چگونه سرانجام با تمام آن پروژه های نیمه تمام رسیدگی کردم

در حیاط پشتی من یک میز زیبا و کاشی سبز مراکشی قرار دارد. من آن را 15 سال پیش خریداری کردم ، زمانی که شوهرم و من به اولین آپارتمان کوچک شهر نیویورک خود نقل مکان کردیم. بعداً ، وقتی بچه دار شدیم و به یک فضای بزرگتر و همکف منتقل شدیم ، آن را در باغ خود قرار دادیم. عالی به نظر می رسید اما در معرض عناصر بود. سلام ، آیا می توانی دوباره برگردانی و جدول را ببندی؟ شوهر من دو تابستان پیش پرسید. مطمئن! گفتم. (من نسبتاً حیله گر هستم ، و این کار دشوار نیست.) من آن را دوباره پیدا کردم ، اما اوه ، من آن را مهر و موم نکردم. و من همچنان مهر و موم نکردم. سپس ، در طول زمستان ، بیشتر دوغابهای جدید شسته و یک دسته کاشی با خود بردند. بهار بعدی آنها را یکی یکی در باغ پیدا کردم - این مثل یک شکار غم انگیز و طولانی تخم مرغ عید پاک بود.

من با انجام نیمه کاره یک پروژه آسان را سخت تر کردم. کاش می توانستم به شما بگویم این یک بار مصرف بود. اما من سابقه عدم تکمیل کارها - خرید پرده و آویزان نکردن آنها را دارم. دو کشوی پنج کشوی لوازم هنری بچه ها را مرتب کنید ، سپس حواس پرت شوید و کدام دو را فراموش کنید. پیدا کردن یک هنرمند خال کوبی برای پوشاندن یک خال کوبی غم انگیز از اوایل 20 سالگی من ، اما هرگز وقت قبلی را تعیین نکردم. برای واقعی ساده ، من درمورد برخورد با شلوغی احساسی نوشتم ، اما هنوز حدود 50 درصد مال من است. من همچنین در مورد کنار آمدن با خودم نوشتم ترس از رانندگی با شرکت در دوره های رانندگی ، اما من قبل از شجاعت در بزرگراه ترک کردم. چرا من طبق قانون اساسی نتوانستم کاری را به پایان برسانم؟

برای فهمیدن - و به امید تکمیل واقعی پروژه هایی که شروع کردم - از لورن هندل زندر ، مربی برجسته امور اجرایی و اجرایی و نویسنده برنامه های آینده ، مشاوره گرفتم. Maybe It's You: Cut the Crap. با ترسهای خود روبرو شوید عاشق زندگیت باش .

قبل از اینکه حتی گپ بزنیم ، او یک تن از مشق شب را به من داد. زندر از من خواست 12 جنبه مختلف زندگی ام را ارزیابی کنم ، از امور مالی گرفته تا معنویت ، و سپس رویاهایم را برای هر منطقه بنویسم. سپس مجبور شدم لیستی از برجسته ترین ویژگی های والدینم و چگونگی بروز آنها در من ایجاد کنم. سرانجام ، من مجبور شدم حداقل 10 مورد تعقیب و گریز یا اتفاقاتی از گذشته ام را که به نوعی مرا به لرزه درآورد ، لیست کنم. زندر معتقد است که این حوادث می تواند تأثیر بزرگی - غالباً بررسی نشده - در تصویر از خود ، ترس ها ، روابط و چالش ها داشته باشد.

پس از خواندن تکالیف من (که اواخر آن را برگرداندم) ، زندر به من گفت ، شما در یک خفه هستید. شما همه جا هستید ، بنابراین در یک یا دو چیز به عنوان یک ستاره راک خود را کامل نمی کنید. شما 42 بشقاب در هوا دارید ، بنابراین مجبور نیستید در مورد هر چیزی تصمیم بگیرید و در واقع در هر زمینه ای از زندگی خود پیشرفت بزرگی دارید. کمی نفس نفس می زدم ، زیرا کاملاً مطمئن بودم که حق با اوست ، گرچه قبلاً فکر نکرده ام که شاخه شاخه شاخدار من بهانه ای برای پراکندگی من باشد. او گفت: 'خواهر ، اوه ، من برای تو می آیم.'

