چگونه یک ورزشکار اکراه یاد گرفت که وضوح و آرامش را در دویدن پیدا کند

'شما امروز شرکت نمی کنید ، نیستید؟' شوهرم سرش را به سمت ابرهای بارانی کبود تکان داد.

گفتم: 'نگران نباش'. 'من خوب خواهم شد.' بند کفشهایم را بند زدم و راه افتادم.

ما در انگلیس بودیم و در نزدیکی کانال کنت و آون اقامت داشتیم. آخرین باری که سالها قبل از آنجا بودیم ، کانال را کاوش کردیم. در آن زمان ، با تماشای یک زن در حال دویدن ، حرکت دم اسبی ، فکر کردم ، 'خوب است که بتوان چنین طوری دوید.' حالا من اینجا بودم ، همان مسیر را می دویدم. روزهای دم اسبی من تمام شده است ، اما من یک سربند و لباس تنگ روشن بر سر داشتم. تقریباً نمی توانستم باور کنم که این خودم هستم.

از زمانی که من شروع به دستکاری مادرانه و شغل کردم ، وقت کمی برای آن داشتم تمرینات . وقتی از پله ها بالا می رفتم مثل بولداگ نفس می کشیدم. کمی قبل از تولد 60 سالگی ام ، آگهی ای برای برنامه Couch to 5K دیدم. من فرض کردم این خیلی گران است اما به هر حال از طریق مربی ایمیل کردم.

'رایگان است!' او نوشت:

'من 59' هستم. آیا بیش از حد قدیمی نیست؟ ' جواب دادم.

او پاسخ داد: 'من 70 ساله ام'.

خداوند خوب. بنابراین یک جفت عرق حفر کردم و برای تمرین حرکت کردم. برای راحتی من ، بیشتر شرکت کنندگان دیگر نمی توانستند دور پیست دور بزنند. علی رغم اینکه پاها و ریه هایم التماس می کردند که ترک کنم ، آن را بیرون کشیدم. و بعد از هشت هفته ، 5K کار کردم. دو سال بعد ، من اولین 10K خود را اجرا کردم. این یک دستاورد بود - اما به اندازه کشفی که دنیای اطراف من را متوقف می کند مهم نبود. شروع به دویدن مسیر به جای جاده کردم. گهگاه بوقلمون های وحشی و گوزن ها را وحشت می کنم. یک بار جغدی را مشاهده کردم که از یک شاخه مرا تماشا می کند. یک مسیر مرا به سمت شوره زار ، جایی که جوجه ها و حواصیل ها تغذیه می کنند ، هدایت می کند.

مرتبط: نحوه شروع دویدن ، خواه از تمرین خارج شوید یا یک مبتدی کاملاً

دویدن همچنین بهترین چاشنی برای آشفتگی های عاطفی بوده است. این من را از طریق خودم گرفت غم و اندوه بعد از فوت پدر همسرم ، و اندوه من بعد از عزیمت فرزند کوچکم به دانشگاه. در ویرجینیا وولف & apos؛ s لحظه های بودن (16 دلار barnesandnoble.com ) ، او عدم وجود را به عنوان 'نوعی پشم پنبه بدون توصیف' توصیف می کند. ما در خلبان خودکار هستیم. بودن در آن موارد نادر اتفاق می افتد که کاملاً از محیط پیرامون خود آگاهی داشته و با آن ارتباط برقرار می کنیم. همه ما بخاطر ساعتهای زیادی عدم شراب بودن مقصر هستیم. کارهای مختلف باعث شکستن وقت ما می شود ، فناوری سر ما را پر از سر و صدا می کند و دیگر توجه به هر چیزی را فراتر از خودمان نمی دهیم. وقتی دویدم ، باید توجه کنم. در حال اجرا این امکان را برای من فراهم می کند تا کاملاً در جهان باشم ، و جزئیات کوچک را مشاهده کنم ، لذت حرکت در میان دانه های برف را که بسیار بزرگ است ، تجربه کنم و مانند شناور شدن در میان بندها باشد.

صبح روز گذشته در امتداد مسیر ورودی انگلیس ، من قرقاول ها را از بوته ها بیرون زدم و از قایق های رنگ آمیزی شده رد شدم. بعد از پنج مایل ، هنگامی که من توسط مردی با کلاه توید و چکمه های لاستیکی دویدم ، باران بارید. لبخندی زد و دست تکان داد.

من برگشتم و فکر کردم که چگونه این لحظه را تقسیم می کنیم. برای او ، من زنی با سربند روشن بودم که الگوهای گیج کننده باران صبح زود روی رودخانه را تحسین می کردم.

هالی رابینسون نویسنده شش رمان است و دختر Gerbil Farmer: خاطره ای (10 دلار barnesandnoble.com ) او در رولی ، ماساچوست زندگی می کند.