این وقتی اتفاق افتاد که از همه چیز بچه هایم خلاص شدم

تابستان امسال پسران من دو پنجره ، لولای در ، اسباب بازی های بی شمار و چادر خانواده ما را شکسته اند. این یک تعطیلات تابستانی بسیار گران قیمت بوده است - و ما حتی به جایی نرفته ایم. در سن 5 و 8 سالگی ، دو پسر من به طور مساوی با یکدیگر دوست و دشمن هستند و هر روز یک چالش برای چگونگی کنار آمدن با یکدیگر هستند. و در حالی که سریع می توانم به این موضوع اشاره کنم که تابستان تابستان چقدر استرس آور بوده است ، حقیقت این است که اتاق خواب آنها قربانی واقعی آنها شده است.

بنابراین ، هنگامی که آنها یک درگیری دیگر بیش از چهره های اکشن که تبدیل به مزاج شعله ور و اسباب بازی هایی می شدند که در اطراف اتاق آنها پرتاب می شوند ، من تصمیم گرفتم که به اندازه کافی کافی داشته باشم.

من از پله ها فریاد زدم که آنها 20 دقیقه وقت دارند تا همه کتاب ها را دوباره در قفسه خود بگذارند ، اسباب بازی ها را دوباره در جعبه اسباب بازی بگذارند و تخت های خود را مرتب کنند. گفتم تایمر تنظیم می کنم. من تهدید کردم که اگر آنها از تمیز کردن اتاق خودداری کنند ، اتاق آنها را خالی می کنم.

مربوط: به فرزندانم: باید زودتر به شما می گفتم

ده دقیقه می گذشت. من سرم را به اتاقشان فرو کردم و می دیدم که هر دو به نقطه های خود ریشه دارند ، و هنوز درگیر جنگیدن بر سر یک شخصیت هالک بودند.

پانزده دقیقه گذشت. دوباره سرم را فرو کردم و گفتم ، شما پنج دقیقه وقت دارید و سپس شما را بیرون می کنم تا بتوانم اتاق شما را خالی کنم. کودک 8 ساله من مرا احمق خواند و گفت که او کاملاً مطمئن است که هیچ مادر و پدری در تاریخ والدین قبلاً اتاق بچه ها را تخلیه نکرده اند و نگران نبودند.

که آن را حل و فصل.

به طبقه پایین و از پشت در رفتم ، از طریق چمن به سمت گاراژ حرکت کردم و به شوهرم - با گونه های قرمز و کمی صدای بریده - برای شوهرم توضیح دادم که با صحبت های ساس و اتاق خواب سطل آشغال که در آن پسران احساس قدرت می کردند که اساساً مانند هیولاها رفتار می کنند.

شوهرم یک قدم به عقب رفت و یک کیسه زباله پیمانکار را گرفت ، آن را به من داد و گفت ، من بچه ها را می آورم ، ما بیرون بازی خواهیم کرد. شما کاری را انجام می دهید که باید انجام دهید ،

ساعت دیگر کتاب و اسباب بازی را در جعبه ها قرار دادم. کیسه زباله سیاه را با اسباب بازی های شکسته ، آزمایش های علمی عجیب و غریب پنهان شده در زیر تخت ها پر کردم و سپس گرد و غبار گرفتم. وقتی کار من تمام شد ، تنها چیزهایی که در اتاق آنها باقی مانده بود ، دو تخت با ملافه و هر یک خرس عروسکی و دو کمد با لباس هایشان بود. چیز دیگری باقی نمانده بود. من همه چیز را گرفتم ، از جمله پرده هایی که هنگام بازی دزدان دریایی پاره می کردند. رفته.

وقتی شوهرم پسران را به خانه آورد ، ما آنها را روی تختهایشان نشاندیم و حفاری های جدیدشان را به آنها نشان دادیم. آنها خوشحال نبودند. آنها در حالی که چشمهای جغد و دهانشان آویزان بود خیره شدند ، در کمال ناباوری که من اتاق آنها را به یک اتاق بازتاب مبلمان اساسی خالی کردم.

مربوط: من قبلاً چشمانم را به سمت نوجوانان می چرخاندم ، سپس یکی را بزرگ کردم و نگرش من کاملا تغییر کرد

چندین هفته است که اتاق خواب آنها به طرز چشمگیری تغییر شکل داده و رفتار آنها تغییر کرده است. پسران من دیگر در طبقه بالا جنگ نمی کنند و مزاحمت ها و خسته کننده ها و سر و کله زدن بر سر همان اسباب بازی ها همه از بین رفته است.

بعد از اینکه از a استفاده کردم رویکرد پاک سازی مرگ سوئدی برای تمیز کردن بقیه خانه من ، پسران هرکدام یک اسباب بازی برای اسباب بازی های خود تهیه کردند که در اتاق نشیمن ما ذخیره شده است - یک فضای مشترک که همه باید با یکدیگر به اشتراک بگذارند. در نتیجه اتاق خالی آنها و تعداد کمتری از اسباب بازی ها که باید تحت فشار قرار بگیرند ، مجبور می شوند به خیال خود اعتماد کنند و با یکدیگر کنار بیایند تا از هر چیز سرگرم کننده ای استفاده کنند و از اعجاز معجزه آسا ، واقعاً کار می کند.

هرچه مدرسه نزدیکتر می شود و تابستان نزدیک می شود ، من و شوهرم تصمیم گرفتیم اتاق آنها را خالی بگذاریم. پسران ما آموخته اند که دیگر تحمل نخواهیم کرد که خانه ما (یا وسایل آنها) را سطل آشغال کنند. و شاید مهمتر از آن ، به عنوان یک پدر و مادر ، من یاد گرفته ام که هرچه ترسناک باشد ، تهدیدی به اندازه احساس خالی بودن اتاق شما ، پاداش ها در صورتی که این عمل با عشق و انصاف انجام شود ، بسیار درخشان هستند. ذهن