زندر اشاره كرد كه پدر من (یك روانپزشك كه یك مركز بهداشت روانی جامعه را اداره می كرد ، روی یك وانت سیار كه خدمات بهداشتی برای بی خانمان ها را ارائه می داد كار می كرد ، با خانه های سالمندان و یك خانه گروهی برای جوانان آشفته مشورت می كرد ، در گروه های سرود آواز می خواند) ستون ، و در یک دانشکده پزشکی تدریس می شود) نیز همه جا بود. او گفت ، او پسر خوبی بود ، به روش سریع همه چیز را گفت. اما اگر خودش را فقط به وانت سیار اختصاص دهد و به جای فقط یک وانت ، یک ناوگان کامل برای خدمت به کل کشور ایجاد کند ، چه می شود؟ آیا او نمی توانست موفقیت بیشتری کسب کند؟ آیا تا به حال فکر کرده اید که آیا او خودش آرزو می کند به جای 30 مسیر در یک مسیر قدم بگذارد؟

من صادقانه فکر نمی کردم که عادتهای پراکنده خودم شاید تکرار عادتهای پدرم باشد. بخشی از من از جانب پدرم با خشم و دفاع به اظهارات زندر واکنش نشان دادم. بخشی از من تعجب کردم که آیا او درست است. اما ، اوه ، در مورد آن لیست نیمه کاره چطور؟ آیا باز بودن در مورد رویاهایم به این معنی بود که من به طور معجزه آسایی کارهایی را که شروع کردم تمام می کنم؟ (اتفاقاً من در تکالیف رویاهایم شکست خوردم. زندر گفت رویاهای من به اندازه کافی بزرگ نبودند و احساساتی بودن آنها بخشی از این دلیل بود که من دائماً حواسم را پرت می کرد.) هر لحظه که بخواهید آنچه می خواهید روشن شوید ، می توانید از شر چیزهایی خلاص شوید او واقعاً اهمیتی ندهید ، و رابطه ناکارآمد شما با زمان دوباره سیم می شود. زندر همچنین اشاره کرد که تمام رویکرد من به زندگی فاقد استراتژی است. آنچه را که در پیش داشتم انجام دادم و آنچه را که نبود فراموش کردم. (در دفاع از خودم - که زندر آن را بهانه می نامد - بخشی از من مادرزادی را مقصر می داند. در حالی که من آن را می پرستم ، اما این می تواند یک چالش برای تصویر بزرگ تاکتیکی شخص باشد.) او تأکید کرد که رضایت فوری همیشه رضایت طولانی مدت را شکست می دهد.

رویکرد Zander به نظر می رسید که می تواند یک بازی تغییر دهنده وحی باشد ، اما من نگران این همه فشارهای روحی ، آسیب پذیری زیاد و کار زیاد بودم. من به دنبال یک راه حل سریعتر برای مشکلات کوچکتر بودم. می دانید ، کارهای نیمه تمام. واقعیتی که من به مدت سه سال قصد داشتم با نجارها تماس بگیرم تا قفسه های داخلی را پیشنهاد دهم. اینکه من جشن تولد فرزندم را شش روز قبل از اینکه قرار باشد اتفاق بیفتد ، برنامه ریزی نکرده بودم. اینکه من یک دسته از اسباب بازی ها و لباس های تازه هرس شده و منسوخ شده را گوشه ای از کمد خود گذاشته ام تا از ماه ها پیش برای خواهرزاده ها و برادرزاده هایم بفرستم و آنها هنوز هم نشسته اند. تصمیم گرفتم تغییر مسیر بدهم. من به بزرگترین میانبر روانشناختی که می توانستم فکر کنم روی آوردم: استخدام یک دستیار شخصی - از نظر روحی ارزان اما از نظر مالی سنگین.

من از GYST استفاده کردم ، یک سرویس مستقر در نیویورک که نام آن مخفف Get Your Sh * t Together است - که برای من درست به نظر می رسید! این شرکت برای من جیلیان ویمر ، 25 ساله درخشان و پر حبابی را فرستاد که علاقه من به تئاتر موسیقی را دوست داشت و می دانست چگونه اولویت بندی کند. من به اندازه کافی پول برای 12 ساعت کمک اختصاص داده بودم. (نرخ ساعتی GYST 85 دلار بود - قطعاً قیمت شهر نیویورک است.) جیلیان مرا در آشپزخانه ام نشاند و از من پرسید که بیشتر به چه وظایفی نیاز دارم. ما یک ساعت صحبت کردیم و لیستی تهیه کردیم.

