدترین رمان جرالدین بروكز ، بزرگوار می دانند.

سالها پیش ، ما برای تعطیلات بین فیلادلفیا و فلوریدا سفر می کردیم. شب قبل از سفر ، برای شروع آن ، به بهترین رستوران مکزیکی در شهر رفته بودیم و اساساً همه چیز را سفارش دادیم - ذرت تند خیابان ، نمونه سوییچ ، گوآکامول با پسته و تکه های شیلی ، امپناداهای پر از این ، و burritos پر از آن. این غذای خیلی زیادی بود ، و من فکر می کردم فقط وقتی که مادرم از آنها خواست تا مواد باقی مانده را بسته بندی کنند ، حتی اگر کسی برای خوردن آنها در خانه نباشد ، فقط بازتاب است.

صبح روز بعد ، سوار هواپیما شدیم. دخترانم را حل و فصل کردم ، مادرم و خواهرم چند صف پشت سر ما بودند. هواپیما بلند شد ، ما به ارتفاع کروز خود رسیدیم ، کاپیتان تابلوی تسمه کمربند ایمنی را خاموش کرد و همه چیز خوب بود. تا اینکه شروع به بوییدن سیر کردم. سیر زیاد به علاوه چیلیس و لوبیا سیاه.

اون چیه؟ نجوا کردم. لوسی کمربند ایمنی خود را باز کرد ، روی زانوانش چسبید و برگشت و از شکاف بین صندلی ها نظاره کرد.

فران داره ناچو میخوره! او گزارش داد

nachos از دیشب؟

آره!

ایستادم و چشمک زدم. فران ، با تاشوی پلی استر فوم روی میز سینی اش ، موجی شاد به من داد. من بقیه سفر را احیا کردم مهارتی را که از کودکی به کمال خود درآورده بودم ، وقتی او شیشه کره بادام زمینی را از کیسه پرتاب خود بیرون می کشید ، به عنوان مثال ، در حال تغییر نگهبان در قبرستان ملی آرلینگتون. اون مادرته؟ خانمی که کنارم نشسته پرسید. لبخندی زدم و شانه ای بالا انداختم و گفتم ، من در زندگی ام هرگز او را ندیده ام.

گزیده صوتی

درباره نویسنده

جنیفر وینر نویسنده پرفروش شماره 1 نیویورک تایمز از 14 کتاب از جمله است خوب در رختخواب ؛ در کفش هایش ، که به یک فیلم اصلی تبدیل شده است ؛ و شما کی دوست دارید . او با خانواده اش در فیلادلفیا زندگی می کند.