روز بعد ، جیلیان برگشت و منطقه هنری نیمه سازمان یافته بچه ها را به طور کامل سازماندهی کرد. او مارکرهای مرده و کاغذ اریگامی را خراب کرد. او دو انبوه ساخت: یکی از چیزهایی که قطعاً باید بیرون بریزم و دیگری چیزهایی برای مرتب کردن من. من آنجا نشستم و این کار را کردم. بچه ها از خوشحالی آجیل می رفتند.

در بازدید بعدی ، جیلیان نیمی از قفسه های اتاق نشیمن ما را از بین برد. من فکر کردم که از او می خواهم پرده هایی را که شش ماه پیش خریده ام آویزان کند ، اما بعد از آن فکر کردم 85 دلار برای جیلیان بپردازم در مقابل اینکه خودم کار خود را انجام دهم. پرده ها را آویزان کردم. (حدس بزنید؟ معلوم شد انگیزه مالی انگیزه عالی است!) احساس احمق کردم که از جیلیان خواسته ام برای جشن تولد آینده دخترم یک پروژه کاردستی انجام دهد - من عاشق پروژه های صنایع دستی هستم! من فقط هیچ وقت برای یکی نداشتم. اما این موضوع برای من به طرز عجیبی مهم بود ، بنابراین در عوض از او خواستم که اسنیک های طلایی را به عنوان لطف درست کند. (واقعه بود هری پاتر جیلیان همچنین یک کشوی آشپزخانه کابوس و پر از اشیا object تیز ترتیب داد. او یک دور تماس با پیمانکاران را برای ارائه پیشنهادات برای قفسه ها برقرار کرد و یک لیست بررسی شده را به من ارائه داد تا بتوانم قرارهایی را تعیین کنم.

من دوست داشتم برای کارهای نیمه تمام خود دستیار بگیرم. می دونی چرا؟ چون او کارهای نیمه تمام را تمام کرد! من مجبور نبودم در مورد یک انسان ناقص روح جستجو کنم. من مجبور نبودم قلب قلبم را در مورد ضرر و زیان خودم زیر سوال ببرم. نیازی به حفاری عمیق (فراتر از آنکه آیا می توانم زمان بیشتری با جیلیان بخرم؟) و یا ارزیابی مجدد زندگی پدر مرده محبوبم نیستم. پول دست عوض کرد. پروژه ها انجام شد معجزه بود

اما یک راه حل این گران قیمت در واقع یک راه حل نیست. مگر اینکه توستر استرودل را اختراع کرده باشید یا از فرزندان یک بارون سارق عصر طلاکاری باشید. از آنجا که من هیچ کدام نیستم ، به نظر می رسید که من مجبور شدم کار عاطفی انجام دهم. من به عادتهای جدید ، یا حداقل توانایی درک گرایشهای مادام العمر خود - و کمک تخصصی بیشتری برای کشف این مسئله نیاز داشتم.

جولی هالند ، روانپزشک خاطر نشان کرد که به نظر می رسد من از نظر عملکرد اجرایی مشکلی دارم. او به من گفت عملکرد اجرایی دستیار شخصی مغز شما است. (این مانند دوروتی است که سعی می کند از اوز به خانه برسد - آنچه که لازم بود درست در داخل او بود!) این مجموعه ای از فرآیندهای شناختی است که به شما کمک می کند به موقع باشید ، منظم بمانید ، از لیست خود عبور کنید. از نظر شناختی ، شما یک لکونا دارید - این به معنای یک بخش گمشده است. بسیاری از افراد خلاق در عملکرد اجرایی کمبود دارند. این روش ایده پردازی مشکل من باعث شد که من یک موجود هنری وحشی و درخشان احساس کنم ، اما دانستن اینکه من یک روح بینایی هستم به این معنی نیست که فرزندم کیک تولد خواهد داشت.

هالند پیشنهاد کرد که من ممکن است به اختلال کمبود توجه / بیش فعالی مبتلا باشم. وی گفت ، این یک علامت مشخصه از ADHD است که شما چندین چیز در جریان دارید ، چندین گلدان در آتش ، و هیچ چیز به نتیجه نمی رسد. من فکر می کنم بسیاری از زنان مبتلا به ADHD هستند و آن را نمی دانند ، زیرا وقتی ما بچه بودیم ، یک تصویر خاص از ADHD به عنوان پسری وجود داشت که نمی توانست بدن خود را مهار کند و ناخوشایند باشد. هولند توضیح داد که در زنان لزوماً چنین روشی وجود ندارد و به طور کلی زنان در جبران خسارت بهتر عمل می کنند. او نمی گفت که من به دارو احتیاج دارم ، فقط برای اینکه باید تمایلات خود را در ذهن داشته باشم.

از قضا ، دستگاهی که باعث حواس پرتی مکرر می شود ، اغلب می تواند برای نگه داشتن افراد حواس پرت در مسیر کار باشد ، هلند خاطرنشان کرد: تلفن های هوشمند ما را در یک حالت نیمه خواب آور قرار می دهند. اگر از برنامه مدیریت زمان استفاده می کنید یا صرفاً یادآوری تنظیم می کنید ، می توانید با تلفن هوشمند خود رابطه ای برقرار کنید که مطیع شما باشد. (برنامه هایی که می توانند به شما کمک کنند شامل Timeful ، Evernote ، Focus Booster و شیر را بخاطر بسپارید.) ما همیشه برای برنامه های غیر فشرده وقت در برنامه های خود نمی گذاریم. و در یک دنیای همیشه روشن ، ما به آن نیاز داریم.

هلند همچنین پیشنهاد داد که چرخه طبیعی هورمونی خود را برای من کار کنم. این به نوعی مسئله هلند است. او کتابی نوشت به نام Moody Bitches: حقیقت در مورد داروهای مصرفی ، خوابی که از دست می دهید ، رابطه جنسی که ندارید و آنچه واقعاً شما را دیوانه می کند . او گفت که در چرخه شما بعضی اوقات احساس می کنید پروژه هایی را قبول می کنید و زمان دیگری که استرس دارید و به راحتی تحت فشار قرار می گیرید ، و این مربوط به اپیلاسیون و کاهش استروژن است. نیمه اول چرخه شما ، از زمانی که قاعدگی شما پایان می یابد تا تخمک گذاری ، زمان افزایش استروژن و تستوسترون است که به راحتی در دسترس است. شما شتاب دارید - سرتان در جای بهتری قرار دارد و مسئولیت آن را به عهده می گیرید. اما از زمان تخمک گذاری تا پریود ، از نظر احساس انعطاف پذیری کمتر و رانندگی کمتر ، نوعی سرازیری است. چه کسی می دانست؟ بنابراین ، در صورت امکان ، باید کارهای سخت تر را در اوایل چرخه برنامه ریزی کنم.

صحبت با غریبه ها برای من سخت است ، بنابراین باید در نیمه اول چرخه خود با پیمانکاران مصاحبه کنم. انجام کار سازمانی بدون ذهنیت ، با کمک تایمر و برنامه برافراشت در نیمه دوم چرخه من خوب است. (من یک فریلنسر هستم ، بنابراین می توانم از این مشاوره استفاده کنم ؛ افرادی که برای The Man کار می کنند ، که بدون پاسخگویی انتظار بهره وری مداوم را دارند ، ممکن است این لوکس را نداشته باشند.)

سرانجام ، هالند به من گفت که خیال خودم را راحت کنم ، زیرا پریدن از یک پروژه به پروژه دیگر طبیعی است. او به من اطمینان داد که تازگی برای ما جذاب تر است. چیزی به نام عادت وجود دارد ، وقتی مغز شما فقط می گوید ، 'مه ، کافی است' و خاموش می شود.

هولند گفت: دیدن یک پروژه از طریق ذاتی به معنای سر و کار داشتن با دنیا است. تنها راه مقابله با آن مکیدن آن است ، به خود یادآوری کنید که انجام آن احساس بهتری نسبت به آویزان شدن آن روی سرتان دارد و این کار را انجام دهید. و از پایین آمدن میله بد نباشید. هلند به من یادآوری کرد ، دشمن کامل کار است. یک شعار خوب و یک نتیجه گیری کنایه آمیز: شاید کمی لرز بودن و خویشتن داری نسبت به کارهای بیشتر انجام شده در واقع بتواند به من کمک کند کارهای بیشتری انجام دهم.